کد خبر: 10283
1402/06/16 - 12:36


یادداشت/ حسین نجاری

سنت شاعرانگی در امریکای لاتین

مگر می‌شود در بحر شعر و ادبیات شناور بود و سر از کرانه‌های دور و دلنشین آمریکای لاتین در نیاورد. آمریکای لاتین در نگاه ما ایرانیان مرکز جنگ چریکی و رئالیسم جادویی است ولی تجربیات جامعه‌ی مدنی آن نیز در نوع خود درخور تامل است.

پایگاه خبری صدای زنجان

پایگاه خبری صدای زنجان نیوز/ مگر می‌شود در بحر شعر و ادبیات شناور بود و سر از کرانه‌های دور و دلنشین آمریکای لاتین در نیاورد. آمریکای لاتین در نگاه ما ایرانیان مرکز جنگ چریکی و رئالیسم جادویی است ولی تجربیات جامعه‌ی مدنی آن نیز در نوع خود درخور تامل است. ادبیات (شعر و رمان) امریکای لاتین نه تنها بر اسپانیا و اروپا که بر مناطق مختلف دنیا تاثیرگذار بوده است. بورخس، اسپانیای قرن هجده و نوزده را از نظر ادبی، فقیر و عاری از خلاقیت می‌داند و بر این باور است که در طی این دوران حتی یک اثر ادبی قابل تامل خلق نشده ولی او اسپانیای قرن بیستم را تحسین می‌کند و تمام شاعران مهم اسپانیایی را حاصل مدرنیسم می‌داند، مدرنیسمی که هدیه‌ی کشورهای آمریکای جنوبی اسپانیایی زبان بود.

لوئیس بورخس و پابلو نرودا و اکتاویوپاز و مارکز و بارگاس یوسا و ده‌ها ستاره‌ای که در سپهر شعر و رمان می‌درخشند از آن جغرافیایی جادویی برخاسته‌اند.‌ نکته‌ی جالب اینکه تک‌تک این چهره‌ها در کنار کار ادبی به کنشگری سیاسی دامنه‌داری نیز پرداخته‌اند، بورخس از خانواده‌ای اصیل و مبارز آرژانتین با اصالت اروگوئه­‌ای است. پدر بزرگ، مادر بزرگ، پدر و مادر و عمه‌ و سایر اقوامش دستی در ادبیات و سیاست داشته و درگیر مبارزه با نظام دیکتاتوری در عصر خویش بودند. خود بورخس به سبب مخالفت با استبداد، به دستور پرون؛ دیکتاتور نظامی آرژانتین از کتابداری به سِمت تحقیرآمیز «بازرسی مرغداری‌ها» گمارده می‌شود، ژورژه آمادو نیز علیرغم کسب رای مردم به نمایندگی، به خاطر عقاید سیاسی‌اش از کشورش تبعید می‌شود. همچنین پابلو نرودا، سفیر شیلی در مکزیک و... طرفدار سرسخت کمونیسم، به ویژه استالین است که سر عقاید سیاسی خود با اکتاویو پاز رابطه‌اش مخدوش می‌گردد، او برنده‌ی نوبل است و در نهایت محکوم به مرگ، مارکز طرفدار فیدل کاسترو و طبق معمول دارای گرایش کمونیستی است و از سوی دوست نزدیکش بارگاس یوسا مورد نکوهش بوده و مشتی هم از او به یادگار می‌خورد! مارکز از برندگان نوبل ادبی است و یوسا او را نویسنده‌ی بزرگی می‌داند و در عین حال می‌گوید کسی که داد ستایش از کاسترو سر دهد به لحاظ سیاسی بی‌شعور است. خود یوسا در اوضاع سیاسی کشورش دخالت داشته و از سیاست‌پیشگان نامدار آن به شمار می‌رود. او استبداد ستیز است و صدای صلح‌جویی و دادخواهی مردم آمریکای لاتین را به گوش جهانیان رساند. او نویسنده‌ی بزرگ و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است.

اکتاویو پاز سفیر مکزیک در هند و انگلستان و... جایزه‌ی نوبل را در ۱۹۹۰ برده است. او هم سیاستمداری کاردان است و حضور مستمری برای روشنگری در تاریکخانه‌ی سیاست داشته است. البته در عصر روشنگری پیوسته تلاقی ادبیات و فلسفه و سیاست وجود داشته است و در اروپا و به ویژه فرانسه نیز نمونه‌های فراوانی به چشم می‌خورد که نویسندگان آن همواره نگاه پیوسته‌ای به سیاست داشته و به گفته‌ی آرون، روشنفکران آن بر حسب عادت در صف مخالفان می‌ایستادند. و تنها در محافل پاریسی است که رمان نویسان می‌توانند جایگاهی برابر یا بالاتر از سیاستمداران داشته باشند. فرانسه اساساً بهشت روشنفکران و روشنفکران آن انقلابی بوده‌اند!

به هر صورت بحث شعر و ادبیات آمریکای لاتین است و در این مقال کاری به کارنامه‌ی سیاسی کنشگران ادبی آن نیست، اگر چه می‌شود نقبی به آن زد و کنشگری سیاسی برخی از آن‌ها را در جنگل سیاست به چالش کشید ولی آنچه که مد نظر است، سنت شاعرانگی و ادبی آن‌ها و شباهت معناداری است که به سنت شاعرانگی و روشنفکری ما دارند! تو گویی ما شمایل دیگری از چهره‌ی ادبی و روشنفکری آن‌هاییم و این شباهت شگفت‌انگیزی بین ما و آمریکای جنوبی است. و نکته‌ی دیگر اینکه در آن سرزمین‌ها نیز ژنرال‌ها حکم رانده‌اند و شرح آن خود مقال دیگری می‌طلبد. اینجا مجالی کوتاه برای پرداختن به سبک نویسندگی و شیوه‌ی شاعرانگی بزرگان ادبیات آمریکای لاتین است.

بورخس، برای آفرینش شعر به الهام شاعرانه ایمان دارد و می‌گوید قبل از سپردن خویش به دنیای الهام نباید به منطق اجازه‌ی تسلط داد. او تاکید می‌کند که در شرق چنین است و غرب هنوز به اهمیت آن پی نبرده است. بورخس عمیقاً به شهود باور دارد و بر این عقیده است که الهام به طور مداوم بر ما عمل می‌کند. او نگاهی به هند و چین و ژاپن دارد و البته «حافظ» ما را نیز به خوبی می‌شناسد و بر اهمیت و جایگاه او واقف است. 

لوئیس در برهه‌ای گرایش اولترائیستی داشته و مروج آن در آرژانتین بود. اگر چه بعدها از آن عبور کرد. این مکتب ادبی معادل سبک هندی در سنت شعری ما به شمار می‌رود که با گشاده‌دستی از تصاویر و استعاره‌های شدید و غلیظ و دور از واقع بهره می‌برد. نمی‌شود دیده بر نازک‌خیالی‌های آن فرو بست.

همچنین اوکتاویو پاز، شبه‌قاره‌ی هند را دنیای شگفت‌انگیزی می‌داند و می‌گوید:«دشت پهناوری است در دور دست، سپید با معماری رو به زوال، رودی خروشان و پرتوان، درختی عظیم که میان گره‌ها و چنگال‌های این درخت زنی بر می‌خیزد و من به او دل باختم و در هند پیوند زناشویی بستم.» پاز می‌گوید بودائیسم بر من تاثیر عمیقی گذاشت و... در شرق، او نیز نگاهی به هند و چین و ژاپن دارد. پاز نیز تاکید بر الهام شاعرانه دارد و می‌گوید:«سطرهای آغازین شعر، خود به خود به ذهنم نازل می‌شود و نمی‌دانم ار جانب خداست یا از آن قوه‌ی اسرارآمیز است که الهام نامیده می‌شود.» او می‌گوید:«سی بیت اول شعر «سنگ آفتاب» را چنان سرودم که گویی کسی آن را به نجوا برایم دیکته می‌کرد و من از روانی آن سطرها و یازده سیلابی که یکی پس از دیگری ظاهر شد شگفت‌زده شدم.» البته او بر این باور است که باید به یاری الهام برخاست. و این همان چیزی است که ما در سنت شاعرانگی خود آن را تجربه می‌کنیم و شعر را حاصل آمیزش ناخودآگاه و خودآگاه و تلازم جوشش و کوشش در کار نوشتن می‌دانیم. شاملو با آن که نگاه تازه و ذهن مدرنی دارد و نیز صبغه‌ی روشنفکری او بی‌پرده از در و دیوار کتاب و خطابش در تجلی است، شعر را حاصل شهود می‌داند و بر این باور است که باید به ذهن شاعر نازل شود. منصور اوجی در جایی می‌گوید شعر مثل شاشیدن است، تا خودش نیاید نمی‌شود کاری کرد. منزوی هم می‌گوید: «تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم/ می‌گذارم که قلم پر شود از شیدایی» و ده‌ها شاهد مثالی که می‌شود برای اثبات این مدعا پشت سر هم ردیف نمود.

تنها شاعری که به لحاظ نظری و عملی در شعر فارسی از مرز سنت شاعری ما عبور کرده نیماست. او نگاه دیگری دارد نگاهی متمایل به سنت شاعرانگی غرب، همان نگاهی که بودلر دارد یا همان رویکردی که الیوت اتخاذ می‌کند. تی‌اس الیوت برای نوشتن شعر «سرزمین بی‌حاصل» به سفر می‌رود و در خلوتی دور شعر خود را می‌نویسد. یا شارل بودلر شعر را تماماً صناعت می‌داند و می گوید طبیعت زیبایی ناقصی است و اوج زیبایی در کار دست انسان است و این انسان است که به آن میزانسن می‌دهد و در موقعیت‌های زیبایی‌شنایی قرار می‌دهد.

علیرغم برشمردن مشابهت‌های مربوط به سنت شاعرانگی، منش روشنفکری و کنشگری سیاسی میان کنشگران اسپانیایی زبان آمریکای جنوبی و نیز شاعران و نویسندگان ایرانی، به قیاس نادرست آن‌ها عمیقا آگاه بوده و بر فاصله‌ی عظیم و روزافزون میان این دو جهان نامتوازن واقفم. بیراه نیست که ادبیات امریکای لاتین خود را به برند بین‌المللی تبدیل کرده اما ادبیات ما در دنیا، الفبای ناشناخته‌ای است، بدیهی است که ما مشکل زبان داریم و در پشت مرزهای زبانی زمین‌گیر شده‌ایم. دنیا نیز کمترین شناختی از زبان ما ندارد در حالی که تعداد گویشوران زبان اسپانیایی در آمریکای جنوبی و... حدود ۶۰۰ میلیون نفر می‌باشد، از طرفی زبان اسپانیایی ارتباط نزدیکی با دیگر زبان‌های غربی دارد و پیوسته در حال نوسازی جهان درونی خویش است. همچنین فقر فکری، ادبی و نیز فقدان رشته‌ی ارتباطی تاثیرگذار و نیز درک دست دوم مدرنیته و... از عوامل محرومیت تاریخی ما از جایزه‌ی نوبل و دیگر جوایز معتبر جهانی بوده و ابداً با تعداد نوبل‌های ادبیات اسپانیایی قابل مقایسه نیست.


اقدام کننده: ایرج_رفیعی

صدای زنجانهنرحسین نجاریشعر
sedayezanjannews.ir/nx10283


درباره ما تماس با ما آرشیو اخبار آرشیو روزنامه گزارش تصویری تبلیغات در سایت

«من برنامه نویس هستم» «بهار 1398»