کد خبر: 1221
1398/06/03 - 11:20


آگورا؛ مرکز شهری به نام کتاب

گفتگو با صاحب کتابفروشی «آگورا» در زنجان

پایگاه خبری صدای زنجان

زهره میرعیسی‌خانی- فتاح محمدی مترجم و مرد شیرین سخنی است که صاحب کتابفروشی «آگورا» در خیابان‌ هفتم غربی کارمندان است. کتابفروشی او کمتر از یک هفته پیش افتتاح شد و بنا به گفته خودش ده سال است که آرزوی چنین مغازه‌ای را داشته است.

شاید بد نباشد که بدانید «آگورا» به میدان‌های عمومی مهم در شهرهای یونان باستان گفته می‌شد، که نقش مرکزیت شهر را ایفا می‌کردند. در وسط آگورا، معمولاً مراسم عمومی و مذهبی و همچنین برخی جشن‌ها برگزار می‌شد. «آگورای» آقای محمدی اکنون در خیابان هفتم غربی برای او نقش مرکز آرمان شهرش را دارد.

 او از آرزوهایش می‌گوید و اینکه بخشی از خانه خود را به کتابفروشی تبدیل کرده است و سپس لبخند می‌زند. او دیوانه‌ کتاب‌هاست و این را می‌توان از حرف‌هایش بی کم و کاست فهمید...

در زیر می‌توانید گفت‌وگوی روزنامه صدای زنجان با این مرد کتاب‌دوست را بخوانید:

در مورد خودتان بگویید؟

من تقریبا از سال 70 شروع به ترجمه کتاب به صورت حرفه‌ای کردم و  در این سال‌ها حدود سی و پنج مورد ترجمه کتاب داشتم. بیشتر موضوعات این کتاب‌های ترجمه شده شامل سینما، تئاتر و ادبیات است و رفته رفته به سمت فلسفه تمایل پیدا کرد. البته فلسفه در ارتباط با این عرصه‌ها بود.

در مورد کتاب‌ها و به طور کلی روند فعالیتتان  صحبت کنید؟

کتاب هنر سینما برای نشر مرکز و در کنار آنها معمولا مقاله‌های متعدد در یکی دو سال به صورت فشرده برای موسسه سینمایی فارابی ترجمه کردم و وقتی خودم انتشارات هزاره سوم را افتتاح کردم، کتاب‌هایم را عمدتا با همین انتشارات به چاپ رساندم ضمن اینکه با جاهای دیگر هم کار کرده‌ام که در این راستا کتاب مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی، دو نمایشنامه از یاسمینا رضا و یکی از هارول پینتر به چاپ رساندم و سپس در این نقطه به سبب آشنایی من با فیلسوف معروف، اسلاوی ژیژک آشنا شدم و از او کتاب‌هایی را ترجمه کردم که برخی از آنها شامل "از نشانگان خود لذت ببرید" و "لاکان به روایت ژیژک" و "وحشت از اشک‌های واقعی" راجع به فیلم‌های کریستوف کیشلوفسکی بود و این کار ادامه پیدا کرد تا بهار امسال هم سه کتاب از آلن بدیو فیلسوف فرانسوی به چاپ رساندم.

با توجه به اینکه غالب آثارتان ترجمه است، در خصوص دشواری‌های ترجمه صحبت می‌کنید و اینکه یک مترجم برای اینکه مترجم موفقی باشد باید چه اصولی را رعایت کند؟

ترجمه مشابه این است که شما ساختمانی را در یک خانه زبانی، خراب و با یک زبان دیگر آن را بازسازی می‌کنید به صورتی که از آن چیزی کم و کسر نشود. حال هر چه قدر این دو خانه  سبک معماری متفاوت‌تری داشته باشند به همین نسبت هم کار ترجمه دشوار‌تر می‌شود. ترجمه از انگلیسی به آلمانی و فرانسه بسیار راحت‌تر است تا اینکه بخواهیم از یکی از این زبان‌ها به فارسی ترجمه کنیم چرا که ساختار زبان و جمله‌بندی‌ها بسیار از هم فاصله می‌گیرند و همین هم باعث شده است که‌زبان فارسی، توان جمله‌های طولانی را نداشته باشد چرا که باعث سردرگمی و گیجی مخاطب خود می‌شود.

نظریات مختلف در ترجمه وجود دارد اما به نظر من با توجه به اینکه در ترجمه بنا است افق ذهنی نویسنده به افق ذهنی خوانندگان در زبان مقصد نزدیک شود، بایستی واحدی بزرگ‌تر از پاراگراف به عنوان واحد ترجمه انتخاب شود. برای مثال کسی که متن فلسفی ترجمه می‌کند توقع این را ندارد که مخاطبینش اقشار جامعه باشند و مخاطب خاص‌تری را در نظر دارد که بایستی زبان و ساختمان خود را بر اساس آن بنا کند و همیشه هم خودش را در حین ویرایش و بازخوانی به جای آن مخاطب در نظر بگیرد و مطمئن شود که آیا مفهوم منتقل شد یا خیر.

آیا صرف‌نظر از اینکه مترجم بایستی به مولفه‌های زبانی آشنا باشد، باید تخصص و مهارت در آن رشته‌ای که دست به ترجمه زده است داشته باشد یا این موضوع چندان هم اهمیت ندارد؟

مسلما باید چنین باشد و نویسنده علاوه بر تسلطی که بر روی زبان دارد، بایستی بر محتوایی که برای مخاطب نیز ترجمه می‌کند، تسلط کافی داشته باشد چرا که هر موضوع زمینه و بافتی دارد که نویسنده باید به آن مجهز شده باشد .

آیا تحصیلات آکادمیک در این زمینه دارید یا برحسب علاقه وارد این حوزه شده‌اید؟

 تحصیلات آکادمیک من در زمینه کشاورزی است اما بر حسب علاقه وارد این حوزه شدم و کشش درونی که به این موضوع داشتم به این سمت گرایش پیدا کردم و متاسفانه دانشگاه‌های ما عقیم هست و محصلین ما آن‌طور که باید وارد عرصه کاری خود نمی‌شود و به همین دلیل هم به نظر می‌رسد که در حوزه خارج از دانشگاه، کسانی که با علاقه وارد می‌شوند با پشتکار بیشتری در این عرصه فعالیت می‌کنند .

آیا جمع یا کلاس‌هایی در زمینه مترجمی در زنجان وجود دارد که مترجمان را در کنار هم گرد بیاورد تا به نوعی موجب مشورت و در میان گذاشتن تجربیاتشان با هم شود؟

به نظر می‌رسد که دانشگاه زنجان و آزاد رشته مترجمی زبان داشته باشند اما شیوه سنتی آن طور که باید جواب‌گو نیست و متاسفانه کلاس‌های مترجمی زبان هم در استان کمتر دیده می‌شود یا اینکه من در جریان آنها قرار ندارم، اما به صورت دوستانه ممکن است چند دوست گرد هم آیند و ترجمه‌های خود را با هم بخوانند و عیب و ایرادات خود را در بیاورند و در جهت ارتقای سطح کیفی ترجمه خود گام بردارند.

کتابفروشی شما جزو معدود کتاب فروشی‌های زنجان محسوب می‌شود و در زمانه‌ای که کتاب چندان طرفدار ندارد و مشکلاتی که  انتشاراتی‌ها در زمینه چاپ و توزیع کتاب با آن مواجه هستند، چه عاملی موجب شد که به افتتاح این کتابفروشی اقدام کنید؟

عاملی که موجب این امر می‌شود یک مسئله شخصی است و من فکر کردم که وقتی آدمی هیچ محدودیتی  به لحاظ زمانی ندارد، به طرف تنبلی و کاهلی گرایش پیدا می‌کند و از همین جهت تصور کردم که یک کتابفروشی بزنم که هم به عنوان دفتر کار از آن استفاده کنم و هم ارتباطات خود را با اهالی کتاب بیشتر کنم و از آن انزوایی که به آن محکوم شده بودم خلاصی پیدا کنم و فکر کردم این کتابفروشی شاید بتواند به انتشارات من هم کمک کند و یک جورهایی موجب تعامل و تبادل کتاب  با ناشران دیگر شود به طوری که من یک سری کتاب به کتابفروشی‌های دیگر بدهم و انتشاراتی دیگر یک سری کتاب برای فروش در اختیار من قرار بدهند و از طرفی دیگر جنون کتاب نیز به نوعی در افتتاح این کتابفروشی بی‌تاثیر نبوده است.

در خصوص انتشاراتی «هزاره سوم» هم صحبت کنید؟

در این انتشاراتی بیشتر کارهای خودم را به چاپ می‌رسانم چرا که هم مقرون به صرفه است و هم دستمزد مولف کتاب دیگری را نمی‌دهم. این اواخر مشکلات مربوط به کاغذ، دغدغه‌های این حوزه را چند برابر کرده است. از طرفی شهرستانی بودن یکی دیگر از مشکلات انتشاراتی‌ها است که برای اینکه یک انتشارات شهرستانی مطرح شود، باید زحمت زیادی بکشد تا بتواند حقانیت خود را ثابت کند. شاید دو یا سه برابر انتشاراتی‌هایی که در تهران فعالیت می‌کنند. دلیل این موضوع هم این است که دیدگاه غالب افراد این است که از انتشارات شهرستانی نمی‌توان انتظار بالایی داشت که تا میزانی هم حق دارند ولی اگر انتشاراتی در شهرستان می‌خواهد خوب کار کند باید این دیدگاه را از بین ببرد که در انتشارات ما این مشکل تا حدودی حل شده است ولی اینکه یک چاپخانه خوب در مرکز استان زنجان وجود ندارد خود مشکل‌ساز است. علاوه بر آن در جزئی‌ترین کارها نیز انتشاراتی‌ها باید درگیر باشند مثلا یک طرح جلد ساده برای یک کتاب که باید طراحی شود، محکوم به این هستیم که از بین طرح‌های محدود انتخاب کنیم چرا که طراحان خوب کمی در استان وجود دارد.

مرکزیت کار و رونق کار در تهران باعث شده است که گرایش به این سمت بیشتر باشد و از همین بابت ما با مشکلاتی رو به رو هستیم و این محدودیت‌ها شامل نشر و انتشاراتی هم شده است.

بیشتر کتاب‌های این کتابفروشی در چه دسته‌ای قرار می‌گیرند با توجه به اینکه «شهر کتاب» به گونه‌ای  به مرکز کتاب‌های درسی و کتابفروشی «فرهنگ» به مرکز کتاب‌های غیر درسی در زنجان تبدیل شده‌اند؟

این کتابفروشی هم بیشتر در زمینه غیردرسی و مطالعه آزاد افراد فعالیت دارد و بیشتر برای کسانی افتتاح شده است که کتاب را به قصد لذت بردن می‌خوانند نه نمره گرفتن و استخدام شدن و ... .

در زمینه فرهنگسازی در زمینه کتاب خواندن به نظر شما باید چه کار کرد تا مردم به این سمت بیشتر گرایش پیدا کنند؟

یک کارهایی هست که رسانه‌های فراگیر مثل تلویزیون می‌تواند انجام بدهد که متاسفانه انجام نمی‌دهد مثلا به طور غیرعلنی می‌توان در سریال‌ها و فیلم‌ها  تبلیغ کتاب خواندن کرد که این اتفاق نمی‌افتد. ضمن اینکه سطحی بودن برنامه‌های تلویزیون خود آسیب‌هایی را  موجب می‌شود. اما به طور کلی در این عرصه، کاری که ما می‌توانیم انجام بدهیم این است که از فضای مجازی برای معرفی کتاب‌ها استفاده کنیم و پدر و مادرها برای ارتقای سطح مطالعه، فرزندان خود را به روش‌های مختلف تشویق کنند .

شما بخشی از منزل مسکونی خود را در تبدیل به کتاب فروشی کرده‌اید. در خصوص اینکه چه طور شد به این نتیجه رسیدید تا بخشی از منزل خود را تبدیل به کتاب‌فروشی کنید صحبت می‌کنید؟

بخشی از این قضیه مربوط به این است که من آنقدر پول در اختیار نداشتم که بروم در یک مرکز خرید، مکانی را اجاره کنم یا بخرم و اینکه فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من این منزل را دارم و از آن استفاده کردم و حدود ده سال است که دارم به این ماجرا فکر می‌کنم و کار می‌کنم و هر وقت یک پول جزئی دستم آمده است و وامی گرفتم، شروع کردم تا قسمتی از آن را بسازم و واقعا ده سال است که به اینجا آمده‌ام و دست به این کار زدم. ضمن اینکه اصلا انتظار ندارم این کار دستاورد مالی چندانی برایم داشته باشد.

وجود کتابفروشی‌های این چنینی و اینکه در هر محله‌ای یک کتابفروشی کوچک وجود داشته باشد به نظر شما تا چه حد می‌تواند علاقه‌مندان به کتاب را دور هم جمع کند؟

مسلما وقتی که کتاب به عنوان یک کالای فرهنگی در دید مردم باشد و مردم دسترسی بیشتری به آن داشته باشند، بیشتر به سمت آن گرایش پیدا می‌کنند. وجود همین کتاب‌فروشی در این خیابان می‌تواند باعث این شود که مردم هنگام عبور از کنار این مغازه وسوسه شوند و وارد این کتاب‌فروشی شوند و حداقل تورقی در کتاب‌ها بزنند. ولی اینکه این کار را چه کسی باید در جامعه انجام بدهد؛ اهمیت دارد که ثابت شده است که این کار، کار دولت نیست و بخش خصوصی هم به جهت اینکه این کارها درآمدزایی چندانی ندارند شاید در این زمینه ورود پیدا نکنند و اگر بخش خصوصی هم در این زمینه ورود پیدا کنند مسلما از خودگذشتگی انجام می‌دهند و یک جور پاک‌باختگی است.

برای آینده «آگورای» خود برنامه‌ای دارید؟ برنامه‌های تخصصی و یا اینکه اینجا را گسترش بدهید؟

این حداکثر توان من است که این چنین شکل گرفته است و حالا باید ببینم مخاطبان بالقوه تا چه میزان از این اقدام  استقبال می‌کنند. هر چیزی که کمک کند اینجا دیده شود می‌تواند از برنامه‌های آتی من باشد.

اقدام کننده: دبیر تحریریه

صدای زنجانآگوراکتابفروشیفتاح محمدی
sedayezanjannews.ir/nx1221


درباره ما تماس با ما آرشیو اخبار آرشیو روزنامه گزارش تصویری تبلیغات در سایت

«من برنامه نویس هستم» «بهار 1398»