کد خبر: 613
1397/03/24 - 19:46


پای حرف‌های تنها ملی‌پوش زنجانی تیم ملی فوتسال بانوان

تنها بودم

اگر در زنجان می‌ماندم به جایی نمی‌رسیدم * فقط خدا می‌داند در تنهایی‌هایم چه سختی‌هایی را تحمل کرده‌ام

پایگاه خبری صدای زنجان
مهدی سهرابی- بچه که بود تعطیلات عید و سه ماه تابستان که برای دیدن فامیل‌های مادر به اهواز می‌رفتند، زیر تیغ آفتاب با برادرش بازی می‌کرد و تنها وسیله بازی آن روزهای‌شان توپ بود. خاله همیشه اصرار داشت برایش عروسک بخرد و همان عروسک خرسی هم که خرید هم‌بازی خودش و برادرش شد تا تیم‌شان سه نفره شود. حالا پس از 23 سال، خاطرات کودکی‌اش را از چهار سالگی به‌خاطر می‌آورد.
بچه که بودیم با دیدن عروسک میان اسباب‌بازی‌های پسرانه به همان اندازه چشم‌های‌مان از حدقه بیرون می‌زد که از دیدن توپ یا آدم‌آهنی دست دختربچه‌ها آب دهان‌مان خشک می‌شد. حتی در دنیای کودکی هم جابه‌جا کردن مرزهای بازی‌های کودکانه غیرممکن بود. حتی قانون کودکی هم می‌گفت دخترها خاله‌بازی کنند و پسرها توپ‌بازی و اگر قرار بود غیر از این اتفاق بیافتد خیال‌پردازی‌های کودکانه هم برای آن جوابی نداشت اما داستان مهسا و فاصله آرزوهایش از خوزستان تا زنجان قانون خودش را دارد.
جنگ، پدر پاسدار زنجانی را به مادر پرستار خوزستانی می‌رساند تا «مهسا کمالی» سرسختی و جنگیدن را از پدر به ارث ببرد و استعداد ناب فوتبال جنوبی را از مادر. گرچه در کنارش برادر و خواهری هم بودند که چندان میانه خوشی با دنیای توپ نداشتند.
برای این‌که به تیم ملی فوتسال برسد و همراه آن قهرمان آسیا شود، مسیر را تنها رفته است مثل دوران کودکی که در کوچه‌های اهواز به همراه برادرش با دروازه‌های کوچکی که دایی‌اش درست کرده بود تنهایی گل‌کوچک بازی می‌کردند و همان بازی‌های کودکانه در شهر مادری بود که پایش را به دنیای توپ گرد باز کرد.
چند هفته پیش تیم فوتسال بانوان کشور قهرمان آسیا شد و برخلاف فوتبال و فوتسال مردانه استان‌مان که به خواب‌شان عادت کرده‌ایم، زنجانی‌ها از این قهرمانی به اندازه یک بازیکن سهم داشتند. سهم زنجان از قهرمانی فوتسال بانوان در آسیا مهسا کمالی 23 ساله بود که سال‌هاست به هوای سرد و خشک زنجان عادت کرده است تا آفتاب سوزان جنوب.
 می‌گوید: فکر می‌کنم خون خوزستانی مادرم در فوتسالیست شدنم تأثیر زیادی داشت. خوزستانی‌ها فوتبال و حتی فوتسال را می‌پرستند و شاید به همین خاطر است که قدر بازیکنان‌شان را می‌دانند و هوای‌شان را دارند.
هیچ وقت کسی برایش توپ نخریده است با وجود این ‌که دوست دارد توپ هدیه بگیرد. از اسباب‌بازی‌های دوران کودکی هم آدم‌آهنی و چند مجسمه سرباز کوچک به یادگار دارد تا نشان دهد دنیای خودش را دارد.
دوباره سراغ کوچه‌های اهواز می‌رود و ادامه می‌دهد: وقتی کوچک بودم همیشه سایه نگاه‌های بهت‌زده را که از دیدن یک دختر فوتبالیست از حدقه بیرون زده بودند احساس می‌کردم، احساسی که امروز هم وجود دارد و هنوز هم می‌پرسند مگر دخترها فوتبال بلدند؟ هنوز پذیرفتن یک دختر فوتسالیست برای خیلی‌ها دشوار است. سوم راهنمایی که بود باخبر می‌شود در سالن نشاط زنجان از دخترهای هم سن و سالش تست فوتسال می‌گیرند. آن‌جا با فاطمه علی محمدی که بعدها نقش مهمی در زندگی ورزشی‌اش ایفا می‌کند، آشنا می‌شود و به‌خاطر سرعت خوبی که داشت از بین 30 نفر انتخاب و راه تیم فوتسال شهر را در پیش می‌گیرد. تا آن موقع قضیه فوتسالیست شدندش را چندان جدی نگرفته بود. بعد از یک دوره مسابقات استانی و رفتن به مسابقات کشوری و شرکت در لیگ دسته سه، هیئت فوتبال استان امتیاز تیمی در لیگ دسته یک می‌خرد و از آن به بعد همه چیز برای مهسا جدی می‌شود.
درباره خانواده‌اش و رویاهای فوتبالی‌اش می‌گوید: دوران مدرسه خانواده‌ام مخالف بازی کردنم بودند و بیش‌تر تأکید داشتند روی درسم تمرکز کنم اما وقتی موضوع برای آن‌ها هم جدی شد دیگر به ندیدنم عادت کردند. فوتبال زیاد نگاه می‌کردم اما تصور این که به اینجا و قهرمانی برسم خیلی سخت بود. بچه که بودم دفتری برای جام جهانی درست کردم و در آن نوشتم روزی در جام جهانی بازی می‌کنم. فکر می‌کردم حتماً باید در تیم آقایان بازی کنم. فکر کنم دارم به آرزویم می‌رسم و اگر مشکلی پیش نیاید آذرماه امسال راهی مسابقات جام جهانی می‌شوم.
اعتقاد دارد مسائل شخصی بین اعضای تیم برای شهرداری زنجان در مسابقات لیگ مشکل‌ساز شد و از طرفی مدیرعامل تیم هم نمی‌تواند آن‌ها را حل کند تا جایی که مشکلات رفته‌رفته بزرگ‌تر می‌شوند و دیگر نمی‌شد کاری کرد.
یک ماه مانده به مسابقات دو فصل پیش در بازی با قزوین تصمیم به رفتن از تیم زنجان می‌گیرد و دلیل این کار را اذیت‌های اعضای تیم می‌داند. یک ماه بدون تیم می‌ماند تا به تیم «ملی‌حفاری» آبادان بپیوندد. اول قرار بود از او تست بگیرند تا اگر شرایط لازم را داشت با تیم قرارداد ببندد اما با دیدن بازی‌اش با او قرارداد می‌بندند و حتی بیش از مبلغی که در قراردادش قید شده بود در پایان فصل می‌گیرد.
کمالی ادامه می‌دهد: قراردادم در تیم شهرداری زنجان 5 میلیون تومان بود که فقط نصف این مبلغ را دادند و ادعا کردندن قبل از پایان فصل از تیم خارج شده‌ام در حالی که خودشان شرایط را برایم سخت کردند. در تیم ملی‌حفاری قرارداد 7 و نیم میلیون تومانی بستم که دست آخر 9 و نیم گرفتم و الآن در تیم دانشگاه آزاد بازی می‌کنم.
اگر در زنجان می‌ماندم به جایی نمی‌رسیدم چون خیلی اذیتم کردند. روزهای آخری که در زنجان بودم در بازی با تیم قزوین بین دو نیمه تدارکات تیم برای همه چای آماده کرده بود غیر از من. حتی وقتی گل زدم کسی سراغم نیامد و تنهایی خوشحالی کردم.
روزی که گفتم تصمیم دارم به ملی حفاری بروم همه تیم خندیدند اما سال بعد به آن تیم رفتم. به نظرم در زنجان کم‌تر کسی دوست دارد پیشرفت کسی را ببیند. قراردادم با تیم شهرداری زنجان را کامل ندادند اما بازیکنان غیربومی حتی بیش‌تر از قراردادشان گرفتند و امروز همه اعضای آن تیم غیر از دو یا سه نفر خانه‌نشین هستند.
سال گذشته که برای اولین بار در ترکیب تیم دانشگاه آزاد به میدان می‌رود هنوز مربی تیم، سرمربی تیم ملی نشده بود. گرچه خوب کار می‌کرد اما مربی تیم سخت‌گیر بود و از طرفی تنهایی در آن شرایط اذیتش می‌کرد. برای این‌که از بقیه تیم عقب نماند دو برابر دیگر اعضای تیم تمرین می‌کرد و مربی تیم هم با وجود سخت‌گیری، کمکش می‌کرد.
وقتی مربی تیم دانشگاه آزاد راهی تیم ملی می‌شود راه برای حضور کمالی در تیم ملی هم هموارتر می‌شود و بعد از دعوت به تیم ملی و بازی مقابل تیم ملی ایتالیا در تیم ملی ماندگار می‌شود تا این‌که در ترکیب تیم به مسابقات قهرمانی آسیا اعزام می‌شود.
درباره جو مسابقات آسیایی می‌گوید: در مسابقات آسیایی در همه بازی‌ها بودم غیر از بازی فینال. مسابقات آسیایی با لیگ ما قابل مقایسه نیست. تیم‌ها از نظر سخت‌افزاری و کادر فنی خیلی خوب بودند. آن‌ها برای هر کاری مربی مخصوص داشتند و برای هرکاری نهایت تلاش خود را می‌کردند. در این شرایط مهم‌ترین موضوعی که باعث قهرمانی تیم شد، یک‌دلی بچه‌ها بود و برای کسی مهم نبود بازی می‌کند یا نه.
در تیم باشگاهی‌اش شماره 14 را می‌پوشد و در تیم ملی شماره 9 یا 17. وقتی برای اولین بار به تیم ملی می‌رود شماره 14 را به او می‌دهند و از قضا روز تولدش هم هست. شماره 17 را هم به این دلیل دوست دارد که رونالدو هفت می‌پوشد اما از آن‌جایی که دیگر بازیکن تیم ملی از قبل این شماره را می‌پوشید به ناچار 17 را می‌پوشد.
ادامه می‌دهد: در کشور ما مدال مردان ارزش بیش‌تری نسبت به مدال زنان دارد. در همین زنجان ورزشکاران خانمی حضور دارند که کم‌تر کسی آن‌ها را می‌شناسد که دلیل اصلی آن اهمیت ندادن به ‌آن‌هاست.
در بازی نیمه‌نهایی یا فینال بود که خبر دادند تلویزیون به جای پخش مستقیم مسابقه، هاکی پخش می‌کند که همه اعضای تیم را ناراحت کرد. زمانی مشکل پوشش ما بود که حل شده است اما اگر مشکل پوشش تیم‌های مقابل است چرا هر روز همین صداوسیما سریال‌های ژاپنی و کره‌ای پخش می‌کند که از قضا با همان پوشش حاضر هستند. اصلاً چرا آقای کفاشیان در ورزشگاه حاضر بود و بازی را می‌دید؟ مگر پوشش تیم‌های حریف مشکل نداشت؟
ادامه می‌دهد: چهار سال است که تنها هستم یعنی غیر از خانواده‌ام کسی از من حمایت نکرده است. تنها خدا می‌داند در تنهایی‌هایم چه سختی‌هایی را تحمل کرده‌ام گرچه کسی که از بیرون شاهد ماجراست فکر می‌کند با شانس و اقبال  راهی تیم ملی شده‌ام و امروز به این‌جا رسیده‌ام.
به خاطر بدقولی‌های مسئولان دانشگاه پیام نور زنجان فعلا قید تحصیل را زده است اما تصمیم به ادامه آن در دانشگاه آزاد دارد. وقتی از روسیه برمی‌گردد مسئولان دانشگاه وعده‌های زیادی به او و دیگر بازیکنان زنجانی می‌دهند. قرار می‌شود در مسابقات دانشگاه‌های پیام نور کشور در تیم زنجان حاضر شود تا تخفیف شهریه بگیرد اما پس از مسابقات اتفاقی نمی‌افتد و تنها بن خرید 200 هزار تومانی به او می‌دهند که فقط دو یا سه روز اعتبار داشت.
کمالی از هیئت فوتبال هم کم گله ندارد. می‌گوید: همه مسئولان هیئت استان می‌دانند چند سال تنهایی تلاش کرده‌ام تا به این‌جا برسم. روزی که راهی آبادان شدم 20 سال داشتم. استرس داشتم، اذیتم می‌کردند و سربه‌سرم می‌گذاشتند. گرچه امسال هیئت از من تقدیری کرد اما در واقع کاری برای من نکرده است. برای هیئت من و دیگر بازیکنان مهم نیستیم. برای جاهای دیگر هم مهم نیست، قرار بود بعد از قهرمانی در آسیا برای برنامه‌ای به صداوسیمای مرکز زنجان بروم و اصرار داشتم با مربیم خانم علی محمدی در این برنامه حاضر شوم. اول قبول کردند اما روز بعد گفتند باید تنها باشم من هم قبول کردم.
روز بعد تماس گرفتند و گفتند باید سؤال‌های برنامه را از خانم قشلاقی بگیرم. من نمی‌توانستم با کسی که کاری برای من انجام نداده است در این برنامه حاضر شوم اما با وجود این‌که من همراه تیم قهرمان آسیا شده بودم خانم قشلاقی به تنهایی در برنامه حاضر شد. مگر او برای من و تیم ملی چکار کرده بود؟
من در نیم‌فصل حضورم در تیم آبادانی به هیئت زنگ زدم و گفتم شرایط سختی دارم و می‌خواهم برگردم اما کسی پیگیر کارم نشد پس چرا انتظار دارند در مصاحبه‌ها و گفت‌وگوها چیزی درباره استان نگویم؟
اگر با همین شرایط پیش برویم دیگر نباید انتظار داشت بازیکن دیگری از زنجان در تیم ملی حاضر شود. ما مربی آن‌چنانی نداریم و از طرفی بازیکنان هم با وجود استعداد، پشتکار لازم را ندارند.
حالا مهسا مانده و یک آرزوی دیگر که رسیدن به آن کمی سخت‌تر از آرزوهایی است که به‌تنهایی راه‌شان را هموار کرده، دوست دارد لژیونر شود اگر کشورهای دیگر با حجابش کنار بیایند.


اقدام کننده: روزنامه صدای زنجان

sedayezanjannews.ir/nx613


درباره ما تماس با ما آرشیو اخبار آرشیو روزنامه گزارش تصویری تبلیغات در سایت

«من برنامه نویس هستم» «بهار 1398»