فرزاد بیات موحد هستم متولد 1340 در زنجان. در یکی از محلههای قدیمی سعدی شمالی زنجان متولد شدهام و بیشتر عمر خود را در زنجان؛ شهری که با نام غواصان دریا دل شناخته میشود، سپری کردهام
در اتاق کوچکی در اداره حفظ آثار، بخشی از تاریخ شفاهی جنگ ایران و
عراق را مینویسد و از پنجره
همین اتاق به بیرون چشم میدوزد و به آینده فکر میکند و
جنگی که سالهاست نگاه او را به زندگی تغییر داده است.
به گزارش روزنامه صدای زنجان خود
را این گونه معرفی میکند و میگوید: فرزاد بیات موحد هستم متولد 1340 در زنجان. در یکی از محلههای قدیمی سعدی
شمالی زنجان متولد شدهام و بیشتر عمر خود را در زنجان؛ شهری
که با نام غواصان دریا دل شناخته میشود،
سپری کردهام و تنها به واسطه تحصیل
پس از جنگ به خارج از کشور مسافرتی داشته
و مدتی در آنجا زندگی کردهام.
او
ادامه میدهد: در سال 62 وارد جهاد سازندگی شده و پس از دو سال خدمت سربازی با دانستن این موضوع که جهادسازندگی
به طور متناوب تعدادی از نیروهایش را به جبهه میفرستد،
وارد جهاد شدم وعلیرغم اینکه که برخی از افراد ما را از رفتن به جبهه به خاطر نوع
کار و فعالیتی که در جهاد داشتیم؛ باز میداشتند و میگفتند در
پشت خطوط جبهه بیشتر به شما نیاز است، در اواخر جنگ به جبهه رفتم. هر چند تخصص
چندانی هم نداشتم و تنها فوق دیپلم
کشاورزی بودم. در سال 66 یک سال مانده به پایان جنگ و زمانی که بیشترین میزان عملیات جنگ در غرب کشور
اتفاق افتاد ما هم همراه جهاد به جبهه اعزام
شدیم و در منطقهای که در خاک عراق بود و عملیاتی نصر 8 که
در خاک عراق صورت میگرفت شرکت کردم.
او
دستهایش را در هم قفل میکند و میگوید: در این دوره، جهاد شهدای زیادی داد و در خاطراتم به شهیدی که خودم به زنجان آوردم، اشاره داشتم.
آن دوره باعث شد که من از نزدیک با یک محیط جنگی آشنا شوم.
بیات
موحد اشاره میکند: پس از تمام اتفاقاتی که افتاد و جنگ به پایان رسید، به خانه
برگشتم و ادامه تحصیل دادم و کارشناسیام را خواندم و با تفکیک وظایفی که در جهاد
صورت گرفت، به منابع طبیعی انتقال یافتم و در آنجا شرایط
تحصیل در خارج از کشور برایم فراهم شد و برای فوقلیسانس به
هلند رفتم و دوباره با برگشتم به ایران، به مرکز تحقیقات
کشاورزی ورود پیدا کردم.
او
ادامه داد: از سال 76 تا سال 93 فعالیتم را در مرکز تحقیقات کشاورزی ادامه دادم تا
اینکه بازنشست شدم و به جایی رسیدم که دیدم کارها و اتفاقاتی که در جبهه افتاده بود؛ در وجود خود من هم به
فراموشی سپرده میشود و همان زمان
یادم آمد که من یادداشتهایی از زمان جبهه خود داشتم و به جستجوی این خاطرات
پرداختم و این یادداشتها را پیدا کردم.
به
دوردستها خیره میشود و میگوید: اهمیت این یادداشتها در این بود که زمانی که قسمتی از یادداشتها را من برای خودم داشتم مینوشتم و روی تاریخها به دلیل فراموشی ذهن، تعلل میکردم که این حادثه در چه زمانی
اتفاق افتاده است و این یادداشتها به من بسیار کمک کرد که کار
را به خوبی انجام بدهم.
او در پاسخ به اینکه «جنگ
در کل زندگی شما چه تاثیری داشته است؟» میگوید: جبهه حسنش در این بود که وقتی
شما وارد مناطق جنگی میشدید
و یک لباسی را به تن میکردید دیگر برای شما تشخیص این موضوع بسیار مشکل
بود که شما تحصیل کرده هستید یا خیر؟ و در
واقع از روی ظاهر نمیتوان
این موضوع را دریافت. وقتی من وارد جبهه شدم، متوجه شدم که جبهه جایی نیست
که بخواهیم تحصیل را به رخ دیگران بکشیم و
باید مثل دیگران باشیم. پس از اینکه من از جبهه برگشتم در واقع جنگ به اسم تمام شده
بود، هر چند هنوز هم جنگ ادامه دارد و می توان تبعات آن را در جامعه دید و تنها
روی کاغذ است که این جنگ به پایان رسیده است. این دو گانگی و دوراهی که
آیا من جبهه بروم یا نروم داستانی برای خود دارد که یک بعدش
هم همین انتخاب است و همین
دو راهی است که موجب میشود
تا من به سمت نوشتن خاطرات پسرعمویم
کشیده شوم و جنگی که پسرعمویم با نفس خود دارد که آیا
برگردد با برنگردد، چه اینکه ما اذعان میکنیم که مسئولین بایستی یک بار
بروند جنوب و مناطق جنگی را
ببیند و با مردمی که تا مدتها در این مناطق زندگی کردند، به همین دلیل است.
بیات موحد ادامه میدهد: من یک
مدت درگیر این موضوع بودم که پس از این همه اتفاقات
خوب و بد که در
جنگ اتفاق افتاده است حال چه کار باید بکنیم مخصوصا که
بچههای
جهاد رفتار متفاوتی داشتند و با همین دید من شروع به ادامه تحصیل کردم و در همان
سال66 بود که در دانشگاه پذیرفته شدم و سال بعدش پس از اینکه جنگ تمام شد برای
ادامه تحصیل رفتم.
او میافزاید: وقتی وارد منابع طبیعی
شدم آنجا به
ما میگفتند
که کلا متفاوت با بچههای دیگر با مسائل برخورد میکنیم و تفاوت از دیدگاه جهادی بود
که ما داشتیم بود که کارها سریع و به راحتی و بدون
بروکراسی انجام میگرفت.
در خاطراتم به این نکته اشاره کردم که دوستان از من میپرسیدند که شما برای چه به
جبهه میروید؟
و در واقع من آنجا چند روزی درگیر این موضوع بودم
که آیا واقعا نیازی هست که من به جبهه
بروم و به این نتیجه رسیدم که من چه فرقی میتوانم با دیگران داشته باشم و
اگر تحصیل را بگذاریم کنار، من هیچ تفاوتی با دیگران
ندارم. همین بهانه که ما تحصیل کرده هستیم و تخصص ما در جبهه نیاز نیست، باعث میشد
که بسیاری از افراد از رفتن به جبهه سر باز بزنند اما رفتن به جبهه میتوانست بر
روی افراد تاثیری بگذارد که من پس از سالها هنوز آن را احساس میکنم. برای ادامه تحصیل به هلند
رفتم و تجربههای بسیاری در این زمینه به دست آوردم و همین دیدگاه را نیز نسبت به
جبهه داشتم و به خودم میگفتم
که من باید بروم و جبهه را از نزدیک ببینم. هر چند در خدمت سربازی تفنگ در دست گرفته
بودم اما شرایط جنگی را ندیده بودم و وقتی به جبهه رفتم، متوجه شدم
که دید من بسیار متفاوتتر
از آنچیزی است که در مورد آنجا فکر میکردم
سختی جنگ و سختی لحظاتی که در آن مکان رزمندهها میکشند و سختی حمل مجروح و شهدا و انتقال آنان در واقع دنیایی برای خود است هر چند
آثار این دنیا تنها در ذهن من ماند و تاثیرش
را در تفکراتم گذاشت.
او ادامه میدهد: من
فکر میکردم
با نوشتن این خاطرات دوستان زیادی
وارد این
عرصه میشوند
که خاطراتشان را بنویسند ولی به غیراز دو یا سه نفر
عملا این امر محقق نشد.
وی در پاسخ به این سوال که «از
چه سالی شروع به نوشتن کردید و چه عاملی باعث شد که شما به سمت نوشتن این خاطرات کشش پیدا کنید؟» میگوید: یک مساله صرفا مساله نوشتن است
که من از ابتدا به نوشتن علاقهمند
بودم و اوایل مدت فعالیتم در جهاد که
به روستاها میرفتم
گاهی اوقات مطالبی را برای خودم مینوشتم
و از ابتدا این علایق را داشتم.
پس از اینکه
تحصیلاتم را ادامه دادم در بحث تحقیق و پژوهش ورود پیدا کردم و مطالعات جنبی باعث شد که من یادداشتهایی داشتم و شروع
به نوشتن کتابهای علمی، کردم و اولین کتاب علمیام در سال 86 در مرکز تحقیقات چاپ شد و در ادامه دو کتاب
دیگر هم مربوط به پژوهش و تحقیقات به چاپ
رسید و در همان زمان در سال 87 شروع به نوشتن «قصه یک ذره
خاک» را
کردم و از زمان تشکیل تا آخر، مرحله
تشکیل یک ذره خاک را به شیوه داستانی روایت کردم که از این
نقطه نوشتن به شکل داستانی را شروع کردم و این کتاب چاپ شد و
برای من بسیار ارزشمند بود چرا که فکر
میکردم
یک نوجوان باید آن چه که متخصصین میدادند
را بداند. بعد از آن تقریبا اصل
نویسندگی در حوزه داستان من شروع شد و پس از آن با ورود به
کارگاههای
داستاننویسی
گامی در جهت نوشتن کتابهای
دیگر برداشتم
و همین موضوع باعث شد که دست به
نوشتن خاطرات خودم بزنم و این ادای دین را به دوستان جهادی
خودم که در دوره جبهه در کنار هم بودیم و آنجا با هم جنگیده
بودیم و برخی از این افراد شهید شده بودند، داشته باشم.
او میگوید: در زمینه دفاع مقدس ما دو سری کتاب داریم که یکی مربوط به
تاریخ شفاهی است و دیگری مربوط به خاطرات
که خاطرات گونههای
دیگری هم دارد که با آن زیاد کار ندارم اما من به واسطه
اینکه پیش از این کار پژوهشی زیادی انجام داده بودم، احساس
کردم که این کار تاریخ شفاهی به ذهنیات و روحیات من نزدیکتر است و وارد این حیطه شدم و
در حال حاضر 7 کتاب تاریخ شفاهی در استان به چاپ
رسیده است که بسیار خوشحالم که در این وادی قرار دارم و یک مقدار
هم غریب واقع شده است که ما در
این کتابها
دنبال سند برای آیندگان میگردیم
و کتابی مینویسیم که به گونهای سند است و راوی بر اساس
شواهد و مدارک، کتابی را نوشته است که به عنوان سند بماند که اگر کسی میخواهد کاری را در این زمینه
انجام دهد با استفاده از این کتابها
میتواند
به آن
ورود پیدا کند.
او
با اشاره به اینکه ما در
خصوص جنگ دو دیدگاه متفاوت داریم و دیدگاهی میگوید که واقعهای اتفاق افتاده است و تمام شده و رفته است و یک
دیدگاه دیگر میگوید
که واقعهای اتفاق افتاده است که درسهای آن را برای
این نسل هم باید آشکار کنیم، میگوید:
ما باید حادثهای که افتاده است را به طور
دقیق و با صحت کامل نقل کنیم که اگر تحریفی شد
بگوییم این اصل اینجا بوده است و اینکه این موضوع تا
چه میزان ضرورت دارد موضوعی است که باید به آن توجه داشته
باشیم. تاریخ همواره از تحریف در حال فرار است
و خیلی از کتابهای تاریخی که
نگاشته شده است و در گذشتههای
دور نوشته شده است ادعا میشود
که این کتاب بعدا به دلایلی تحریف شده است و باید کاری کنیم که این تحریف دیگر صورت نگیرد ضمن اینکه گذشتگان ما
کارهایی کردند که اگر ما نتوانیم این کارها را ثبت و ضبط خواهند
کرد که این واقعه را ندیدهاند
و تنها دارند آن را بازسازی میکنند و شاید سالهای آتی به نقطهای برسیم که برخی بگویند جنگی نیز اصلا اتفاق نیفتاده است و یا این اتفاق،
اتفاق چندان بزرگی نبوده است و تلاش بر این است که این
اتفاقات ثبت و ضبط شود و دوم اینکه برای جوانان صحبت
از اینکه یک اتفاقی افتاده است و تمام شده است، نیست و در زمانهای گذشته بسیار اتفاقاتی افتاده است که بعدها به این نتیجه
رسیدهاند
چرا از این اتفاق بعدها درسی گرفته نشده است که
گفته میشود
تاریخ و تاریخنگاری برای عبرت آیندگان است
که تحلیل اتفاقی که در زمانی رخ داده است به آینده موکول میشود تا از آن درسی بگیریم که اگر شکستی خوردیم در آینده این
شکست را نخوریم. اما بحث که به کتاب میرسد و بگوییم که جوانان چرا
اینگونه کتابها را
نمیخوانند بایستی گفت که در حال حاضر خواننده کتاب کم
شده است و حتی خواننده معمولی کتاب هم کم شده است. شاید
اگر بگوییم به سمت فضای مجازی کشیده شده است حرف درستی باشد و فضای مجازی هم درصد کمی به ادبیات و دفاع
مقدس اختصاص دارد ولی برخی ادعا میکنند
که نویسندگان در این حوزه چیزی نمینویسند که من این ادعا را به شدت
رد میکنم و چیزهایی که ما در این
حیطه میبینیم
نوشتههای
زیادی در این زمینه است و چاپ متعدد کتاب
در این حوزه بیانگر این موضوع است اما به طور کلی میتوان اذعان کرد که خوانش کتاب
در کشور کمتر شده و از طرفی هزینههای
نشر کتاب به طور کلی بالا رفته است و و این موضوع افراد را به سمت خرید کتابهای دیجیتالی هدایت میکند. ادبیات جنگ همواره در همه
کشورها مورد توجه قرار میگیرد
ولی برخی معتقدند که ادبیات جنگ در ایران
دچار شعارزدگی است من این را قبول ندارم و
به ناحق یک برچسبی به این نوع ادبیات زده شده است. زمانی
میتوان
گفت که این ادبیات دچار شعار است که هیچ یک از این اتفاقها
نیفتاده باشد، اما ما شاهد رشادتها و فداکاریهایی هستیم که واقعا در بطن جنگ اتفاق افتاده است و نمونههای دستکاری شناسنامه و قایم
شدن افراد در زیر صندلی اتوبوس برای رفتن
به جبهه، نشان میدهد
که این موارد شعار نیست.
انتهای پیام