روز اول مهر همواره با خاطرات خوب و بدی برای دانش آموزان و جویندگان راه علم همراه بوده است
زهره میرعیسیخانی- روز اول مهر همواره با خاطرات
خوب و بدی برای دانش آموزان و جویندگان راه علم همراه بوده است. دانش آموزانی که برای
اولین بار پا به مدرسه میگذارند و هر کدام ممکن است سالها بعد از خاطرات خوب بوی
کتابهای جدید بگویند و یا ترس رهاکردن دست
مادر. اینکه در این روز چه اتفاقی برای شما بیفتد میتواند سالها بعد احساس شما را نسبت به مدرسه مشخص کند.
ممکن است سالها بعد وقتی مادر
و یا پدر شدید، روز اول مدرسه فرزندتان را به مدرسه ببرید و به او بگویید مدرسه خانه
دوم اوست و معلم مثل مادر و یا پدری دلسوز او را در این مکان همراهی خواهد کرد و یا نه با وجود اینکه تلاش دارید
کودکتان را در این روز آرام کنید، خود از اینکه در اولین روز مدرسه سالبالاییها اذیتتان
کردهاند، از مدرسه خاطره خوبی نداشته باشید و این حس را بدون اینکه بخواهید به فرزندتان
منتقل کنید که مدرسه جای بدی است . با این
وجود هر کدام از ما سرشار از خاطراتی هستیم که در اولین روز مدرسه برای ما افتاده است.
سال اول ابتدایی سه معلم عوض کردیم
مریم نوری، خبرنگار ایسنا، در
مورد خاطرات خود در اولین روز مدرسه خود میگوید: من یک ماه تمام پس از شروع مدرسه
گریه میکردم و همین طوری بدون اینکه بخواهم گریهام ادامه داشت.
وی ادامه میدهد: با اینکه قبل
از اینکه مدرسه بروم، همیشه میگفتم من دوست دارم که به مدرسه بروم اما پس از آن و
با رفتنم به مدرسه گریه کردم بدون اینکه دلیلش را گاها بدانم.
نوری با اشاره به اینکه در مدرسه
برادران گلشنی واقع در خیابان اعتمادیه تحصیل کرده است، اظهار میکند: گریه من بیشتر
به خاطر این بود که از مادرم جدا شده بودم و حالا که گاها با دخترم آنیل از جلوی مدرسه
میگذریم به او میگویم که من در این مکان درس خواندهام.
او خاطرنشان میکند: از سالهای بعد من به هیچ عنوان
از روز اول مدرسه نترسیدم و دیگر فهمیده بودم که مدرسه ترس ندارد و بعدها خاطرات روزهای
مدرسه بیشتر به خاطرم ماند. برخی از این خاطرات شامل برف بازی کردن با ناظم مدرسه در
حیاط و یا اجرا کردن نمایش در دههی فجر همچنان خاطرم است.
او از عوض شدن معلمهایش در سال
اول ابتدایی میگوید و ادامه میدهد: سیستم آموزشی استانداردی داشتیم. از سر یادگیری
کلمه «آب» خانم محمودی معلم ما بود و تا سر یادگیری حرف «دال» خانم موحد و از «دال»
تا آخرین حروف خانم محمدی.
دوست دارم دنبال معلم اول ابتداییام بگردم
در ادامه یوسف قزلباش، خبرنگار ایسنا، با اشاره به
اینکه سال 63 وارد مدرسه شده است، میگوید: روز اول مدرسه، یادم نیست که چه حسی داشتم
اما تنها چیزی که از این روز یادم هست معلم اول ابتداییام هست که هنوز چهرهاش در
خاطرم هست و میتوانم بگویم که هیچ معلم دیگری
در طی سالهای تحصیلیام آن قدر با من مهربان نبودهاست.
او اظهار میکند: از دومین روز مدرسه دیگر خودمان به
مدرسه میرفتیم چون که مدرسه به خانهمان نزدیک بود و قدیمها این شکلی بود که سرویس
مدرسه به دنبالمان بیایدو خودمان میرفتیم و برمی گشتیم.
قزلباش ادامه میدهد: روز اول
مدرسه یادم هستم که روی نیمکتی نشستم که پنجره
ای رو به حیاط مدرسه داشت و مادرم از بیرون پنجره داشت من را نگاه میکرد که دلتنگی
نکنم و وقتی دید که در جای خود نشستم و گریه نمیکنم، خداحافظی کرد و رفت.
او می گوید: من هنوز کتابهای
سال اول و معلم اول ابتدایی را با وضوح کامل به خاطر دارم و هنوز کارت بیمه دانشآموزی
اول ابتداییام را نگه داشتهام و هر چند وقت یک بار نگاه میکنم و خاطرات آن دوره
را مرور میکنم.
وی با اشاره به اینکه خیلی دوست
دارم که معلم اول ابتداییام را پیدا کنم، میافزاید: دوست دارم ببینم هنوز معلم اول ابتداییام در قید حیات هست
و کنجکاوم که ببینم می شود او را پیدا کرد یا نه ؟
مدرسه رفتن به مثابه راه رفتن فرزندان است
در ادامه فاطیما سیاحتی، از فعالان
رسانهای در هفته نامه موج بیداری با اشاره به اینکه دوران ابتدایی خود را به مدرسه
اسماعیل فلاح رفته است، میگوید: معلم ابتدایی
من خانم «شب خیز» هستند که بسیار مهربان و با گذشتبودند و من وقتی به او فکر میکنم یک جهان بزرگ و بسیار زیبا
را به یاد میآورم.
وی میافزاید: من پیش از اینکه
وارد مدرسه شوم، مادرم خیلی با من در خصوص مسائل درسی کار میکرد و بسیاری از موضوعات
را به من آموزش داده بود و حالت پیش دبستانی را من گذرانده بودم که همین موضوع باعث
شده بود که من شور و شوق مدرسه رفتن را داشته باشم و وقتی در اولین روز در میان دوستانم
که همگی گریه میکردند، قرار گرفتم من واقعا گریهام میآمد و به مادرم گفتم که مامان
به نظرت من هم باید گریه کنم ؟ او در پاسخ گفت برای چه؟ و من جواب دادم که همه دارند
گریه میکنند و بعد که رفتم داخل کلاس همه بچهها آرام شده بودند و حالا من شروع به گریه کردم چون که مادرم تا آن لحظه بود
اما وقتی وارد کلاس شدیم او هم رفت.
سیاحتی با اشاره به اینکه یکی
از دخترانش در حال حاضر سال سوم ایتدایی و
دیگری سال چهارم است، گفت: روز اول مدرسه هر دو دخترم به عنوان یک مادر احساس شوق داشتم
و اولین روز مدرسه نیز مثل قدمهای اولی است که بچه آدم بر می دارد تا راه برود و هر پدر و مادری برای مدرسه رفتن فرزندانش همین شور
و ذوق را دارد و واقعیت این است که مدرسه رفتن یک تغییر و تحول بزرگی برای فرزندان آدم است.
وی ادامه میدهد: مدرسه دوره
ای است که کودک خود می تواند راه رفتن را بیاموزد و خودش است که مسئولیت کارهایش در
مدرسه را به عهده می گیرد و درست است که خانواده در کنارش هستند ولی در مدرسه او خود
است که باید کارها را یاد بگیرد و خودش است که باید مسئولیت همه فعالیتها را به عهده
بگیرد. ضمن اینکه یک بغضی هم داشتم چرا که فکر می کردم فرزندانم بزرگ شده اند و حالا
می توانند روی پای خود بایستند .
در ادامه زهرا رسولی، خبرنگار فارس با اشاره به اینکه
خاطرات اولین روز مدرسه خود را به خوبی یادش نمیآید، گفت: تنها چیزی که از این دوران
به یاد دارد این است که دوستم در اولین روز مدرسه کیفش را در درون مدرسه جای گذاشته
بود و یادش رفته بود که کیفش را با خود بردارد و همین باعث شده بود که دوباره مسیری
که به سمت خانه میرفتند را برگردند تا کیف دوستش را بردارند.
وی با اشاره به اینکه دوران ابتدایی
خود را در مدرسه ابتدایی اخلاص گذرانده است، میگوید :اسم معلم ابتداییام را به خاطر
ندارم چرا که احساس میکنم چندان نقش شاخصی در زندگیام نداشت اما یک ناظم در مدرسه
داشتیم به نام خانم بهلولی که به شدت همه از
او میترسیدند.
رسولی میگوید: اولین روز مدرسه
را به تنهایی به سمت مدرسه رفتم. در گذشته
ک ماه قبل از شروع مدرسه دانش آموزان
یک دوره پیش دبستانی یا آمادگی برای مدرسه را سپری میکردند که ما این دوره را در شهریورماه
طی کردیم و در روز اول مدرسه هم کتابها و دفاتر مدرسه را هم با دوستم از مدرسه گرفتیم
و اصلا این شکلی نبود که والدین بچههای خود را به مدرسه ببرند.
وی با اشاره به اینکه به هیچ
عنوان از مدرسه خوشم نمیآید، میگوید: دلیل تنفر من از مدرسه برمیگردد به اینکه نمیتوانم
به مدت طولانی یک جا بنشینم و به همین دلیل از مدرسه متنفرم و اصلا خوشم نمیآید و
اگر بنا باشد دوباره به آن دوران برگردم به هیچ عنوان به مدرسه نخواهم رفت .
در ادامه سهیلا محمدی از دیگر خبرنگاران خبرگزاری
فارس با اشاره به اینکه معلم اول ابتداییام یک خانمی به نام خانم «شهنازی» بود، اظهار
میکند: این دوران را در مدرسه حضرت رقیه (س) گذراندم و از این روزها خاطرات خوبی داشتم
و با توجه به اینکه خواهر و بردار بزرگتر داشتم همواره دوست داشتم من هم به مدرسه بروم.
وی خاطرنشان کرد: خواهر و برادر
بزرگترم که همواره در حال انجام تکالیف بودند من را به شدت به مدرسه علاقهمند میکردند
و من در این زمینه پیگیر مدرسه بودم. آنها تعریف میکنند که من دفتر و کتابشان را پاره
میکردم اما من این موضوع را به خاطر ندارم.
محمدی خاطرنشان میکند: خاطرهای
که از سال اول مدرسه ام به شدت یادم مانده است این است که عمویم برایم کیف و کتاب خرید و کتابم را جلد کرد و خاطرم
هست که من را روی پاهایش نشانده بود و داشت کتاب و دفتر را جلد میکرد و اسمم را روی
برچسبهای آبی رنگی که شاخص آن دوران بود مینوشت و روی لوازم التحریر و کتابهایم
میچسباند.
وی با اشاره به اینکه حس خوبی
از روز اول مدرسه دارم، میگوید: معلم خوبی داشتیم اما خاطرم هست که سال بالاییها،
ما را اذیت میکردند، خاطره بدی از آنها ندارم ولی خاطرات روشنی هم نیست.
در ادامه رحیم مقدم، خبرنگار خبرگزاری مهر در پاسخ
به اینکه روز اول مدرسه چه حسی داشتید ؟ بغض میکند و میگوید: مادرم من را در این روز به مدرسه برد و خاطره او بیشتر
از خاطرات مدرسه است.
وی ادامه میدهد: من به لحاظ
سنی نسبت به بچههای دوران خودم قدم کوتاه بود و در نیمکت اول مینشستم، مادرم من را
به معلم مهربانی که داشتیم سپرد و گفت که این
بچه کمی آرام است و مواظبش باشید که بچهها اذیتش نکنند.
مقدم با اشاره به اینکه به طور
کلی این قدر سختی و اذیت در زندگی کشیدهام که خاطره روشنی از گذشته ندارم، میگوید:
در زنگ تفریح اولین روز با بچههای دیگر بازی میکردیم و بچهها هلم دادند و زمین افتادم
و دستم ضرب دید و من چون از بچگی عادت دارم که هیچ چیز را بروز نمیدهم این مسئله را
نیز بروز ندادم و همین موجب شد که پس از یک مدت دستم مشکل پیدا کند. بعد از پایان مدرسه
هم داداش بزرگم با دوچرخه دنبالم آمد و من را خانه برد که در مسیر مدرسه هم یک سگ دنبالمان
کرد.
جدای اینکه هر کدام از ما خاطرات
خوب و بدی را از روز اول مدرسه داریم، اما مدرسه با آغاز مهرماه همیشه با دانش آموزان
مهربان است و همواره منتظر این است که زنگ اول مهر نواخته شود.