زهره
میرعیسیخانی- فروغ فرخزاد، شاعری عاطفی و نخستین زنی است که از عواطف زنانة خود
در شعر فارسی سخن گفته است. عاطفه با ابعاد و عناصر مختلف شعر فروغ درآمیخته و آن را
از ظرفیتی تازه و بیسابقه برخوردار ساخته است. او در شعر، از حساسیت و قابلیتهای
زنانة خود، کمال بهره را برده و از این طریق، به نگرش شاعرانه و زبانی ویژه دست یافته
است.
فرخزاد،
مایه و سرمایههای شعر خود را از واقعیات و تجربههای زنانه در زندگی میگیرد. او توانسته
است احوال، عواطف و سرنوشت خود را به عنوان یک زن، با سرگذشت همة زنان سرزمین خویش
به یگانگی برساند.
فروغ
در مدت زمانی کوتاه و بعد از سه اثرِ نخستین خود ـ اسیر، عصیان و دیوار ـ توانست نگرش
و عواطف خویش را عمق و توسعه بخشد و به جایگاه شاعری بزرگ، با آرمانهای انسانی دست
یابد.
فروغ در مقام یک منتقد اجتماعی
نیز ـ که شعری معترض و در عین حال عاطفی سروده است ـ قرار دارد. انسان در شعر او، ناخواسته،
شخصیت و موجودیتی زنانه مییابد و با احساسات، آرزوها و رفتارهایی زنانه ظاهر میشود.
شعر فروغ، دنیایی ملموس و عاطفی است که جسارت، صراحت و صمیمتی خاص را در خود جای داده
است.
در
این خصوص و به مناسبت زاد روز این شاعر با وحید رحمانی، یکی از شاعران جوان زنجانی و دانشجوی دکترای ادبیات، در
خصوص ویژگیهای شعری فروغ فرخزاد به گفتگو پرداختیم.
به
نظر شما زندگی و آثار فروغ چه ویژگیها و امتیازاتی را در خود داشته که شایسته توجه
است؟
فروغ
در زندگی کوتاه خود کاری کرد کارستان!
فروغ
بسیار پیشرو بود. او سالها جلوتر از جامعه عصر خود حرکت میکرد. او در همان سالهای
کوتاه، تجربههای بزرگ و گاه تلخی را دریافت. او نخستین زنی است که از عواطف زنانه
خود به این شکل در شعر فارسی سخن گفته است. در شعر فروغ عاطفه با ابعاد و عناصر مختلف
درآمیخته و از این راه، ظرفیتی تازه و بیسابقه را نمایان کرده است. او در شعر، از
حساسیت و قابلیتهای زنانه خود، کمال بهره را برده و از این طریق، به نگرش شاعرانه
و زبانی ویژه دست یافته است.
فرخزاد،
تار و پود شعر خود را از واقعیات و تجربههای زنانه در زندگی میگیرد و سپس شروع به
بافتن شعر میکند. او توانسته است احوال، عواطف و سرنوشت خود را به عنوان یک زن، با
سرگذشت همه زنان سرزمین خویش پیوند بزند. انسان در شعر او، ناخواسته، شخصیت و موجودیتی
زنانه مییابد و با احساسات، آرزوها و رفتارهایی زنانه ظاهر میشود. شعر فروغ، دنیایی
ملموس و عاطفی است که جسارت، صراحت و صمیمتی خاص را در خود جای داده است.
یکی
از ویژگیهای شعر فروغ گرایش به واژگان مستعمل مردم زمانه خود است. این ویژگی نه تنها
در آن دوره به قیامی میمانست در مقابل زبان کهن و حتی آرکائیک مورد استفاده از سوی
شاعران، امروز نیز تاثیرات خاص خودش را بر جریانهای نوین شعر فارسی دارد. نظرتان در
مورد این ویژگی چیست؟
در
این باره میتوان به بخشی از سخنان فروغ اشاره
کرد که میگوید: "وقتی قرار باشد جهانبینی شاعرانه و نگاه تازه بر جهان شعر و
هنر امروز حاکم باشد، این دیدگاه که هر شیء، در طبیعت و هر واژهای در زبان این فرصت
را بیابد که وارد فضای اندیشگی و زیبایی شعر شود، پذیرفتنی خواهد بود."
وی در جایی دیگر عنوان میکند:"من
به دنیای اطرافم، به اشیای اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم،
آن را کشف کردم و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم. کلمههای تازه که مربوط
به همان دنیا میشود. اگر میترسیدم، میمردم. اما نترسیدم. کلمهها را وارد کردم.
به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان که دارد. شاعرانهاش میکنیم. کلمهها
که وارد شدند، در نتیجه احتیاج به تغییر و دستکاری در وزنها پیش آمد. اگر این احتیاج
پیش نمیآمد، تاثیر نیما نمیتوانست کاری بکند. او راهنمای من بود، اما من سازنده خودم
بودم. من همیشه به تجربیات خودم متکی بودهام. من اول باید کشف میکردم که چطور شد
نیما به آن زبان و فرم رسید. اگر کشف نمیکردم که فایده نداشت. آنوقت یک مقلد بیوجدان
میشدم. باید آن راه را طی میکردم. یعنی زندگی میکردم.
و اما به نظر من شاعر باید فرزند
زمانه خود باشد. فروغ فرخزاد جسارت داشت. او از به کار بردن واژههایی هرچند سطحی هراسی
نداشت. البته نباید فراموش کرد که حرکت زبان شعر به زبان مردم عامه از زمان مشروطیت
آغاز شده بود. وقتی نیما ظهور کرد، از دکلماسیون طبیعی کلام سخن گفت؛ فروغ هم به تبع
حرف نیما و تفسیر خودش در زمینه واژگان و زبان حرکتی فروغانه دارد که البته موفق است.
نیما
میگفت:"زمانی هست که خود شاعر باید سررشته کلمات را به دست بگیرد، آن را کش دهد،
تحلیل و ترکیب کند. "
شعرایی
که شخصیت فکری داشتهاند، شخصیت در انتخاب کلمه را هم داشتهاند.
زبان
برای شاعر همیشه ناقص است. غنای زبان و رسایی و کمال آن همیشه به دست شاعر است و باید
آن را بسازد. با این اوصاف باید گفت عصیانی که فروغ در زبان شعری دارد، یکی از مهمترین
عوامل موفقیت اوست هرچند ممکن است استفاده فروغ از چنین زبانی به مذاق برخی خوش نیاید.
همواره
عنوان میشود که فروغ زبان گویای زن صامت ایرانی است، این را چگونه در شعر خود به تصویر
میکشد؟
سراسر
شعر فروغ، سخن گفتن از زن است. شعر فروغ آینه تمامنمای زن ایرانی است با تنهاییها
و رنجهایی که میبرد. به قول شما فروغ زبان زن صامت و ساکت ایرانی است. فروغ گاهی
زنی تنهاست. گاه مادری که از فرزند جدا افتاده، گاه نیز دختری که آرزوهای دور و درازش
را در دل شب به آسمان میگوید. وقتی دلش میگیرد، به ایوان میرود و بر پوست کشیده شب دست میکشد، فروغ به سوسوی ستاره قرمز فکر میکند.
او زبان اعتراض است. از نظر او زندگی خیابان درازیست که هر روز زنی با زنبیل از آن
میگذرد.
فروغ
تمام حواس دخترانگی و زنانگی را لمس میکند و با مخاطب در میان میگذارد. احساسات زنانه
که ناشی از روح ظریف زن است در شعر او نمودی آشکار دارد. انواع «عشق» مانند عشق به
جنس دیگر (بیشتر با دیدی تمسخرآمیز و انتقادی)، عشق مادرانه، عشق به جامعه انسانی و
موضوعاتی از قبیل اعتراض به فرهنگ مردسالاری، اسارت و حقارت زنان در دوران گذشته و
عصر شاعر، از برجستهترین درون مایه های شعری اوست.
#فروغ
فرخزاد، وحید رحمانی