کد خبر: 8630
1401/02/10 - 9:1


در گفت‌وگو با شاعر کتاب «مبانی جنون»؛

«منزوی» یک قله است

«سعید توکلی»، متولد زنجان و بزرگ‌شدۀ محلۀ امجدیه است. او ساکن تهران و مشغول معلمی است و همچنین در مقطع دکترای ادبیات فارسی دانشگاه زنجان در حال تحصیل است. فعالیت هنری او از سال‌های 1380 شروع‌شده و اولین مجموعۀ شعر او نیز در سال 1387 با نام «اگر پرنده‌ام» به چاپ رسیده است

پایگاه خبری صدای زنجان

پایگاه خبری صدای زنجان- یک شاعر اظهار کرد: اکنون هرکجای دنیا کسی بخواهد غزل فارسی بگوید تحت تأثیر منزوی خواهد بود. منزوی یک قله است. از دور هم دیده می‌شود. از خیلی دور هم دیده می‌شود. همواری مسیرِ غزل امروز مدیون کسانی چون منزوی است. انگار این‌ها بودند که غزل را از بن‌بست سنت بیرون آورده و به جریان انداختند.

«سعید توکلی»، متولد زنجان و بزرگ‌شدۀ محلۀ امجدیه است. او ساکن تهران و مشغول معلمی است و همچنین در مقطع دکترای ادبیات فارسی دانشگاه زنجان در حال تحصیل است. فعالیت هنری او از سال‌های 1380 شروع‌شده و اولین مجموعۀ شعر او نیز در سال 1387 با نام «اگر پرنده‌ام» به چاپ رسیده است. او در این سال‌ها در جشنواره‌هایی حضورداشته و رتبه‌هایی کسب کرده است. به‌تازگی خبرهایی در خصوص چاپ کتاب تازه‌اش با عنوان «مبانی جنون» در فضای مجازی منتشرشده است.

مبانی جنون در نمایشگاه کتاب

این شاعر در خصوص کتاب جدید خود به صدای زنجان می‌گوید: «مبانی جنون» دومین مجموعۀ شعر من خواهد بود که قرار است در نمایشگاه کتاب 1401 تهران توزیع شود. ناشر آن «سیب سرخ» است. کارهای اداری آن انجام‌گرفته و مقدمات آن فراهم‌شده است. این مجموعه حاوی 49 قطعه غزل است با مضامین مختلف و مربوط به بازه زمانی 1387 تاکنون. به‌طور دقیق‌تر اگر بخواهم بگویم حاوی تعدادی از شعرهای پس از کتاب اول. این مجموعه برعکس آن اولی بسیار بدقلق بود و تن به چاپ نمی‌داد. هنوز هم منتظرم کسی زنگ بزند و بگوید این بار هم نشد و ... پیش از سیب سرخ با چند ناشر صحبت شده بود اما هر بار به بهانه‌ای از چاپ منصرف شده بودم. حتی چند بار نام آن‌هم تغییر کرد. یعنی هر دفعه تعدادی شعر حذف و تعدادی اضافه می‌کردم که ایجاب می‌کرد مجموعه عنوانی تازه بر پیشانی داشته باشد.

وی در پاسخ به اینکه چرا اسم مبانی جنون را برای این کتاب انتخاب کردید، اظهار کرد: این کتاب در دوره‌های زمانی مختلف نام‌های مختلفی داشته است. عنوان مجموعه را هر بار با توجه به حال و هوای شعرها انتخاب می‌کردم. فاصلۀ چاپ کتاب نخست با مبانی جنون خیلی طولانی شد و طبیعتاً زندگی من فرازوفرودهایی داشت که باعث شد شعرهای آن بیش‌ازحد معمول سیاه شود. من این‌همه سیاهی را نمی‌پسندیدم اما دورۀ نکبتی موردنظر علی‌رغم روزهای خوش محدودش، پرشده بود از مرگ و ناامیدی. ناخواسته نگاهم به دنیا، نگاهم به زندگی و حتی نگاهم به خودم از پشت شیشۀ بدبینی بود. اگر لابه‌لای گلایه‌ها و غرولندهایم عاشقانه‌ای هم گفته‌ام تلاش ناخودآگاه روانم بوده است برای تاب آوردن و ادامه دادن. البته این بدبینی جنبۀ مثبتی هم دارد، و آن اینکه نشان می‌دهد تلاش کرده‌ام در شعرهایم صادق باشم، خودم باشم و نخواهم بی‌جهت همه‌چیز را زیبا تصور کنم. «مبانی جنون» نام مناسبی است برای چنین شعرهایی، لااقل این‌طور فکر می‌کنم.

شعر به سراغم آمد

توکلی بابیان اینکه کسی هنرش را خود انتخاب نمی‌کند، اظهار می‌کند: من هم‌چنین انتخابی نکرده‌ام. شعر به سراغم آمد. این جواب متأسفانه بسیار کلیشه‌ای و خوشبختانه بسیار درست است. یادم نمی‌آید با خودم عهد کرده باشم که از جایی شعر بنویسم، اما یادم می‌آید همیشه در حال زور زدن برای شعر بوده‌ام. از همان دوران مدرسه. حتی روزهای نخست علاقه‌ای به موسیقی داشتم که به خاطر شعر ابتر ماند. پدرم می‌گفت این اتفاق به دلیل «طبع موزون» است. انگار یک ویژگی ذهنی است که کسی در بودن یا نبودنش چندان دخیل نیست. مثل‌اینکه گوزن‌ها شاخ‌دارند و در شاخ‌داری‌شان بی‌اختیارند. درزمینهٔ انتخاب قالب غزل برای اشعارم نیز باید اذعان کنم که قالب غزل را هم خودم انتخاب نکردم. این سنتی نوشتن هم اثر آن طبع موزون باید باشد. البته که بیشتر قالب‌های سنتی را آزموده‌ام و هنوز هم گاهی به سراغشان می‌روم. اما دراین‌بین به غزل رغبت بیشتری دارم. شاید دیگر جسارت آن را نداشته باشم که قالب‌های نو را امتحان کنم وگرنه بدم نمی‌آمد توکی هم به آن‌ها بزنم.

وضع کتاب اسف‌بار است

وی در پاسخ به سؤال اینکه شرایط چاپ کتاب در دوران کنونی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ و آیا در چاپ کتابتان دچار مشکل بودید یا هستید؟ می‌گوید: امروز که ما داریم اینجا گفت‌و‌گو می‌کنیم؛ مصادف است با تعطیلی کتاب‌فروشی نشر مروارید! این پاسخ تام و تمام پرسش شماست. وضع کتاب اسف‌بار است. اصولاً ما مردمی کتاب‌خوانی نیستیم. ما عاشق گوش دادنیم. نقالی را بیشتر می‌پسندیم. در این آشفته‌بازار ناشر سودجو هم کم نداریم که دنبال منفعت شخصی هستند و اصلاً میانه‌ای با فرهنگ ندارند. اما من به آن‌ها نیز حق می‌دهم. چاپ کتاب یک لجبازی است. یک واکنش عصبی است یا نمودی از مکانیسم دفاعی و نویسنده و شاعر دارد آخرین تلاش‌هایش را می‌کند تا سرخورده نشود. نویسنده می‌خواهد به خودش بقبولاند که واقعاً در این‌همه سال اشتباه نکرده و به بیراهه نرفته است. چاپ کتاب سودی ندارد، نه برای نویسنده، نه برای ناشر و نه برای کتاب‌فروش. این را از تیراژ کتاب‌ها می‌توان دریافت. به‌جز چند نویسنده و شاعر شناخته‌شده مابقی داریم تلاش مذبوحانه می‌کنیم. نویسنده یا شاعر عمرش را صرف هنرش می‌کند و درنهایت حتی از چاپ کتابش هم عاجز می‌ماند، حتی گاهی مجبور می‌شود چیزی هم از جیبش بدهد. چاپ کتاب تبدیل‌شده به یک تفنن و سرگرمی، مثل خریدن لباس یا عوض کردن گوشی. هرکسی چنین دیدی داشته باشد از چاپ اراجیفش هم لذت می‌برد؛ اما اگر کسی دغدغه‌مند باشد فرسوده خواهد شد. چاپ کتاب سرخورده‌اش خواهد کرد. اگر به سیاه‌اندیشی متهم نشوم امید واهی داریم چون حالا دیگر کسی سرش هم به سنگ بخورد و بخواهد کتاب بخواند، شرایط اقتصادی اجازه نمی‌دهد.

کمرنگ شدن بعد عاشقانه شعر مربوط به دوره کنونی شعر نیست

وی در پاسخ به این سؤال که به نظر شما بُعد عاشقانه قالب غزل در اشعار شاعران امروزی کمرنگ‌تر شده؟ اگر بله چرا؟ خاطرنشان می‌کند: کم‌رنگ‌تر شده و این قصۀ امروز نیست. برای یافتن پاسخ این پرسش باید برگردیم به دورۀ مشروطه. مثلاً سری بزنیم به شعرهای عارف قزوینی که از جایی به بعد دیگر برای دلبرکانش شعر نسرود. شاعران و نویسندگان آن روزگار از جایی به بعد احساس کردند که وقت عشق و عاشقی نیست و ممکلت دارد از دست می‌رود. نیاز به تغییر و تحول را هم احساس می‌کردند اما کسی نمی‌فهمید چه باید بکند. اول افتادند به جان محتوای شعر چون زورشان به قالب نمی‌رسید. عدول از سنت تا یکجایی برایشان مقدور بود. همه که جسارت نیما را نداشته‌اند. کم‌کم مضامین عاشقانه جایش را داد به مضامین اجتماعی، معشوق عرصه را برای وطن خالی کرد و می‌خانه تبدیل شد به مدنیت. ما وارث این‌گونه تفکری هستیم.

او درزمینهٔ اینکه چرا اساساً قالب غزل برای مضامین عاشقانه انتخاب می‌شود، می‌افزاید: به نظر من انتخاب قالب غزل برای مضامین عاشقانه، یک عادت است غزل ویژگی خاصی ندارد که به خاطر آن برای عاشقانه سرودن مناسب‌تر باشد. موفق‌ترین شعرهای عاشقانۀ ما در این قالب بوده است، این قالب امتحانش را پس داده و همین امر شاعر را راغب می‌کند از تجربه‌های گذشته بهره ببرد که خطرپذیری کمتری دارد. ما عادت‌ها را سخت‌تر از دست می‌نهیم. ترجیح می‌دهیم با چیزی درنیفتیم. طبق قاعده زندگی کردن ساده‌تر است. و الا امروزه شعر سپید عاشقانه چیزی کم از غزل عاشقانه ندارد.

غزل زنجان ازلحاظ کیفی در سطح کشور قابل‌اعتناست

توکلی خاطرنشان می‌کند: غزل زنجان ازلحاظ کیفی در سطح کشور قابل‌اعتناست. شاعران خوبی داریم. برخی از شعرها را آدم می‌خواند و احساس غرور می‌کند که این شعر از آن همشهریان اوست. آمار چاپ کتاب‌های شعر هم نشان می‌دهد ازنظر کمّی هم پیشرفت خوبی داشته‌ایم. فکر می‌کنم دست‌کم شاعران سنتی نویس تحت تأثیر منزوی هستند. البته این ربطی به زنجانی بودن ندارد. اکنون هرکجای دنیا کسی بخواهد غزل فارسی بگوید تحت تأثیر منزوی خواهد بود. منزوی یک قله است. از دور هم دیده می‌شود. از خیلی دور هم دیده می‌شود. همواری مسیرِ غزل امروز مدیون کسانی چون منزوی است. انگار این‌ها بودند که غزل را از بن‌بست سنت بیرون آورده و به جریان انداختند.

شاعر کتاب «اگر پرنده‌ام» در پاسخ به سؤال اینکه «آیا اعتقادی در مورد بهره گرفتن از شعر شاعران کلاسیک در شعر امروز دارید؟ به نظر شما شاعران امروز چه میزان با شعر شاعران کلاسیک ارتباط برقرار می‌کنند؟ خاطرنشان می‌کند: اینکه چه مقدار شاعران امروز از گذشته شناخت دارند را نمی‌دانم، اما می‌دانم اگر در مسیر شاعری جدی باشند؛ ناچار از شناختند. بستگی به نوع برخورد ما دارد. ما هم می‌توانیم برخورد ذوقی داشته باشم و فقط به لذتی و بهره‌ای اکتفا کنیم؛ هم می‌توانیم در شعرهایشان دقیق شویم. نقدشان کنیم و نقاط قوتشان را دریابیم. یعنی برخوردی علمی داشته باشیم. طبیعتاً یک شاعر باید یک‌قدم جلوتر از مخاطب صرف شعر باشد. باید بتواند آن ظرایف و دقایق را بیابد.

شاعر رسالتی جز هنر ندارد

وی در مورد رسالت شاعر می‌گوید: امروز و در این لحظه اعتقاددارم که شاعر رسالتی جز هنر ندارد. هنرمند فقط در مقابل عواطف خودش مسئول است. این عواطف می‌تواند شخصی یا اجتماعی یا انسانی باشد. چون هنر با کوچک‌ترین تحمیلی می‌تواند تبدیل شود به شعار. می‌تواند تبدیل شود به مانیفست. اما هنر قبل از همه باید زیبا باشد، باید لذت زیبایی‌شناختی به مخاطب بدهد وگرنه محکوم به فراموشی است.

توکلی در مورد برنامه‌های آینده خود در حوزه شعر اظهار می‌کند: امیدوارم ذوقم کور نشود و بتوانم بنویسم. این بزرگ‌ترین آرزو و برنامۀ من است. شاید بزرگ‌ترین آرزوی و برنامۀ هر هنرمند دیگری هم باشد. باید تلاش کنم از قلم نیفتم فعلاً نوشتن برایم کافی است و راضی‌ام می‌کند.

انتهای پیام/

 

خبرنگار: زهره میرعیسی‌خانی

اقدام کننده: دبیر تحریریه

صدای زنجانسعید توکلیمنزویغزل
sedayezanjannews.ir/nx8630


درباره ما تماس با ما آرشیو اخبار آرشیو روزنامه گزارش تصویری تبلیغات در سایت

«من برنامه نویس هستم» «بهار 1398»