«جواد چراغی» غزلسرای زنجانی است. او در ۷ مهر ماه ۶۸ متولد شده است و تاکنون در جشنواره مختلفی در سطح استان و کشور و گاه بینالمللی شرکت داشته است و در حدود ۷۰ جایزه در سطوح مختلف کسب کرده است
پایگاه خبری صدای زنجان- «جواد چراغی»
غزلسرای زنجانی است. او در ۷ مهر ماه ۶۸ متولد شده است و تاکنون در جشنواره مختلفی
در سطح استان و کشور و گاه بینالمللی شرکت داشته است و در حدود ۷۰ جایزه در سطوح مختلف
کسب کرده است.
به گفته او اولین رجوع او به شعر
یا رجوع شعر به او، در 10 سالگی اتفاق افتاده است و در آبان سال۷۸ کلمات و جملات آهنگین
خودشان را از ذهن به زبان او رسانده و با قدرت دستانش روی کاغذ پیاده کردند.
من یک موجود کوچک در وجود شعر هستم
این شاعر در این رابطه میگوید:
آنروزها هنوز نمیدانستم شعر چیست و این کلمات و جملات غیرمعمول که ذهنم را مشغول
میکنند و بخشی از دفتر مشقهایم را به خود اختصاص میدهند شکل اولیه و ابتدایی شعر
است و موجود زنده است که در گوشهای از وجود من نمو مییابد.
او ادامه میدهد: این موجود رفتهرفته
بزرگ شد تا اینکه بعد از سالها متوجه شدم که اینبار من یک موجود کوچک در وجود شعر
هستم و شعر همه مرا تسخیر کرده است.
چراغی اظهار میکند: آنچه عیان
است از سال ۸۶ بهصورت جدی وارد فضای حرفهای شعر شدم و چون از لحاظ سنی نیز مصادف
با یک سنی بود که انسان هویتش را کمکم پیدا میکند، شعر بهصورت عمیقتر رخنه در هویتم
کرد و حداقل الان خودم جوادچراغی را با این هویت میشناسم.
او معتقد است که آشناییاش با شعر
بهصورت انتخابی نبوده است و در پاسخ به سوال اینکه «چرا از میان رشتههای هنری، شعر
را برای بیان احساسات خود انتخاب کرده است؟» میافزاید: نمیدانم چرا شعر! مجبورم یک
جواب کلیشهای به این سوال بدهم که (شعر مرا انتخاب کرده است) واقعیتش هم همین است
مساله شعر با همه مشغلههای دیگر فرق دارد انگار شعر یک جور وحی است که به افراد خاصی
الهام میشود و منبع نامشخصی در گوشهای از هستی دارد. از آنجایی که قسمت اعظم شعر
ناخودآگاهی است و مساله تکنیک و سواد ادبی مربوط به بخش ارائهی شعر میباشد نه بخش
الهام یا خلق شعر، پس نمیتوان گفت شعر یک مساله یا مشغله انتخابی است.
جهانبینی شاعران با دیگر افراد
متفاوت است
وی میگوید: نگاه افراد به زندگی
به جهانبینی آنها برمیگردد. قطعا جهانبینی شاعران با دیگر افراد متفاوت است. هنرمندان
علیالخصوص شاعران افراد آرمانگرا و حساسی هستند و در پی یافتن مدینه فاضله و چون
در دنیایی که در آن نفس میکشند شرایط یافتن مدینه فاضله نیست، پناهنده به سرزمین دیگر
میشوند که عناوین مختلفی بر آن میتوان گذاشت مانند سرزمین خیال یا هر چیز دیگری و
البته بسیاری از شعرنویسان موفق نمیشوند به آن لذت نهفته در این کنکاش یا این درد
زیبا، دست یابند و دچار سرخوردگی و فسردگی میشوند. اشارهای کنم به این جمله که «هرکسی
که شعر مینویسد صرفا شاعر نیست، مساله شاعری جداست. شاعری یک نوع زیستن است؛ صرفا
عمل شعر نوشتن نیست.» با این تعریف شاید نتوان خیلیها را که شعر مینویسند حتی کتاب
هم چاپ کردهاند در زمره شاعران شمرد، «شاعری نوعی زیستن است».
وی در پاسخ به سوال اینکه «اساسا
شرکت در جشنوارهها را مفید میدانید یا خیر؟» اظهار میکند: جشنوارهها هم معایبی
دارند، هم مزایایی! نمیشود هر جشنوارهای را رد یا قبول کرد. برای یک دورهای شاعران
میتوانند بهوسیله جشنوارهها هنر خود را به جامعه ادبی کشور ارائه دهند و شناخته
شوند. ضمن اینکه مساله ارائه در هنر خیلی مهم است هنر تا ارائه نشود هنرمند نمیتواند
بازخوردها را ببیند و برای ادامه راهش برنامهریزی کند.
شعر یک نوع زیستن است
وی در این رابطه ادامه میدهد:
همانطور که گفتم شعر یک نوع زیستن است پس هیچ موجودی نمیتواند تنها زندگی کند و نیاز
دارد که روابطی ایجاد کند. جشنواره نیز یکی از این ابزارهاست. اما نوع جشنواره هم
مهم است.
بگذارید یک جملهای بگویم شاید
بتواند جوابی به این سوال باشد اینکه (شاعر نباید دنبال سلیقه مخاطب باشد بلکه این
مخاطب است که باید سلیقهی خود را با شاعر همتراز کند) پس با این حساب باید گفت جشنوارهها
علیالخصوص جشنوارههای موضوعی و سفارشی نباید شاعر را از خودش برُباید.
او میگوید: بیان این نکته هم خالی
از لطف نیست که آدم پس از یک سنی شاید آن شور و حال گذشته را که شرکت در جشنوارهها
دست میداد را ندارد. خود من اکنون بهواسطه اینکه مسئولیت انجمن ادبی اشراق را دارم
و وارد فضای اجرایی و برگزاری جشنوارهها شدهام، کمتر از گذشته تمایل به حضور در جشنوارهها
بهعنوان شرکتکننده را دارم. بهنظرم جشنواره یک سطح و دورهای
از زندگی شاعری است و نمیتواند هم همیشگی باشد. در واقع در یک دوره لازم و مفید است.
هنرمند مصرفکننده یا تولیدکننده؟
مساله این است!
چراغی میافزاید: شاعر یا به عبارت
دیگر هنرمند در خلق اثر یا مصرفکننده است یا تولیدکننده. هرچقدر بتواند تولیدگر باشد
و به تاریخ ادبیات چیزی اضافه کند همانقدر موفق و مفید است و عمر آثارش زمان و حتی
مکان نمیشناسد و تاریخ آن را حفظ خواهد کرد؛ در غیر این صورت مصرف کنندهای بیش نیست
که عمر آثارش حتی از عمر خودش کمتر خواهد بود که البته آن افراد نوع اول بسیار اندکاند
و تاریخ سرسختتر از این حرفهاست. اما دغدغه من هم در شعر، رسیدن به یک تولید بوده
حال اینکه موفق بودهام یا نه؟ نمیدانم! چرا که در این مواقع دیگرانند که باید در
مورد تو قضاوت کنند و در نهایت این تاریخ است که درباره تو و آثارت تصمیم خواهد گرفت
و نظر نهایی را خواهد داد.
ادبیات کلاسیک، بدنه و ساختار اصلی
فرهنگ است
وی در خصوص ضرورت خوانش ادبیات
کلاسیک ایران، تصریح میکند: ادبیات کلاسیک بدنه و ساختار اصلی فرهنگ ایران و به نوعی
الفبای فرهنگ ما است. هر اتفاق تازهای هم که در ادبیات معاصر و بهقولی مدرن ما افتاده،
پشتوانه و حتی ریشهاش در ادبیات کلاسیک است و کسی بگوید من نیازی به خوانش متون کلاسیک
ندارم یاوه گفته است. بگذارید به یک واقعیت تلخی اشاره کنم که آزارم میدهد و شاید
بتوان گفت یکی از آفتهای مهم ادبیات امروز ماست، یک عده هستند که بدون هیچ شناخت و
هیچ مطالعهای از ادبیات کلاسیک وارد دنیای ادبیات میشوند و تلختر به این ناآگاهی
خود هم میبالند: (که ما شاعر مدرن و آوانگاردی هستیم و نیازی به ادبیات کهنه و خستهکننده
و پوچ کلاسیک نداریم) و با افتخار این را جار میزنند و حتا این افراد با چاپ کتاب
تنها موجب قطع درختان میشوند که تاثیر مخربشان نه تنها بر فرهنگ بلکه بر محیطزیست
هم هست. ما وقتی از بزرگی به نام شاملو حرف میزنیم و میگوییم علمدار ادبیات مدرن
ایران است به اینمساله باید توجه کنیم که شاملو ادبیات کلاسیک را قورت داده بود. همین
زبان فخیم شاملو گاها تحت تاثیر متون نثر کلاسیک ماست.
شعر زنجان سطح بالایی نسبت به میانگین
کشوری دارد
به گفته این شاعر، شعر زنجان سطح
بالایی نسبت به میانگین کشوری دارد و این جملهام از روی تعصب نیست بلکه با توجه به
شناختی است که از فضای شعر کشور دارم این را میتوانم با جرات بگویم و این موضوع خود
دلایل مختلفی دارد. ببینید شعر کشور یعنی آثاری که امروز توسط شاعران مختلف در شهرهای
مختلف تولید میشود، اکثرا شبیه هم هستند مثلا اگر از صد شاعر در صد نقطه مختلف کشور
صد شعر انتخاب کنیم و کنار هم بگذاریم کسی آنچنان نمیتواند تشخیص بدهد این اشعار از
صد نفر مختلف هست. همه یک فرم، همه یک زبان همه یک اندیشه را دنبال میکنند و کمتر
میتوانیم مشخصه ممتازی در بین شاعران بیابیم. شعر زنجان از این جهت که آنچنان ارتباط
قوی و فراگیر با شعر دیگر شهرها نداشته، رنگ و بوی خاص خود را دارد نه اینکه من زنجانی
هستم و این را میگویم بلکه این یک مساله فنی و علمی است و میشود اثبات کرد.
وی در این رابطه میافزاید: استعدادهای
خوبی در ادبیات زنجان وجود دارد که اگر محیط مناسبی مهیا باشد و به راه درستی هدایت
شود، میتواند در زنجان یک جریان ادبی شکل بگیرد ولی متاسفانه این شرایط آنچنان مناسب
ایجاد نشده و حتی این شرایط نسبت به میانگین کشوری در زنجان ضعیفتر بوده است.
منزوی؛ سایهی بزرگ و هم آفتاب
بزرگی است
وی در پاسخ به سوال اینکه «تقلید
شاعران زنجانی از استاد منزوی آیا باعث آسیب به ادبیات خواهد شد یا خیر؟» گفت: من میگویم
منزوی سایهی بزرگی است و هم میگویم منزوی آفتاب بزرگی است و در غزل معاصر ایران اتفاق
بزرگی است و موهبتی برای شهر زنجان است. بسیاری ادامهدهنده و متاثر از سبک و سیاق
منزویاند دلیلش هم این است که خب منزوی یک شاعر صاحب سبک جریانساز است طبیعتا خیلیها
در ابتدای شروع شاعری در این جریان قرار میگیرند. اما آنهایی موفق هستند که بتوانند
در این جریان موجسواری کرده و راهشان را جدا هم نکنند حداقل غرق نشوند. در زنجان هم
منزوی تاثیر بسزایی دارد چون وقتی یک شاعر وارد دنیای شعر میشود باید هویت خود را
پیدا کند این مهم است که هویت شعری یک شاعر چگونه و در چه محیط و شرایطی شکل میگیرد.
در زنجان بخاطر وجود منزوی و در ابتدا مسئله تعصب هویت اکثر شاعران تحت تاثیر منزوی
شکل میگیرد و تنها تعداد بسیار اندکی پس از مدتی امضای خود را پیدا میکنند و از منزوی
درست میآموزند. تعدادی نیز دچار تکرار و تقلیدهای بیمصرف شده و البته بعد از مدتی
از فضای شعر خارج میشوند به نوعی شعر آنها را پس میزنند.
چاپ کتاب یعنی بازخوردی برای ادامه
زیست هنری
وی در پاسخ به اینکه « آیا کتابی
به زودی از شما به چاپ خواهد رسید؟» میگوید: این سوال را دوست ندارم در این برهه جواب
بدهم چون هم نمیدانم شعر مرا به کجا خواهد برد هم اینکه اعلام خبر چاپ کتاب در صورتی
که حتی اقدامی در این زمینه انجام داده باشم از لذت تولد آن خواهد کاست.
وی ادامه میدهد: مشکلات حوزه نشر
را کسانی که کتابی چاپ کردند، بیشتر درک میکنند و خون به دلتر از من هستند. اما با
توجه به آگاهی که از این حوزه دارم شاید یکی از دلایلی که تا هنوز انگیزه قوی برای
چاپ کتاب نداشتم همین پایمال شدن حق مولف در این حوزه است و عملا مولف یک برده است
که باید ممنون هم باشد که فلان ناشر کتابش را چاپ میکند و چیزی بابت زحمات چندین ساله
مولف به او نمیرسد. درد است! البته آنسوی ماجرا هم دلایل منطقی وجود دارد، اینکه
کاغذ گران است. کسی آنچنان کتاب نمیخواند و غیره. ولی با همه اینها معتقدم شاعر
یا هر نویسندهای زمانی باید اقدام به چاپ کتاب کند که مطمئن باشد مخاطب دارد وگرنه
کار خطایی است و حتی غیرانسانی که از یک شخص اهل ادب بعید است. کتاب را چاپ کنی صرفا
برای پر کردن کتابخانه و هدیه دادن به آشنایان و دوستان؟ چاپ کنی برای خلاص شدن از
آثار قبلی؟ چاپ کنی بخاطر چشم و همچشمی؟ خطاست! خطاست! خطاست! وقتی خودت بدانی آثارت
مخاطب ندارد و تاثیری هم در روند ادبیات کشور یا حتی استان ندارد. بهنظرم انجامش کار
ناپسندی است.
به اعتقاد چراغی، چاپ کتاب یعنی
نویسنده به مرحلهای رسیده که دنبال بازخوردی برای ادامه زیست هنریاش است و هم میداند
که آثارش تاثیرگذار خواهد بود. ولی امروزه بیشتر کسانی که به فکر چاپ کتاب هستد آثارشان
حتی روی خودشان تاثیری نگذاشته و انگار تبدیل به یک رسم شده که بعد از مدتی قلمفرسایی
حتما باید کتاب چاپ کنی، همانطور که انسانها در زندگی معمولی دچار یکسری قراردادها
و رسمهای خودساخته و حتی غریزی هستند مثلا در یک بازه سنی باید مدرسه بروی در یک بازه
سنی باید سربازی بروی در یک بازه سنی باید دنبال کار باشی در یک بازه سنی باید ازدواج
کنی در یک بازه سنی باید بچهدار شوی و در نهایت مرگ.
وی میافزاید: در این روند یکنواخت
همیشگی زندگی اگر هدف و دلیلی برای خودت پیدا نکنی، مفت باختهای! بهنظرم زیست شاعرانه
مسئلهاش جداست وقتی شاعری هدف درستی حتی از چاپ کتاب ندارد و بیشتر دچار یک رسم و
رسوم موجود در فضای ادبی میشود در واقع او هم مفت باخته است.
شبیه چشم تو طوسی است، آسمانم باز
دلم گرفته و ابری شده جهانم باز
ببار! تا که بروبی غبار آینه را
نگاه کن به خودت تا کنی جوانم باز
بگو اگر تو منی؟من کیام؟، که یک
نفریم !
تنی! تنانه تنی! در تن تو جانم
باز
بگو چگونه بگویم که: (دوستت دارم)؟!
که حرفهای دلم مانده در دهانم
باز
اسیر دست توأم، مثل خستهای از
جنگ
چه غم که باز نشد بند بازوانم باز!؟
گرسنگی نکشیدی که عاشقم بشوی
اگرچه تازه شده با تو درد نانم
باز
نمیشوم نگرانت، که بعد مرگم نیز
عصای دست تو خواهد شد استخوانم
باز(چراغی)
زهره میرعیسیخانی
انتهای پیام/