زهره میرعیسیخانی- حسین منزوی یکی از شاعران نام آشنای روزگار ما است. او
را از شاعرانی میدانند که نوآوریها و خلاقیتهایش در سرودن غزل کمنظیر بوده است
تا بدانجا که با نوآوریهای خاص خود، در ادراک صحیح استعاره و صور خیال از یک سو و
با نگاه متفاوت و مضمونهای تازهای که در نظم و بیانش شکل گرفت در انتقال معانی و
مفاهیمی نوین از سوی دیگر، بهراستی اشعارش با شعرهای شاعران برجسته معاصر همپایه
است.
غزل منزوی را باید نوعی تلفیق آگاهانهای از شعرهای
نیما و حافظ دانست. منزوی در کنار توجه به ترکیبهای واژگانی غزل سنتی، توانست ترکیبهایی
نو بسازد که پیش از او سابقه نداشت. برخی نقش نیما یوشیج و حسین منزوی را در زندهکردن
شعر، همسنگ میدانند.
در این خصوص وحید رحمانی یکی از شاعران جوان استان
زنجان با اشاره به اینکه حســين منــزوي بــه عنــوان يكــي از حلقــههــاي اصــلي
نــوآوري در غــزل معاصــر فارســي، بــا بهــرهگيــري از جريــان شــعر نــو (نيمــايي)،
غــزل خــويش را از ســاختار كهــن غــزل دور كـــرد و شـــكل تـــازهاي از غـــزل
را ارائـــه داد، به صدای زنجان میگوید: او در حوزههای زبان، موسیقی، شکل، عاطفه،
تخیل و اندیشه غزل دست به نوآوریهایی زده است. بر اساس شواهد موجود در غزل منزوی،
او در نوآوریهای خویش از ساختار شعر نو ( نیمایی) و از پیشنهادهای نیما برای شعر
بهره برده است.
وی ادامه
میدهد: در بررســي شــعر معاصــر ابتــدا بايــد تعريفــي دربــاره اصــطلاح «معاصــر»
ارائــه كــرد چرا که عــدهاي «از مشــروطه تــا حــال را قلمــرو ادبيــات معاصــر
تلقــي مــيكننــد و در نتيجــه، هنگــام بحــث از شــعر معاصــر، از شــاعراني چــون
ميــرزاده عشــقي، ايــرج ميــرزا، فرخــي يــزدي، نســيم شــمال و ...كــه قســمت
عمــده زنــدگي آنهــا پــيش از آغــاز ســده 1300 شمســي بــوده اســت، ســخن بــه
ميــانمــيآورنــد. در مقابل ديــدگاه و تلقــي ديگــري هــم كــه شــايعتــر است،
ايــن اســت كــه شــعر معاصــر از اولــين ســالهــاي ســده حاضــر و بــه طــور
مشــخص از ســال 1301 شمســي –ســال انتشــار شــعرافســانه از نيمــا يوشــيج - آغــاز
مــيشــود.
این دانشجوی دکترای ادبیات خاطر نشان میکند: غــزل
ســاختماني ايســتا دارد. بــه دليــل ايــن كــه از عمــر روابــط متحــول خاصــي
كــه منجــر بــه پيــدايش غــزل شــده، قــرنهــا مــيگــذرد. بــه همــين دليــل
پــس از گذشــت پنجــاه ســال از عمــر شــعرنيمــايي، بازگشــت بــه شــكل غــزل،
و يــا شــناختن آن بــه صــورت يكــي از اشــكال زنــده، فكــري اســت ارتجــاعي.
وی ادامه میدهد: صــرف نظــر از ايــن كــه رديــف
و قافيــه و تســاوي طــولي مصــراعهــاي غــزل بــا دوران معاصــر مــا و درون پويــاي
هســتي اجتمــاعي و تــاريخي عصــر حاضــر تطبيــق نمــيكنــد، در آن بــا در نظــر
گــرفتن خشــونت و ســتم حــاكم بــر روابــط توليــدي جامعــه مــا، صــفايي هســت
كــه فقــط مــيتــوان بــه آن پنــاه بــرد، و چــون آن صــفا از آنِ زيربنــاي مــا
نيســت و مربــوط بــه بقايــاي روبنــاي فرهنگــي ســابق اســت، ســراينده غــزل
بــا پنــاه بــردن بــه غــزل، همــان كــاري را مــيكنــد كــه حميــدي و امثــال
او بــا قصــيده مــيكننــد. يعنــي او از طريق خطــاي باصــره درونــش خيانــت مــيكنــد.
يعنــي پنــاه بــردن بــه يكــي از جلــوههاي روبنــاي فرهنگــي كــه زيربنــايش
بــا زيربنــاي معاصر فرق ميكند.
وی ادامه میدهد: امــا گــروه ســومي هــم بــه
وجــود آمــد. ايــن گــروه كــه بــه قالــبهــاي ســنتي تعلــقخــاطر داشــتند،
در برابـــر موضـــعگيـــريهـــاي هـــر دو گـــروه پيشـــين ايســـتادند. اينـــان
ســـرودن غـــزل بـــه شـــيوه گذشــتگان را بيهــوده و بــيحاصــل مــيدانســتند
و اعتقــاد بــه تجديــد حيــات غــزل داشــتند. امــا هرگــز از قالــب غــزل دوري
نجســتند. بــه ايــن گــروه از شــاعران كــه بــه شــيوهاي جديــد در غــزل روي
آوردنــد، شــاعران غــزل نــو مــيگــوييم. منــوچهر نيســتاني، ســيمين بهبهــاني،
حســين منــزوي و محمــدعلي بهمنــي از پيشــروان ايــن نــوع غــزل هســتند.
این شاعر میافزاید: ميــل بــه نــو شــدن و نــوآوري
در غــزل ســبب مــيشــد كــه ايــن دســته از شــاعران پيشــنهادهاي نيمــا يوشــيج
را كــه بــراي شــعر نــو ارائــه شــده بــود در غــزل خــويش بــه كــار برنــد
در حقيقــت غــزل نــو از برخــورد شــعر ســنتي و شــعرنيمــايي بــه وجــود آمــد.
وی اظهار میکند: شــاعراني كــه بــه غــزل علاقــه
داشــتند، مــيخواســتند در قالــب كلاســيك كــه بــه قــولي خنــاق گرفتــه بــود،
حــرف جديــدي بزننــد، آن را از حالــت ركــود درآورنــد از طرفــي شــيوع شــعر نيمــايي
و كشــف فضــاهاي جديــد ايــن نــوع شــعري، ســبب شــد گروهــي دســت بــه تلفيــق
ايــن دو قالــب بزننــد.
رحمانی تصریح میکند: ايــن تلفيــق بــه ايــن
صــورت بــود كــه در فــرم قــديم، محتــواي جديــد بريزنــد كــه نتيجــهاش غــزل
نــو بــود. البتــه غــزل نــو چيــزي نبــود كــه شــاعران، يــك شــبه بــه آن برســند
و ماننــد هــر تغييــري در ســبك، بــه مــرور زمــان رخ داد. غــزل نــو شــايد تلفيقــي
از تمــام ســبكهــاي غــزل فارســي باشــد. زيــرا در ايــن نــوع غــزل ويژگــيهــاي
همــه ســبكهــاي غــزل فارسي را ميتوان مشاهده كرد.
این دانشجوی دکترای ادبیات با اشاره به اینکه برخي
اين نوع غزل را غزلِ تصويري ناميدهاند كه تحت تأثير شعر نيما به وجود آمده است، میگوید:
مهمترين مشخّصه عصر حاضر از نظر غزل، به وجود آمدن سبكي تازه است. ما اين نوع غزل
جديد را غزل تصويري ميناميم. اين نوع غزل تحت تأثير شعر نو به وجود آمده است در اين
نوع غزل از امكانات شعر نو، چه از نظر زبان و چه از نظر مضمون استفاده شده است. اين
غزل بديع به هيچ وجه در زبان فارسي مسبوق به سابقه نيست در حقيقت غزل نو از برخورد
شعر سنتي و شعر نيمايي به وجود آمد. شاعراني كه به غزل علاقه داشتند ميخواستند در
قالب كلاسيك كه به قولي خناق گرفته بود، حرف جديدي بزنند و آن را از حالت ركود درآورند.
وی خاطرنشان میکند: از طرفي شيوع شعر نيمايي
و كشف فضاهاي جديد اين قالبِ تازه، سبب شد گروهي دست به تلفيق اين دو قالب بزنند. اين
تلفيق به اين صورت بود كه در فرم قديم، محتواي جديد بريزند كه نتيجهاش غزل نو بود.
البته غزل نو چيزي نبود كه شاعران، يك شبه به آن برسند و مانند هر تغييري در سبك، به
مرور زمان رخ داد. غزل نو شايد تلفيقي از تمام سبكهاي غزل فارسي باشد. زيرا در اين
نوع غزل ويژگيهاي هر سبك شعري فارسي را ميتوان مشاهده كرد .
وی ادامه میدهد: محمد علي بهمني بارها در مصاحبههايش
راجع به غزل نو گفته است «بدون شك پل ارتباطي بين غزل ديروز و امروز را "سايه"
زد و ترديدي نيست كه اولين كسي كه از اين پل عبور كرد "منوچهر نيستاني" بود.
ولي آن كسي كه هر روز از اين پل عبور كرد و اين پل را نمايش داد و با محكم كردن اين
پل، ديگران را به گذشتن از آن دعوت كرد، "حسين منزوي" بود .»
این شاعر خاطرنشان میکند: حسين منزوي بيش از هر
چيز اصرار داشت كه يك غزل به عنوان يك واحد شعري، تشكل و استقلال و يكپارچگي داشته
باشد و اين يكي از مرزهايي است كه ميتواند غزل امروز از را غزل ديروز و پريروز جدا
كند. همانطور كه در يك شعر آزاد، از اين شاخ آن به شاخ شدن و نابساماني ذهني شاعر را
نميشود تبرئه كرد، در غزل نيز تكبيتسرايي، سند محكوميت شاعر است. به غزل شخصيت بيشتري
بدهيم و بگذاريم هر غزل فضاي خاصي را داشته باشد، فضايي كه از پيوستگي تصاوير و تشكل
اجزاء غزل با يكديگر ايجاد شده باشد، تشكيل داده است .
وی با اشاره به اینکه پیش از این نیز اذعان کرده
است که حسين منزوي در حوزه زبان، موسيقي، شكل، عاطفه، تخيل و انديشه غزل دست به نوآوريهايي
زده است، اظهار میکند: در حوزه زبان رد پاي تأثيرپذيري زبان شعري حسين منزوي از شعر
نيمايي را ميتوان نشان داد. اما اگر به طور كلي و بسامدي به اين موضوع بنگريم، كهنگي
زبان غزلهاي منزوي حجم بيشتري از اين بسامد را به خود تخصيص خواهند داد. از اين رو
چندان درست نمينمايد كه او را از بعد استفاده از واژگان جديد و نو كردن غزل با تعدادي
واژه جديد ، پيرو شعر و نو نيمايي بدانيم اما در ديگر ابعاد زباني، گويا سعي در نزديكي
شعر خود به شعر نو داشته است. در حوزه موسيقي شعر حسين منزوي نگاهي نوآورانه به وزن
غزلهايش داشته است و با تأمل در شيوههاي نوآوري در وزن، ميتوان گفت او كاملاً به
شيوه و نگاه نيما نسبت به وزن بيروني شعر توجه داشته است و از پيشنهادهاي نيما براي
وزن شعر در نو غزلهاي خود بهره برده است. همچنین در حوزه شكل شعري اگر بگوييم حسين
منزوي بيشترين تأثير را را نيما و ساختار شعري او گرفته است به خطا نرفتهايم.
وی میافزاید: او در شكل بيروني و دروني، سعي داشته
پا به پاي شعر نيمايي غزل را پيش ببرد و تا حد زيادي موفق بوده است. درباره تأثيرپذيري
منزوي در حيطه عاطفه و انديشه شعر بايد گفت، نسبت غزلهاي سياسي - اجتماعي منزوي
به غزلهاي عاشقانه او طوري نيست كه بتوان را او شاعري متعهد به اجتماع و دردهاي مردم
قلمداد كرد. اما همين تعداد غزل را هم نميتوان ناديده گرفت. به طور كل نبايد در اين
حوزه غزل منزوي را متأثر از شعر نيمايي بدانيم. البته او در حوزه تخيل، با توجه به
تصاوير شعري، توصيفات، تركيبات اضافي، استفاده از اساطير غربي و شرقي تحت تأثير شعر
نو بوده است .
رحمانی در پایان میگوید: در يك جمعبندي كلي،
حركت نوآورانهيحسين منزوي در ساختار غزل، اعم از صورت و محتوا را ميتوان متأثر از
جريان شعر نو(نيمايي) و پيشنهادهاي نيما براي شعر دانست.