پریسا احمدی- چه عشقهایی که با پیچ و تاب قلم
بر کاغذ در دلها پر گشودند. چه چشمهایی که تر شدند با لغزیدن بر زلالی حرفهایی که
جز در نامه، مجالی برای خودنمایی نیافتند. چه دستانی که لرزیدند، وقتی در بیم و امید،
پاکتی حاوی تکههایی از قلبشان را در آن صندوق زرد و کوچک گوشه خیابان انداختند. نامههایی
که پیش از ظهور ارتباطات سیمی، یا ارتباط با تلفنهایی که حتی سیم هم ندارند و یا دنیای
نامهنگاریهای اینترنتی که چیزی جز کدهای صفر و یک نیستند، تنها راه ارتباطی نسلهای
پیش از ما بودند.
اما امروز بر روی صندوقهای زرد گوشه خیابان که
چون خانهای موقت برای نامههای کاغذی بودند، غبار فراموشی نشسته است. چنانکه رئیس
سرویسهای نوین پست زنجان، خبر از کاهش 80 درصدی این صندوقهای پست در سطح استان داد.
محمدجعفر تمیمی تغییر در ارتباطات و افزایش استفاده
از اینترنت را، دلیل کاهش نامهنویسی عنوان کرد. اما نامههای کاغذی کجا و صفر و یکهای
مجازی کجا؟ نامههایی که گاه حاصل پیوند ادبیات، خوشنویسی و عشق بودند. اینترنت با
فضاهای مجازی خود، دیگر کمتر کسی را به خیال نگارش نامه، ارسال آن و انتظاری که تا
رسیدن و خواندن آن دست نوشتهها میکشید، میاندازد.
ما نسل سرعتیم. نسل دنیای ارتباطات. نسلی که در
یک آن از تمامی اخبار چهار گوشه جهان مطلع میشود. و انتظار چیزیست که شاید از قلبهای
ما رخت بسته باشد.
نامه؟ نه تا به حال نامه ننوشتهام
«سال گذشته دوستم که از زنجان نقل مکان کرده بود،
هدیهای همراه با یک نوشته کوتاه برایم ارسال کرد. این تنها نامهایست که تا امروز
دریافت کردهام.»
زنی سی و چند ساله اما، از آنهایی که نامههای
کاغذی هنوز در گوشههایی از خاطراتشان جا خوش کرده است، دوران دانشجوییاش را با ذوق
و انتظاری که همواره برای نامههای خانوادهاش داشت توصیف میکند. آن نامهها را یادگارانی
شیرین از دورانی میداند که فضای مجازی و نامههای الکترونیکی چندان در میان عموم مردم
مرسوم نبودند. با خنده میگوید: ما با اداره پست پیوند عجیبی داشتیم و در آن سالها
علاوه بر نامه، پدرم حتی خوراکیهای مورد علاقهام را با پست برایم میفرستاد.
نوجوانان و جوانان کمتر خاطرهای از نامهنویسی
دارند و 70 صندوق پستی که در جای جای شهرمان به انتظار ایستادهاند، حسی را در دلهای
نسل جدید برنمیانگیزد. پس پستچیها امروز زنگ چه کسی را میزنند؟
پستچیها هنوز زنگ میزنند
«پستچیها هنوز هم زنگ خانهها را میزنند. اما
بیشتر برای آوردن بستهای از خریدهای اینترنتیمان، گاه حامل گواهینامه، کارت ماشین
یا مدارکی از این دست.»
میگوید
علاوه بر این، حتی گرفتن وقت از دکتر، خرید دارو و تحویل آن به بیمار و ... نیز از
خدماتی است که پست امروزه برای متقاضیان انجام میدهد. علی یگانه، از پستچیهای قدیمی
شهرمان است که از اوایل انقلاب، نامههای مردم را گاه با دوچرخه و گاه پای پیاده به
دست منتظران میرساند. بیشترین خاطراتش از سالهایی است که رزمندگان در جبههها بودند
و نامههای زیادی از میادین جنگی به شهرها حواله میشد. از مادر تنهایی میگوید که
سربازی در جنگ داشت و همواره چشم به راه دوچرخه پستچی بود. با دیدن پستچی محل برق در
دیدگانش میدوید و نامههایی که علاوه بر تحویل، خواندن آن و نوشتن جوابش را نیز از
او میخواست.
«در آن دوران گاه نامهای یک ماه پس از اینکه مهر
پست بر آن زده میشد، به دست گیرنده میرسید. اما امروز تمامی خدمات پستی مکانیزه شده
و سرنوشت نامهها در مراحل ارسال تا تحویل، قابل پیگیریست. تنها نامههایی قابل پیگیری
نیستند که در صندوقهای پست کنار خیابان ریخته میشوند.»
قاصد خوشخبر
محرمعلی علوی، یکی دیگر از کارمندان بازنشسته
اداره پست زنجان است و در سال 1360 کار خود را بهعنوان نامهرسان شهر آغاز کرد. در
آغاز ورودش به همراه 15 پستچی دیگر شهر زنجان، شهر را به 16 منطقه تقسیم کرده که هر
منطقه پستچی مشخصی داشت. این در حالی است که تعداد پستچیهای امروز شهر را حدود
50 نفر عنوان میکند. از تغییرات اداره پست نسبت به گذشته، که در آن زمان وزارت پست
و تلگراف نام داشت میگوید. اینکه امروزه مرسولات و نامهها به انواع مختلفی تقسیم
میشوند. از جمله پست عادی، سفارشی، پیشتاز یا MES ، و پست SPS که سریعترین انواع مرسولات پستی است. از دیگر خدمات
شرکت پست، به پست رستانت اشاره میکند که در این سرویس، اگر فرستنده آدرس مشخصی از
گیرنده نداشته باشد، نامه را با نام گیرنده و ذکر عنوان پست رستانت ارسال میکند. اداره
پست شهر مقصد پس از دریافت آن، طی تماسی به گیرنده برای تحویل نامه اطلاع رسانی میکند.
میگوید تعیین کدپستی از جمله تغییراتی بود که سبب سهولت نامهرسانی شد. اما در سالهای
گذشته، مخصوصاً در دوران جنگ، حتی اگر فرستنده پلاک نامه را درج نکرده و آدرس دقیقی
نمینوشت، آنها گیرندهها را به نام و خانه به خانه میشناختند. زیرا پستچی عموماً
زنگ خانههای مشخصی را میزد.
«زنی هر روز خبر از نامه پسرش میگرفت اما نامهای
از او نمیآمد. روزی دیدم با همسرش ساک بر دوش درصدد این هستند که بهدنبال فرزندشان
عازم اهواز شوند و همان روز من حامل نامهای از پسر آنها بودم. آن زن چنان غریوی از
خوشحالی سرداد و مرا قاصد خوش خبر خواند که صدایش تا امروز در گوشم میپیچد.»
میگوید در آن زمان که دوران عقد و نامزدی راه
و رسوم دیگری داشت و گشت و گذارهای امروزی، پیامکها و چتها، هنوز پا به عرصه وجود
نگذاشته بود، دلدادگان دردهای دلتنگی خود را با نامه تسکین میدادند. خاطراتی از شوق
عاشقان نامهنویس هنوز در خاطر این پستچی بازنشسته نقش بسته است.
کاش میشد زنگهای خانهها دوباره ما را به سوی
انتظار فرا میخواند. کاش در دل صندوقهای زرد خاک خورده در کنار خیابان، هنوز رازهایی
باشد، هنوز حرفهایی باشد. کاش میشد بازگردیم به دوران پیوند عشق و قلم و ادبیات.
# پیری؛ قاصد؛ پست