اطلس منصف- نوشتن از کسانی که حتی خانه پرمهرشان در پنچ کیلومتری
شهر است بسیار سخت است؛ ازکسانی که چروکهای صورتشان فریاد میزند تا چه اندازه از
ما بزرگتراند و شاید نتوان برای وصفشان واژگان را ردیف کرد.
شاید تصور هرکداممان از سرای سالمندان متفاوت باشد؛ تصور عموم بر
این است که محلی که فقط به خوردن و خوابیدن بسنده کند. سرای "هفت باغ مهربانی"زنجان
که نزدیک به هفتاد پدر پیر را در آغوش گرفته است تا مآمنی باشد که صفا و صمیمیتش سایه
سنگین تنهایی را بر این پیرمردان کمرنگتر کند، پیرمردانی که بازی تلخ روزگار و فراز
و نشیبهای زندگی؛ به هر بهانهای داستانهایشان را به این سرا گره زده است. پدر بزرگانی
که چشمانشان کم از معصومیت کودکانه ندارد و لبخندشان کم از لبخند پدربزرگانمان نیست.
بهانه "روزسالمند" فرصتی شد تا یادمان بیاورد آدمهایی
که ورق تقویم حسابی از صورتشان گذر و گویا چهرههای مهربانشان با خطهای عمیق نقاشی
شده، آدمهایی که فصلهای سرد زندگی را طی و حالا دانههای سفید برف بر سر و صورتشان
خودنمایی میکند پدربزرگان دوست داشتنی که کوله بار تنهایی خود را در"هفت باغ
مهربانی" تقسیم میکنند.
الناز امین مدیر مجموعه هفت باغ مهربانی، مرمت فضای سرای مهربانی
پا به این مکان گذاشت، او که کارشناسی ارشد در رشته معماری است با جمعی از همکارانش
برای تغییر فضا به این مکان برای همکاری دعوت شدند، تا این مکان را که وضعیت خوبی نداشت
بهبود ببخشند.
شاید این بانو هیچگاه تصور نمیکرد زمانی به خاطر عشق و علاقه به
پدربزرگان دوست داشتنی در این مکان ماندگار شود و روزگار این پیران که دلهایشان از
سردی زمانه گرفته بود سوسویی از امید را بتابانند و با جمعی از خیرین زنجان این مکان
تبدیل به سرای امید برای این خسته دلان شود.
هفت باغ مهربانی، مأمن هفتاد مرد موی سفیدکرده است آنانی که هرکدام
به هر بهانهای مسیر زندگیشان به اینجا ختم شده است،کسانی که از بازگوکردن خاطراتشان
و علت آمدنشان به این مکان سرباز میزنند و به هر صوررتی که هست تلخی روزگاری را که
در زیر زبان خود احساس میکنند را بازگو نمیکند.
در این مکان ۲ نوع پذیرش پدر بزرگ است، آنانی که خانوادههایشان
رهایشان میکند و به هر بهانهای به این مکان میآیند، و آنانی که هویتشان مجهول بوده
و از ابتدا بیکسی در سرنوشتشان رقم خورده است.
زمانی که الناز امین از وجود افرادی که هویت مجهول داشته و هیچ
خانوادهای ندارند گفت و حتی در سرای سالمندان پدربزرگی که ۱۰۶ سال سن دارد و از کودکی
زندگی خود را در دارالمساکین سرکرده است، از زمان چشم باز کردن هیچکسی را نداشته و
هیچکسی منتظرش نبوده و اینان هم منتظر هیچکسی نیستند، وقتی اینها را میشنوی دلت به
درد میآید، انسانهایی که سرچشمه مهربانی از دلشان جاریست اینگونه باید تنهایی را
حس کنند.
دو سالن قرینه به نامهای "آسمان" و "بهار"
در سرای سالمندان است که هر پدربزرگ تخت خواب مخصوص به خود را دارد در سالن بهار
۳۲ نفر میخوابند این پدربزرگان از نظر جسمی سالماند و توانایی انجام کارهای اولیه
خود را دارند.
در سالن آسمان ۳۲ پدربزرگ دیگر هستند که توانایی انجام کارهای اولیه
خود را ندارند و پرستاران کمکشان میکنند و عدهای هم پوشینه میشوند، به طوری که در
این سالن عدهای معلول و ولیچری و نیز پدربزرگان بیمار و زمینگیری وجود دارد آنانی
که به مراقبت و توجه بیشتری نیاز دارند.
یک اتاق شیش نفره هم دارند که برای پدربزرگانی است که از نظر سطح
سواد بالاترند آنانی که در جوانی معلم، شاغل و غیره بودهاند در این بین پدربزرگی را
دیدم که در دهه ۵۰ عضو تیم ملی بسکتبال بوده است و جز کسانی بوده که در مسابقات ملی
و بینالملی بازی کرده است و اما حالا تنها مانده است روایت اینگونه زندگیها بیشک
دل هر خوانندهای را میرنجاند.
۲
پدر بزرگ احساسی و شاعر هم هست؛ که ذوق شعریشان در این سن هنوز هم جریان دارد پدربزرگانی
که کتاب خواندن و شعر نوشتن عادتشان شده و نشان میدهند زندگی در هر شرایطی جاری است
و باید به دنبال علایق رفت.
پدربزرگانی تا قبل از این سروکاری با رنگ و نقاشی نداشتهاند اما
حالا این سن و سال قلم و رنگ به دست گرفتند و آثار زیبا خلق کردند آثاری که شاید اثری
از حرفهای بودن در آن دیده نشود اما شاید پدربزرگان حرفهای ناگفته خود را به دست
قلم و رنگ سپرده تا دلشان کمی آرام شود و ثابت کردند که شوق زندگی در دلهایشان هنوز
زنده است.
پدربزرگانی که نمایشگاه نقاشی برپا کردند و آثار خود را به نمایش
گذاشتند و حالا از دست رنج آثار خود میخواهند به مشهد مقدس بروند.
فوران شوق زندگی را حتی در حیاط هفت باغ مهربانی میتوان به خوبی
حس کرد، حیاطی با گلهای سرخ و رنگی با آفتابگردانی به گرمی دل پیرمردان، درختان میوه
هلو،سیب،زرد آلو...
اگر سری بچرخانیم پدربزرگان دوست داشتنی را میبینیم که خودشان
به حیاط رسیدگی میکنند و باغبانی را با عشق انجام میدهند، در حیاط باصفایش مکان سرپوشیدهای
با سقفی که آسمان آبی از آن پیداست را میبینیم که پدربزرگان در آنجا مینشینند و صحبتشان
گل میاندازد،وعدههای غذایی خودشان را هم در آنجا میخورند.
شاید من اینگونه احساس میکنم که در این مکان حسی همچون خانواده
جاری است و مسئولان و پدربزرگان یک خانواده بزرگ در کنار هم هستند.
در این مکان که به همت الناز امین کلاسهای سفالگری و نقاشی برپا
شده و پدربزرگان هم علاقه و رقبت خاصی نشان دادند و پیشرفتشان در این زمینه بسیار
عالی بوده است و ذوقی که این پدران نشان دادهاند وصفش مشکل است.
سرای هفت باغ مهربانی که برنامههای ویژه برای پدربزرگان دارد،هر
ماه برای پدربزرگان جشن تولد میگیرند و یادآور میشوند که این پدربزرگان تنها نیستند،هدایایی
از طرف سرای سالمندان به پدربزرگان میدهند.
از روایتهای شیرین در این سرا میتوان به پیدا کردن خانواده یکی
از پدربزرگان اشاره کرد اینگونه میگویند که:یک پدربزرگ پانزده ماه؛ گمشده بود و در
این سرا نگهداری میشد طی مراسمی که در اینجا برپا شد عکسی توسط صدا و سیما استان
گرفته شد و از طریق این عکس خانواده این پدربزرگ پیدا شد و لحظهای که به سراغش در
این سرا آمدند لحظهای بسیار زیبایی بود.
در این مکان هستند پدربزرگانی که آلزایمر،پارکینسون دارند خودشان
را فراموش کردهاند و خانوادههایشان را هم آنان را به دل فراموشی سپردند اما مهربانی
و محبت را فراموش نکردهاند.
پدربزرگان وعدههای غذاییشان طبق دستور پزشک است به طوری که همه
مواد لازمی که در این سن مورد نیز است را بتوانند تأمین کنند و میان وعده و میوهجات
هم دارند و سنتی ترش اینکه چای هم دور هم میخورند.
شاید برایمان سوال شود که چرا هفت باغ مهربانی؟ الناز امین میگوید:هدف
اصلی ما این است که سرایی داشته باشیم که در آن زنان سالخورده، بیماران ضایعه نخایی؛
افراد معلول و ناتوان؛غیره و قسمت هتلینگ که با پول آن بتوان قسمتی از مخارج این مکانها
را تأمین کرد.
برای درد و رنج این پدربزرگان چند واژهای از بیانش قاصر است اما
این پدربزرگان کتابهای پرتجربهاند سینهشان مالال از محبت است،غصهها و قصههای بسیار
شنیدنی دارند که گوشی برای شنیدنشان پیدا نمیکنند پشتشان شاید خمیده است اما انبوه
تجربههاست و چینهای پیشانیشان مرور گذر تاریخ است.
# صدای زنجان، روز سالمند، هفت باغ مهربانی، سالمند