هنوز که هنوز است مردم زنجان به دستههای عزاداری (محله چخیماق) یا بهصورت کوتاه و لهجه زنجان (مألَه) میگویند. این مأله همان محلهای است که گروهی از طبقات مردم را خود جای داده و بعضا گویای شغل و حرفه و موقعیت اجتماعی ساکنان آن محله هستند
پایگاه خبری صدای زنجان- محلههای
قدیمی زنجان اگرچه اکثرشان بازسازی و نوسازی شدهاند و کمتر خانهای در کوچههای
محلههای قدیمی وجود دارد که سردرشان را عوض نکرده باشند.
در روزگار گذشته معمولا سردرها
نشاندهنده زیباییها و داشتهها و ثروتهای خانواده نبودند یعنی مردم و ساکنین
خانهها سعی میکردند اندوختهها و داشتههایشان را از معرض دید سایرین و بهخصوص
سازمان و مهاجمان مخفی دارند به همین جهت اکثر سردرها را معمولی، کوتاه و با دالانی
دراز و حیاط اندرونی و بیرونی معماری میکردند. تنها سردرها و خانههای بزرگان
شهر، اربابان، ماموران دولتی، نایبها، علمای بزرگ، فرماندهان نظامی نشاندهنده
هنر معماری و هنرمندان قدیمی زنجان و سایر شهرهای ایران بود. اینگونه خانهها هم
با داشتن نگهبان و دربان و نوکرها و آدمهای آنها حفاظت میشدند و نگرانی از سارق
و دزد نداشتند. جهانگردانی که در دوره قاجار به زنجان آمدهاند بهطور اتفاقی
مهمان یکی از خانههای قدیمی شدهاند؛ در سفرنامههایشان نوشتهاند: «برعکس سردرهای
ورودی که بسیار کوتاه و معمولی بود اندرون خانه بسیار زیبا با پنجرههای ارسی و شیشههای
رنگارنگ که نور آفتاب را به درون اتاقها و بر روی فرشهای دست بافت گرانبها پخش
میکرد در واقع گوشهای از بهشت را نشان میداد.»
محلهها و مرکز محلهها میتوانستند
اهالی خانههای ساکن در کوچه منتهی به میدان محله یا مرکز محله را در خود جمع کنند
و خاطرات جمعی را با رفتارها و سخنان مختلف در اذهان زنده کنند. معمرین و آنها که
ساکنان قدیمی این کوچهها و محلهها بودند هنوز هنگام سخن گفتن از نوستالژی و
گذشته زیبای این مراکز محله یاد میکنند.
راهاندازی دستههای عزاداری در محله
با توجه به ایام محرم با محمد
شکوهی زنجانی، مدیر موسسه زنجانشناسی شهاب، خاطرات محلههای قدیمی زنجان در ایام
محرم و دستههای عزاداری را مرور میکنیم:
هنوز که هنوز است مردم زنجان
به دستههای عزاداری (محله چخیماق) یا بهصورت کوتاه و لهجه زنجان (مألَه) میگویند.
این مأله همان محلهای است که گروهی از طبقات مردم را خود جای داده و بعضا گویای
شغل و حرفه و موقعیت اجتماعی ساکنان آن محله هستند. مثلا محله «دباغلر» یا دباغان
بیشتر به شغل دباغی مشغول بودند، محله «سیدلر» اکثر سادات و فضلا را در خود جای
داده بود. همینطور محله «سقالر» که اهالی صنف سقاها که در آن روزگار یک شغل حساس
آبرسانی به خانوادهها بود در آن محله سکونت داشتند. محله امام جمعه، محله عباسقلیخان،
محله امامزاده، محله نصرالله خان، محله نایب آقا وغیره با نام اشخاص بزرگ و علما
معرفی میشدند.
مهمتر از همه محلههایی بودند
که از نام مساجد بهره میبردند. محله حسینیه اعظم، محله زینبیه، محله عباسیه، محله
مسجد نصرالله خان و محله مسجد یری پایین از مجله محلات معروف شهر بودند که دستههای
عزاداری آنها هم در ایام محرم بقول زنجانیها (بسیار با جلال و دیدنی) بود. علما و
پیش نمازهای ساکن در این محلات در پرجنب و جوش شدن دستهها نقش اساسی داشتند همچنین بعضی افراد متشخص مثل
نایبها، داروغهها و افراد وابسته به بزرگان شهر علاوه بر اینکه خودشان تکیه و حسینیه
اختصاصی داشتند و در هدایت و آوردن نوحهخوان و مردم محله به تکیه و مرکز محله و
حضور در دسته عزاداری بسیار تاثیرگذار بودند. مرحوم آقا تقی شریعت فرزند آیت الله
شیخ فیاض یکی از عزاداران پرشور اباعبدالله الحسین(ع) بوده که ابتدا در مسجد حسینیه
و سپس در تکایای مخصوص خودش و در مسجد میر بها در تشکیل دسته بسیار مهم بود.
در دهه سی در زنجان هنوز از هئیتهای
عزاداری خبری نبود و بجای آن محلهها و مساجد محلهها و اهالی محله فعال بودند.
تعزیهخوانی و شبیهخوانی و دستههای عزاداری هر محله بنا به موقعیت محله و اهالی
محله و عظمت و فعالیت مسجد برنامه عزاداری امام حسین(ع) را راهاندازی میکردند.
در آن زمان هنوز روشنایی برق به محلات نیامده بود و لذا وقتی شب هنگام مساجد (مأله
یا محله) در میآمدند احتیاج به روشنایی مسیر داشتند و معمولا دستههای مساجد تقریبا
به نوبت شبها حرکت میکردند و سعی میکردند برای احترام و عرض تسلیت ماه محرم از
مسیر کوچه به مساجد محلههای دیگر بروند و معمولا در آن مساجد سینه و زنجیر میزدند
و عزاداری و دعا میکردند و مسجد میزبان با چایی از عزاداران محله همسایه پذیرایی
میکرد.
دستههای هر محله برای تعظیم و
بزرگ نشان دادن حضور اهالی محل احتیاج به نشانهایی از قبیل عَلَم، بیرق یا پرچم سیاه،
طبل و وسیله روشنایی داشتند اوایل برای تامین روشنایی از وسیله به نام مشعل
استفاده میکردند که عبارت بود از یک پایه بلند چوبی که بر بالای آن یک شیء قیف
مانند آهنی یا مسی که به صورت زیبا لبههای آنرا زینت و کنده کاری کرده بودند.
(البته ته قیف سوراخ نداشت بلکه بر سر پایه بلند محمل میشد و بالای آن قیف مانند
را پر از پارچههای کهنه نموده و معمولا با روغن کرچک آلوده میکردند درست شبیه
همان مشعلی بود که در بازیهای بینالمللی به دست میگیرند) البته این مشعل بلند و
بر سر پایه قرار داشت که حامل آن باید یک فرد ورزشکار و زورمند بود تا سنگینی این
پایه چوبی را در مسیر کوچههای پر از چاله و چوله صحیح و سالم حمل نمایند. البته یک
یا دو نفر هم همراه داشتند که در صورت خسته شدن تعویض نوبت نمایند. یک نفر هم ظرف
روغن کرچک را حمل میکرد تا اگر روغن مشعل کم یا زیاد شد روغن سوخت آنرا تامین
نماید. مشعلها معمولا دودی میکردند ولی به علت اینکه روغن گیاهی است دودها هم
قابل تحمل بودند.
حاملان عَلَم بزرگ معروف به
(جوشان عَلَم) عَلَمی که لنگر داشت و حمل آن بسیار مشکل بود و همچنین حامل مشعل باید
یک کمربند چرمی بر کمر میبست که در قسمت جلو یک قاب یا ظرف چرمی در کمربند جاسازی
کرده بودند که انتهای پایه چوبی علم یا مشعل را در آن قاب جا میداند تا حمل آن به
راحتی صورت بگیرد.
در زنجان علاوه بر مساجد دو
محل هم بیشتر مورد توجه اهالی محلهها یا دستهها بود یکی از این محلهها آستان
قدس حضرت امامزاده سید ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام بود که همه دستههای
عزاداری چه شب و چه روز باید در مسیر خود به آنجا مراجعه میکردند و وقتی به مقابل
امامزاده میرسیدند این شعار را میدادند: آقا سلام علیک، شازدا(شاهزاده ابراهیم
(ع)) سلام علیک و با تعظیم و احترام وارد محوطه آستانه میشوند و عزاداری و دعا میکردند
و با پایان عزاداری از در دیگر امامزاده به مساجد محله خود مراجعه میکردند.
امامزاده سید ابراهیم علیهالسلام
زنجان در عصر مأمون پس از آنکه حضرت امام رضا علیهالسلام به شهادت رسید و
امامزادگان و سادات مورد تهدید قرار گرفتند همراه هزار تن از فرزندان و نوادگان و
امامزادگان و سادات به طرف ایران آمدند که در مسیر شهرها با توجه به جایزهای که
مأمون و دست نشاندگان آنها برای دستگیری و کشتن امامزادگان تعیین کرده بود یا توسط
حکام و ماموران شهرها و یا توسط مردمان نادان دستگیر و به قتل رسیدند و آنها که از
این مخصمهها نجات یافته بودند به طرف
شهرهای امن و قم و از آنجا به زنجان و به طرف شهرهای شمالی که نسبتاً امن
بودند حرکت کردند.
امامزاده سید ابراهیم(ع) یکی
از آن هزار نفر بود که همراه سید جلالالدین اشرف(ع) به زنجان آمد و در جنوب
زنجان توسط عوامل حاکم شهر دستگیر و کشته شد و سید جلالالدین اشرف(ع) از طریق
طارم به طرف شهرهای شمالی حرکت کرد که ایشان هم درمسیر راه توسط دشمنان زخمی و در
آستانه اشرفیه به شهادت رسید (آستانه اشرفیه اکنون زیارتگاه اهل دل است).
اما امامزاده سید ابراهیم(ع)
را مردم زنجان به محل امامزاده فعلی که در قرن دو سوم هجری معروف به مقبره طبرافئین
بود حمل و در آنجا دفن کردند ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه از این مقبره
نام میبرد البته به نقل از دوست و هم
صحبت زنجانیاش بنا به (ابوالفرج حاسب زنجانی) که در صفحات مختلف کتاب مطالبی از این
ریاضیدان زنجانی را آورده است.
اخیرا بنا به اظهار معاون
فرهنگی اداره اوقاف و امور خیریه شجرهنامه و سند مکتوب این امامزاده بدست آمده که
ان شاالله با همکاری ایشان و اداره کل اوقاف شرح حال دقیق این امامزاده عظیمالشان
توسط نگارنده به صورت یک کتاب تدوین خواهد شد.
اما از مکان دیگری که عزاداران
محلههای زنجان در طول مسیر حرکت (مخصوصا در روزها و شبهای نزدیک به ایام تاسوعا
و عاشورا) به آنجا مراجعه میکردند. عمارت معروف ذوالفقاری در سبزهمیدان بود. در
بررسی علل مراجعه محلهها (دستهها) به این مکان به این نتیجه رسیدم که: در وهله
اول میخواستند عظمت و بزرگی دسته محله خود را به سایر محلهها نشان دهند و در
مرحله بعدی از صاحب عمارت که بزرگ و سلطان و قهرمان شهر محسوب میشد نذریه (جایزه
) و کمک مالی برای هیئت دریافت کنند.
برای منظور اول، صاحب عمارت یک
شال سبز خودش و یا توسط یکی از دستیارانش به دور عَلَم دسته مورد نظر میانداخت یا
میبست. برای منظور دوم صاحب عمارت مبلغی را در داخل پاکت به بزرگ محله تقدیم یا
اهدا میکرد و عزاداران پس از دعا و مختصری عزاداری عمارت ذوالفقاری را ترک میکردند.(این
مراسم را نگارنده شخصا مشاهده کرده است) و صاحب عمارت در بالکن خانه میایستاد و
دسته را تماشا میکرد.
یکی از رفتارهای عامیانه بعضی از
دستهها که موجب اختلاف اهالی محلهها با هم میشد هنگام ورود به عمارت بود که
دستهها نوبت را رعایت نمیکردند و موجب اختلاف و درگیری اهالی دو محله با هم میشد
و جالب است این اختلاف در طول سال هم ادامه مییافت و بچههای این محله نمیتوانستند
به آن محله بروند زیرا با شناسایی فرد که این فرد از بچههای فلان محله است او را
میزدند البته اختلاف بیشتر نوجوانانه بود و بعد آشتی میکردند. (بعضی بزرگان نقل
کردهاند که برای جلوگیری از درگیری یا به منظور دفاع همراه دستهها ظرفی یا به
اصطلاح تابوتی با مقداری چوبدستی هم حمل میشد) این مطلب مربوط به گذشتههاست به
عنوان فرهنگ عامیانه و مقایسه آن با روزگار پر از شور و شعور حسینی امروزه ما بسیار
تأثرانگیز مینماید و رفتار امروزه ما در راهاندازه دسته عزاداری موجب افتخار
تمام ایرانیها و عزاداران جهان تشیع است.
در مطالعه تاریخچه عزاداری
مخصوصا در دوره صفوی به گزارشی از یک مستشرق خارجی که در ایام محرم به ایران آمده
به دربار شاه صفی رفته و از نزدیک عزاداری دستهها را مشاهده کرده برخورد کردم و
به این نتیجه رسیدم که این مراجعه به عمارت ذوالفقاری و اخذ جایزه و پول ریشه در
گذشته تاریخی دارد و زنجانیها هم از رفتار گذشتگان الهام گرفتهاند. گزارش «ژان
باتیست تاورنیه» سیاح فرانسوی را با هم مرور میکنیم.
«شرح مراسم عزاداری که در میدان
مقابل تالار شاه برگزار میشد به عینه مشاهده و ارائه میدهم. شاه با بزرگان دربار
روی تختی که وسط تالار نصب شده جلوس کرد. از آن طرف میدان بیگلر بیکی پیدا شد و با
چند نفر نجیبزاده جوان شروع به جا بجا کردن مردم تماشاچی کرد. زیرا سابقا در این
گونه مراسم بینظمی فراوانی میشد و اهالی هر محله میخواستند بر اهالی محله دیگر
مقدم باشند یا در حرکت سبقت بگیرند و به این جهت نزاع و دعوا میشد.»
بیگلربیکی میآید و جای هر کس
و هر محله را معین میکند و هچنین حرکت دستههای محلات شهر را که 12 محله و دسته
هستند. جای هر کدام را تعیین میکند. هر دسته یک عماری (تخت روان یا اتاقک چوبی که
پشت شتر یا اسب یا گاری میگذاشتند) داشت که هشت تا ده نفر آنرا حمل میکردند چوب
عماری با انواع گل و بوته نقاشی شده بود و در هر عماری تابوتی گذارده، روی آن را
با پارچه زرد پوشانیدهاند.
در بعضی از عماری طفلی شبیه
نعش شده خوابیده بود و آنها را دور عماری را احاطه کرده بودند، گریه و زاری میکردند.
این اطفال شبیه دو طفل امام حسین(ع) هستند که دشمنان آنها را پس از شهادت امام
حسین(ع) شهید کردهاند. وقتی تمام دستهها و جمعیت در میدان پر شده بودند با وجود
کمال نظمی که بیگلر بیگی داده بود، باز چند نفر نزاع را شروع کردند زیرا برای خود
باعث افتخار میدانستند که در حضور شاه اظهار جلاوت و رشادت کنند. همین که بیگلربیگی
دید میدان جنگ و دعوا گرم میشود و بینظمی زیاد خواهد شد دستور داد پنج فیل به میدان
آورد و از میان دعواکنندگان عبور دادند که هم جنگ و دعوا متوقف و هم مردم مشغول
تماشای فیلها شدند.
پهلوی تالار شاه تخت بلندی
گذاشته بودند و رویش را قالی انداخته و روی آن صندلی دستهدار با روپوش سیاه
گذارده بودند که مداحی روی آن نشسته و شش نفر مداح دیگر هم پای صندلی روی فرش
نشسته بودند. آن مداح به قدر نیم ساعت سخنرانی و عزاداری کردنش به او خعلت داد. همینطور
به آن شش نفر دیگر هم، اما خلعت مدح اولی فاخرتر بود. پس از تمام مراسم دستهها و
عماریها در شهر گردانیده شدند ولی هر گاه دو دسته به یکدیگر میرسیدند برای جلو و
عقب رفتن با هم نزاع داشتند. (تاورنیه، 1336، سفرنامه، ترجمه حمید ارباب شیرانی،
انتشارات نیلوفر)/ روزنامه صدای زنجان
انتهای پیام