سیما خانمحمدی- ذهن پویا از هیچ هنر میآفریند؛ زیبایی میآفریند؛ زیبایی میآفریند و چشمها را به تماشا میخواند چنانکه وقتی وارد کارگاه جواهرسازی هنرمند زنجانی، سجاد خالقی، میشوم پیش از آن که ابزارآلات کار، پیش از آن که سیمها و سیمچینها، پیش از ان که انبردستها و قفسههای نصب شده به دیوار توجهام را جلب کند، زیبایی تخیلات و اندیشههای تجسمیافته صاحب کارگاه مرا به سمت خود میخواند...
تخیلات و اندیشههایی که توسط دستانی
هنرساز به شکل مجسمههایی از سیم ساخته شده تجسم مییابند .
سجاد خالقی، هنرمند جوان و خلاق
زنجانی چیزهایی را که خیلیها آن ها را به جرم به دردنخوری روانه زبالهدانها میکنند به کار میگیرد و با استفاده از آنها جواهرآلات،
وسایل تزئینی و مجسمه میسازد.
با درب بطری نوشابه وسایل تزیینی
میسازد؛ با دکمههای صفحه کلید کامپیوتر، گوشواره و گردنبند و با قطعات بیاستفاده
ماشین مجسمه. میگوید از هرچیزی که به کارش بیاید برای هنرش بهره میگیرد. از پلاستیک،
کاغذهای دورریختنی، سیمهای مسی، آلومینیومی و برنزی. سیمهایی که حسب قاعده باید در
سیمکشیها، تجهیزات برقی یا مواردی از این دست به کار روند و کاربرد صنعتی داشته
باشند اما او به همین سیمها جلوهای هنری میدهد. سیمها را به هم میپیچد و ایدههایش
را روی آنها پیاده میکند تا اینکه نهایتا این سیمهای درهم تنیده حول محور ایدههایش
میچرخند و نوعی کمتر شناخته شده از هنر را
به دست میدهند. او معتقد است ساخت مجسمههای سیمی، هنری است ناشناخته و مهجورمانده.
هنری که کمتر کسی به آن پرداخته است. میگوید پابلو پیکاسو از کسانی است که در زمان
حیاتش تعداد محدودی از این مجسمهها را ساخته است. این را با استناد بر کتابی که درباره
زندگی پیکاسو خوانده میگوید. الکساندر کالدر، مجسمهساز آمریکایی دیگر هنرمندی است
که در زمان زندگیش به این هنر پرداخته است؛ و میتوان گفت این تاریخچه این سبک از مجسمهسازی
است. او اکنون تلاش میکند که این هنر را در شهر زنجان گسترش دهد. از پنج سال پیش کارش
را شروع کرده و سه ماه است که فعالیت خود را به طور جدیتر در کارگاهی ادامه میدهد.
خالقی میگوید در شهرهای دیگر
از جمله تهران هم معدود افرادی هستند که به ساخت مجسمههای سیمی میپردازند و همینطور
در کشورهای دیگرهم این سبک از مجسمهسازی وجود دارد .
این هنرمند جوان که 27 سال سن دارد
و در رشته معماری تحصیل کرده بعد از جسم بخشیدن به مجسمهها به شخصیتشان میپردازد.
او ابتدا دستانش را به خدمت ذهنش میگیرد تا جسم مجسمهها را بیافریند؛ سپس در داستانهایی
که مینویسد به آنها روح و شخصیت میبخشد.
چند وقتی است شروع به نوشتن داستانهایی کرده که شخصیتهای داستان را همین مجسمههایی
که میسازد تشکیل میدهند. در داستانهایش مجسمهها را شخصیتپردازی میکند . میگوید
هرکدام از این مجسمهها در داستان، زندگینامه و خصوصیات اخلاقی خاصی دارند. از تصاویر
مجسمهها به عنوان نمادی برای شخصیتهای داستان استفاده میکند. ایدههایش برای ساختن
مجسمهها و داستانپردازیهای مرتبط با آنها را از مردم میگیرد؛ از اتفاقات جامعه
و رفتارهای اطرافیان. سعی میکند در این داستانها پیامی را به مخاطب انتقال دهد.
خالقی در طی سالهای اخیر چندین
نمایشگاه نیز از آثار خود برگزار کرده است. با توجه به جدید بودن این سبک از کار هنری
استقبال از نمایشگاهها خوب بوده است. قصد دارد شاگردانی را نیز تربیت کند و این سبک
از مجسمهسازی را به دیگران آموزش دهد تا در راستای گسترش این سبک جدید گامی برداشته
باشد. در گذشته نیز چند کارگاه آموزشی در دانشگاهها برگزار کرده است .
وقتی از او درباره میزان درآمد
مالی که از طریق این هنر ممکن است حاصل شود
میپرسم با رویکردی هنری پاسخ میدهد که بیش و پیش از آن که به دنبال کسب درآمد مالی
از آثارش باشد به جنبه هنری آنها فکرمیکند. میگوید فعالیت در بازار هنر فرآیند خاص
خودش را دارد و شرایط مالی حاصل از آن به سیاست کاری هنرمند بستگی دارد و او چون هدف
اقتصادی را در سیاستهای کاریش نمیگنجاند در آمد آنچنانی از این کار ندارد اما اعتقاد
دارد بسته به سیاستهای کاری اتخاذ شده میتوان به شرایط مالی هم رونق بخشید .
او درحال تلاش است که با دستساختههای
خودش این سبک از هنر را به برندی با فکر ایرانی تبدیل کند. از نام " شکنج
" برای معرفی آثارش استفاده میکند. این نام متناسب با آثار تولیدی و روشی است
که برای خلق آثارش استفاده میکند. "شکنج " به معنی "پیچ و تاب"
است؛ به معنی " پیچ و خم" است و او آثارش را با پیچ و تاب دادن و خم کردن
سیمها و سایر مواد اولیه میسازد. آثارش پر از پیچ وتاب وخم کاری است.
راه هنرش نیز همچون آثارش و نامی
که برای آنها انتخاب کرده پر پیچ وخم است، چرا که جدید است. او همچنین از ناسازگاریهای
برخی اد
ادارات و سازمانهای دولتی میگوید
که برای گسترش این هنر گامی برنمیدارند.
تا وقتی که گامی برداشته نشود،
تا وقتی که دستی دستان هنرمند را نگیرد هنر
توسعه پیدا نمیکند. باید مسئولین و هنرمندان به هم دست دوستی بدهند تا هنر جایگاهی
درخور شان و منزلت واقعی خود بیابد. شاید که این هنر در آینده بتواند همچون ملیله وچارق
هویتی زنجانی بیابد. هنری که از زنجان به عنوان خاستگاهش نام ببرند. از آنجایی که طبق
قوانین مجسمه سیمی جزو رشتههای صنایع دستی محسوب نمیشود و کد صنایع دستی به آن تعلق
نمیگیرد توجه کافی به این سبک جدید صورت نمیگیرد اما خالقی امیدواراست با شرکت در
جشنواره" نشان ملی هنر" بتواند موفقیتی
کسب کند و عنوان این جشنواره را از آن خود کند. این جشنواره که هرساله بر گزار میشود
شیوه کارش به این صورت است که پس از دریافت آثار و داوری آنها به هنرمندان آثار فاخر
در هر رشته هنری نشان ملی هنر اهدا میکند .
ازخالقی سوالی درباره روحیه هنری
و علاقهاش به هنر میپرسم و وی این گونه پاسخ
میدهد که از کودکی به کارهای هنری علاقه داشته و زبان هنر را راهی مناسب برای برقراری
ارتباط با همه مردم دنیا میداند و مردم عادی را مخاطبین اصلی هنرش معرفی میکند. به
دنبال این است که به هنرمندی مردمی تبدیل شود و هنرش دستاویزی برای بیان افکار و اندیشههایش
باشد .
درگذشته به فکر تحصیل در رشته هنر
و مجسمهسازی بوده اما به دلیل نبود این رشته در هنرستانهای زنجان و نبود راهنماییها
و مشاورههای لازم به رشته معماری روی آورده که البته آن هم رگ و ریشهای هنری دارد.
معماری خوانده تا ذوق هنریاش را بدین طریق پاسخگو باشد.
این هنرمند همیشه به دنبال راهی
بوده که بتواند ایدههایش را به مرحله اجرا درآورد اما از آنجایی که مجسمهسازی به
شکل معمول آن زمانبر و هزینهبر است ایدههایش را از طریق مجسمههای سیمی که کمهزینهتراست
ارائه می کند. علاقهمند بوده که مجسمهها را به صورت جواهراتی بسازد تا مخاطبان آثارش
علیرغم مجسمههای دیگر همیشه آنها را به همراه داشته باشند و به این ترتیب بین اثر
هنری و مخاطب پیوند و ارتباطی همیشگی وجود داشته باشد و آن نگاه سنتی و کلاسیک که به
جواهرآلات به عنوان شیئی قمیتی نگاه میکنند از بین برود. استفاده او از وسایل دورریختنی
به عنوان مواد اولیه نیز بیشک در کم هزینهتر شدن آثارش تاثیر بسزایی دارد.
این گونه است که این هنرمند زنجانی
داستانی دیگر برای دورریختنیهای بیاستفاده که به جرم به دردنخوری محکوم به نابودی
در زبالهدانها هستند رقم میزند. داستانی با پایان خوش که به وسایل دورریختنی این
امکان را میدهد که به جای پیوستن به زبالههای شهری، انباشته شدن در محیط و آلوده
کردن محیط زیست به شکلی دیگر با داستانی دیگر و در کاربردی دیگر به حیات خود ادامه
دهند. مثل دکمههای صفحه کلیدی که پس از پایان کاربرد اولیهاش به شکل گردنبندی در
گردن کودکی خودنمایی میکند یا مثل سیمهایی که مجسمههای تزئینی از آنها ساخته میشوند
و همینطور پلاستیکها و کاغذهایی که تبدیل به وسایل تزئینی و زیورآلات میشوند.