پایگاه خبری صدای زنجان نیوز/ صحرا رضایی/ «به نظر من اگر آدمها بهدنبال چیزهایی بروند که دوست دارند و
کارهایی را انجام بدن که واقعا براشون ارزشمنده موفقتر خواهند بود و از زندگی لذت
میبرن. همیشه با خودم میگم که ایکاش نسل ما از همون زمان تحصیلات دبیرستان
یادآوری و یا آموزش داده میشد که آرزوهای خودمون رو اولویتبندی کنیم یعنی اصلا
بدونیم که باید همه خواستههامون رو هدفگذاری کنیم اما متاسفانه میبینیم که این
نسل علیرغم تحصیلات عالیه در جایی هست که جزء اولویتهاش نبوده و تنها کسانی به
خواستههای واقعی خود میرسن که طبق برنامهریزی عمل کنند و اونوقت موفقترند و
آنچه من و نسل من به آن رسیده بهصورت اکتسابی و از طریق آزمون و خطا بوده بدون
اینکه از قبل برایش برنامهریزی کردهباشیم و هر لحظه با توجه به مشکلات و وضعیت
موجود مسیر زندگیمون رو تغییر دادیم و حالا بیشتر ما جایی هستیم که دوست نداشتیم
اما بهتره آدما آنطور که میخوان زندگی کنن نه اونطور که خواسته شدن و خودشونو
مجبور کردن و شاید من خیلی دیر به این قضیه رسیدم.»
درددلهای سولماز کولیوند نویسنده جوان و
خوشذوق زنجانی که اولین رمان بلند وی با عنوان «صادره از خانآباد» در زمستان 92
به چاپ رسید، هرچند مدت زمان درازی است که خبری از دوست قدیمی ام ندارم اما حتما
غزلهایش هم بر روی ورقهای کتابی زیبا نقش بسته است.
وی که در اولین تجربه نوشتاری خود
توانسته است بهخوبی از عهده شخصیتپردازی و نیز انتخاب روند درست برای پیشبرد
داستان خود برآید در مورد کار نویسندگی خود میگوید: از زمانیکه نوجوان بودم متنهای
جالب و زیبایی مینوشتم که وجود کتابخانه بسیار بزرگ با کتابهای زیاد در خانه و
نیز پدر و مادرم که هر دو اهل خواندن کتاب بودند کمک و مشوق بسیار بزرگی برای من
بود تا بتوانم قلم به دست گرفته و تخیلات و ذهنیات خودم را بهصورت زیبا و دلنشین
بر روی کاغذ پیاده کنم و با آنکه رشته
ادبیات رشته تحصیلی من در دبیرستان و دانشگاه نبوده اما خیالپردازی و داستانسرایی
همواره ذهن مرا به خود مشغول کرده است و جرقه نوشتن زمانی در ذهنم زده شد که کتاب
«خرمگس» نوشته اتل لیلیان وینچ را خواندم که داستان یک مبارز انقلابی ایتالیایی را
روایت میکرد و بهدنبال آن با خوادن کتاب «چمشهایش» نوشته بزرگ علوی که بسیار بر
روی من تاثیر گذاشت میسر زندگیم عوض شده ومرا به سمت نوشتن داستان سوق داد.
سولماز کولیوند متولد آبانماه 1362 است
وی علیرغم علاقه بسیار زیادی که به هنر و ادبیات دارد اما رشته تحصیلی اش ریاضیات
و مدیریت بوده و کارشناسیارشد مدیریت بازرگانی را نیز دارد. آنچه در ادامه می
خوانیر گپی دوستانه است که هرچند سالها از آن می گذرد اما «صادره از خان آباد»
همچنان می درخشد.
چطور شد که به فکر افتادید و تصمیمگرفتید
که بنویسید؟
- از دوران راهنمایی و دبیرستان و حتی
قبل از آن بسیار به کتاب و بهخصوص کتابهان داستای و رمان علاقهمند بودم و
کتابخانه بسیار بزرگی در خانه داشتیم که همه جور کتابی را میشد در آن پیدا کرد و
نیز دوستان و آشنایان که در جریان علاقه شدید من به این موضوع بودند هر کتاب و اثر
داستانی خوبی که داشتند در اختیارم میگذاشتند تا بخوانم که در این بین پدر و
مادرم بهخصوص پدرم که بسیار اهل کتاب و مطالعه بود در گرایش من به سمت ادبیات و
نیز نوشتن بسیار موثر بود و از دوران دبیرستان که به محافل شعر و ادبی رفتوآمد
داشتم و دوستان ادبیاتی زیادی که داشتم اولین مطلبی که نوشتم در 15-16 سالگی بود
که متنهای زیبا و احساسی برای دوستانم مینوشتم که شاید بتوان نام آنها را
دلتنگیهای روزمره گذاشت.
چه چیزی الهامبخش داستانها و نوشتههای
شما بوده است؟
- فکر میکنم اتفاقات روزمرهای که برای
خودمان و یا اطرافیان و در کل جامعه قابل مشاهده است و نیز موقعیتهای موجود میتواند
منبع الهامبخشی برای یک نویسنده و یا شاعر باشد و همچنین وقایع و اتفاقاتی که
قبلا اتفاق افتاده و در ذهن داریم میتواند منبع الهامبخش خوبی برای نوشتن باشد
که با رجوع به گذشته و نیز یادآوری آن وقایع و اتفاقات میتوان به نتایج خوبی دست
یافت.
نوشتن داستان «صادره از خانآباد» را
چطور شروع کردید و ادامه دادید؟
واقعیت این است که کلیت این داستان را در
ذهنم داشتم و یکی از دوستانم ماجرایی را
برایم تعریف میکرد که در شهر مرزی گلستان بوده و مادربزرگ وی بهعنوان خونبها و
یا خونبس قربانی سرنوشتی ناخواسته میشود که بعد از شنیدن این داستان و در ادامه
در پی تحقیقات و مطالعاتی که در آداب و رسوم ترکمنان داشتم، بیشتر مطالبی که در
داستان تحتعنوان آداب و رسوم ترکمنان بیان میشود، اساسی تحقیقاتی و مطالعاتی
داشته است چون احساس کردم آدابی و رسومی در کشور هستند که تازه و بکر بوده و راجع
به آنها صحبت نشده است و میشود روی آنها مانور داد که در پی این فکر، آداب و
رسوم و سنن مربوط به ترکمنان را جمعآوری و استخراج کردم و آنها را در داستان
«صادره از خانآباد» گنجاندم که نوشتن آن از سال 89 شروع شد و طی بارها و
بارها ویرایش که در کتاب انجام شده تا
پاییز سال 91 طول کشید و با توجه به وسواس زیادی که بر درست بودن اطلاعات مربوط به
فرهنگ قوم ترکمن داشتم راجع به ازدواج و زندگی عادی و نیز اسب و اسلحه که نزد
ترکمنها از ارزش و اهمیت زیادی برخوردار است، تحقیقاتی داشتم که علاوهبر آن با
افراد آگاه و آشنا به مسائل نیز صحبت کردهام که در ادامه با کمک از تخیل و اندیشه
خود و صور خیال توانستم داستانی بنویسم که راجع به ترکمنان و آداب و رسوم بکر و
زیبای آنان باشد.
کتاب در دو بخش شامل وقایع قبل از
انقلاب 57 و دوران خان و رعیتی که کودکی قهرمانان در آن میگذرد و بخش دیگر وقایع
بعد از انقلاب را شامل میشود که بخش دوم کاملا با لحن متفاوتی روایت شده و بعد از
وقایع اتفاق افتاده در گذشته است.
دلیل این گسیختگی در داستان چیست؟
- در مورد وقایعی که در داستان شاهد آن
هستیم بیشتر نظر من روایت داستانی بود که به نسل امروزی نزدیکتر و قابل درکتر
باشد و پیشینه تاریخی یا همان قسمت اول کتاب که شما به آن اشاره کردید در واقع
نقبی به گذشته است تا خواننده بتواند با داستان و قهرمانان داستان بیشتر آشنا شده
و همراه شود و به همین دلیل سعی کردم تا قسمت دوم کتاب، طولانیتر از بخش اول بوده
و حول شخصیت مارال که قهرمان اصلی داستان است، بیشتر صحبت کنم و با شخصیتپردازی
کاملی که راجع به قهرمان اصلی داستان داشتهام به نظرم به خوبی از عهده شخصیتپردازی
آن برآمدهام و از آنجا که نمیخواستم آنچه که در ذهنم و نظر خودم است بر روی کاغذ
بیاروم، همراه با شخصیتهای داستان نیز تغییر نظر داده و از دید را وی و سوم شخص
خود را جای تکتک شخصیتهای داستان قرار میدادم و در نظر گرفتن عکسالعملهای
گوناگون آنها در مقابل حوادث و وقایع داستان تا آنجایی که در توان داشتم سعی کردم
که فراز و فرود شخصیتها را در داستان به خوبی بیان کنم.
فکر میکنید تا چه اندازه موفق بودهاید؟
- تا آنجا که توانستم آنچه را که در ذهن
و دلم بود بر روی کاغذ پیاده کردم اما باز نظر خوانندگان شرط است اما از آنجا که
پروسه نوشتن این کتاب بسیار طولانی شد، تغییرات زیادی در آن ایجاد کردم و دو فصل
تغییر و حذف و اضافه شد و اثری خلق شد که با آنچه در ذهن داشتم کاملا متفاوت شد.
علاوهبر طرح جلد زیبایی که برای کتاب طراحی شده است که میتواند در نگاه اول برای
خوانندگان جذاب باشد چون اولین کار من نیز هست اگر کسی از درونمایه داستان آگاه
باشد که داستانی تاریخی از مردمان خطه ترکمن را روایت میکند که عشق نیز در لابهلای
آن گنجانده شده است. جذب داستان شده و به آن علاقهمند خواهد شد.
چقدر به آداب و رسوم ترکمنان آشنایی
دارید؟ فکر میکنید بتوانید کتابی بنویسید که آداب و رسوم و نیز تاریخ مربوط به
شهر ما در آن آورده شود؟
- از دیدگاه من که از بیرون به ماجرا
نگاه میکنم ترکمنان آداب و رسوم عجیب و گاه زیبایی دارند که متفاوت از مناطق دیگر
بود که برخلاف اقوام ترک و کرد که زیاد راجع به آنها گفتهاند و نوشتهاند، قوم
ترکمن و آداب و رسوم آنان در حاشیه ماندهاند، منطقهای که هنوز هم پایبند آداب و
رسوم خودشان هستند و این انگیزهای بود که مرا ترغیب کرد که داستانی راجع به این
قوم بنویسم اما در مورد تاریخ و پیشینه زنجان موضوعی بود که استادم دکتر نصیری با
من صحبت کرده و پیشنهاد دادند تا در آن زمینه نیز داستان و رمانی داشته باشیم که
فکر میکنم موضوع بکر و جالبی باشد و آداب و رسوم و سنن زیبایی در این شهر داریم که هنور بیان
نشده و میتوان با اتکا به آنها و نیز
پیشینه تاریخی شهر داستانی زیبا نوشت.
چه زمانی احساس میکنید که میخواهید
کتاب جدیدی بنویسید؟
آیا این نوشته به شما الهام میشود؟
- برای نوشتن زمان و مکان خاصی ندارم من
هر جا که باشم حتی در خیابان، محل کار، مسافرت و یا هر جای دیگر موقتی ایدهای به
نظرم میرسد در دفترچه کوچکی که همیشه همراهم هست یادداشت میکنم و بعد اگر فکر
کنم که داستان خوبی میشود از آن پردازش کرد، شروع به نوشتن میکنم. بنابراین
پروسه نوشتن داستان حداقل برای من برنامهریزی شده نبوده و زمانبندی خاصی ندارد و
کلمات کلیدی از موضوعات و رویدادهای اطراف که در دفترچهام یادداشت میکنم، بسیار
به من در نوشتن کمک میکنند بهطوریکه گاه در حین نوشتن خودم نیز نسبت به شخصیتهای
داستان کنجکاو میشوم انگار با آنها زندگی کرده و درباره آنها خیالپردازی میکنم
اما آنچه که در ذهن دارم گاه متفاوت از آنچیزی میشود که بعد از گذشت مدتها بر
روی کاغذ میآورم اما در کل سعی کردم تا کتابی را بنویسم که داستان آن با کتابها
و آثار دیگر متفاوت باشد.
در داستان «صادره از خانآباد» به کدام
شخصیت بیش از دیگران علاقهمند هستید
و آن را دوست دارید؟
- «مارال» که قهرمان اصلی داستان است،
شخصیت مورد علاقه من در داستان است که سعی داشتم شخصیتپردازی کامل راجه به وی
انجام دهد و از کودکی وی که در بخش اول
کتاب روایت میشود تا دوران نوجوانی و جوانی و زندگی و عشق ناخواسته که با آن روبهرو
میشود، بسیار برای من جذاب بوده است اما عشق واقعی که در دل داستان گنجانده شده
عشقی سرد است که سعی داشتم زیاد به آن نپردازم بهطوری که در کل روند داستان عشق و
غرور با هم آمیخته شده است و همین غرور است که سیر حوادث را در داستان تغییر میدهد
و به نظر من اشتباه قهرمان داستان این است که بین عشق و غرور، به خاطر بلندپروازیهایی
که همواره در سر دارد غرور را انتخاب کرده و در پایان نیز پشیمان میشود و نفرت و
کینهای که در جریان داستان شاهد آن هستیم، حوادث را به سمت دیگر سوق میدهد اما
در کل شخصیتهای جالب و جذابی را میتوان در داستان یافت که همه به یک اندازه
پردازش شده و نویسنده بر روی آنها کار و فکر کرده است.
شما شعر هم میگویید؟
- بله، با آنکه رشته من ادبیات نبوده است
اما بسیار علاقهمند به نوشتههای ادبی و شعر هستم و سعی میکنم اگر چیزی به ذهنم
خطور کرد آنرا در قالب اشعار کوتاه بر روی کاغذ پیاده کنم که در همین راستا از
سال 80 به بعد اشعار کوتاهی که داشتم جمعآوری کردهام و سعی دارم آنها را در
قالب کتابی به چاپ برسانم که در اشعارم نیز مانند نوشتههای دیگر دغدغههای روزانه
و نیز مسائلی را مطرح کردهام که برای همه ما مطرح است و در زندگی روزانه با آن
روبهرو هستیم که وقتی این مسائل در قالبی زیبا و به شکل قطعاتی ادبی بیان شوند از
آنجا که درد مشترک همه انسانها و فکر و اندیشهای در آن گنجانده شده است، میتواند
برای همه جذاب و خواندنی باشد.
کتاب خوب از نظر شما چه کتابی است؟
- اولین گزینهای که در این زمینه به نظر
میرسد آن است که کتاب ارزش خواندن داشته باشد که موضوع کتاب نباید کلیشهای و
روزمره باشد همان موضوع عشق و عاشقی که بیشتر نویسندگان راجع به آن قلمفرسایی میکنند
و آثاری را میآفرینند که فقط نوشته است و شاید نتواند چیزی به خواننده یاد دهد و
یا منتقل کند و موضوع دیگر اینکه کتاب باید هیجان داشته باشد و خواننده نتواند
پایان آنرا پیشبینی کند و تا آخر پیگیر داستان باشد و در مورد داستان کتابی است
که صور خیال و خیالپردازی قوی در آن باید باشد که در کنار اطلاعات فرهنگی هنری و تاریخی
که در لابهلای نوشتهها به خواننده منتقل میشود، میتواند یک کتاب خوب برای
خواندهشدن را پیش روی مخاطب قرار دهد.
شما بهعنوان نویسنده تا چه اندازه
برای کودکان خواهید نوشت فکر میکنید
چه کتابهایی برای کودکان خوب است و به درد
آنها میخورد؟
- نوشتههای من مربوط به قشر خاصی نیست و
در اولین کتابی که چاپ کردهام همه گروههای جوان و میانسال را در نظر گرفتهام
اما در مورد نوشتن برای کودکان که به نظر کار سخت و وقتگیری است، باید بگویم در
این بخش آثار قابلتوجهی از نویسندگان داخلی نداریم و من شخصا کمتر به آثاری
برخوردهام که در حوزه تخیلی بوده و راجع به کودکان و نوجوانان باشد و آثار خوب و
قابل توجهی که در حوزه کودک و نوجوان داریم بیشتر ترجمه بوده و مربوط به نویسندگان
خارجی است که تصویرگری شده است که البته نقش تصویرگری در کتاب کودک و نوجوان بسیار
مهم است که در این زمینه کتابها قوی و قابلتوجه هستند.اما در مورد آثار
خودم چندین کتاب برای کودک و نوجوان آماده
کردهام که داستانهای تخیلی راجع به ایرانزمین است و قصههایی را دربر میگیرد
که ساخته و پرداخته ذهن خودم بوده و برای کودکان ایرانزمین است.
بهغیر از «صادره از خانآباد» که
اولین کتاب شماست، آثار دیگری
هم در دست تالیف دارید؟
- به غیر از مقالههای ادبی و نیز کارهای
داستان کوتاه که داشتهام رمانی با عنوان «دردهای پیلهای» دارم و نیز کتاب
داستانی دیگر راجع به قشر طلبه و خصوصیات و تعاملات فرهنگی آنها با مراجعه که سعی
کردهام از دید و فضایی دیگر به موضوع وارد شده و با داستانپردازی خاصی اثری را
بنویسم که برای خونندگان جالب باشد و اثری
متفاوت از این کتاب است و تغییر از مواردی که ذکر شد همانطور که قبلا هم اشاره شد
چند کار کودک هم دارم که مدتها پیش نوشته شده اما برای چاپ آنها هنوز مردد هستم.
آیا شما بهعنوان نویسنده تا به امروز
به آنچه که در نظرتان بوده و
یا هدف اصلی شما بوده، دست یافتهاید؟
- نه، فکر میکنم هنوز راه زیادی در پیش
داریم و برای این حرف و نتیجهگیری خیلی زود است و به نظرم برای هر نویسندهای که
عشق و علاقه دارد باید در مرحله اول اصول اولیه کار را یاد بگیرد و از آنجایی شروع
کند که البته خواندن کتابهای گوناگون در این زمینه بسیار مهم است که به نظرم اگر
سادهنویسی را گاه با چند جمله ادبی تلفیق کنیم هم زیبا و قابل درک و هم کار
تاثیرگذاری به وجود خواهد آمد که میتواند نویسنده و پدیدآورنده اثر را به هدف
اصلی خود نزدیک کند.
چه موانع و مشکلاتی بر سر راه شما بهعنوان
یک نویسنده در مرحله نوشتن و یا بعد از آن در مراحل چاپ وجود دارد؟
به نظر من برای هر نویسنده شرایط نوشتن
در این روزها خیلی مهم شده است چون با توجه به مشکلاتی که این روزها همه مردم با
آن مواجه هستند و دغدغهها و درگیریهای مختلفی که وجود دارد شرایط مهیا برای
نوشتن، منظورم انبساط خاطر هرچند موقتی است که بسیار مهم است فقط یک انبساط خاطر و
آرامش فکری هرچند کوتاه هم باشد شرایط مهیاست و در مرحله بعد و چاپ که بسیار مهم
است پروسههای طولانی و گاه ناامیدکننده برای نویسندگان وجود دارد که البته ریشه
این کار در ایران با انتظار گره خورده است و مشکل مهم دیگر اینکه هزینههای چاپ
کتاب بالا رفته و ممکن است حتی گاهی مولف و نویسنده از خودش و یا سرمایه خود کتاب
را چاپ کند که در برخی موارد دلسرد شده و گاه پشیمان خواهد شد.
فکر میکنید بعد از نوشتن و خلق اثر
داستانی مسیر زندگی نویسنده
در چه قسمتی هدایت میشود؟
- در مورد خودم فکر میکنم که با نوشتن
به آن چیزی میرسم که همیشه دوست داشتم و احساس میکنم جایی است که بتوانم تصوراتم
را پیاده کنم و به این ترتیب مسیر زندگیام از روزمرگی و کلیشهای بودن خارج شده و
در مسیر درستی هدایت میشود و این تجربهای متفاوت و هیجانانگیز از کار و زندگی
روزمره است و آنچیزی که نویسنده دوست دارد که همواره شوق و هیجان را در وجودش داشته و آنرا به خواننده منتقل
کند و در نهایت این خواننده است که افکار و اندیشههای نویسنده را درک میکند و از
واقعیات و اتفاقات روزمره که گاه عشق و دوست داشتن در لابهلای آن گم میشود میتواند
دوباره یادآوری کرده و مطلبی را بیان کند و برای خواننده زنده کند که در حاشیه
مانده است.
در پایان اگر صحبتی برای خوانندگان
روزنامه دارید، بیان کنید.
- امیدوارم شرایطی در دنیای نویسندگی در
کشور فراهم شود که همه کسانی که در این عرصه فعالیت دارند و یا میخواهند وارد آن
شوند در میانه راه ناامید نشوند و بتوانند وارد این مسیر شده و ادامه دهند و در
مورد کتاب «صادره از خانآباد» که اولین اثر من است امیدوارم خوانندگان با نظرات و
پیشنهادات مرا در نوشتن آثار بهتر یاری دهند که البته من سعی داشتم تا محوریت
موضوع را براساس واقعیتها و رویدادهای اجتماعی انتخاب کنم و تا وقتی که تصورات و
خیالپردازیهایم اجازه دهند، در سایر تحقیق و مطالعه به نوشتن ادامه خواهم داد.
چون در نوشتن بخشی از وجودم را پیدا کردهام که فکر میکنم آرامبخش بوده و مسیر
زندگیام به سمتی هدایت شده است که بسیار جالب و لذتبخش است.