سیامک قاسمی، کارشناس مسائل اقتصادی درباره دلیل تحولات بازارهای ایران میگوید: در حال حاضر بورس ایران، لیدر سود شده است و همه بازارها را به دنبال خود میکشاند.
پایگاه خبری صدای زنجان-
به نظر میرسد که این روزها دیگر، دلار نیست که لیدر بازارهای دیگر برای رشد قیمتها
شده باشد، بلکه این بازار سرمایه است که بازارهای موازی را به سمت خود میکشاند.
آنقدر میزان سود در بورس ایران در فصل اول سال بالا بوده که بازارهای دیگر به فکر
جبران عقبماندگی خود افتادهاند و برای همین در چند ماه اخیر شاهد رشد نرخ ارز،
طلا و مسکن بودهایم.
سیامک قاسمی، اقتصاددان با
تشریح دلایل این اتفاق، میگوید: «من در عین اینکه خوشحال هستم بازار بورس ایران
توسعه پیدا میکند و منطقیترین پلتفرم برای سفتهبازی است، اما رشدهای غیرقابل
توجیه، اقتصاد ایران را در بخش اقتصاد واقعی و بازارهای موازی کاملا دچار عدم
تعادل کرده و این عدم تعادل در اقتصاد ایران میماند. »
به گفته او، در سال ۹۷ بازار
ارز این عدم تعادل را ایجاد کرد و در حدود ۲۴۰، ۲۵۰ درصد نرخ ارز رشد کرد، اما در
حال حاضر بازار بورس ایران، لیدر سود شده است و همه بازارها را به دنبال خود میکشاند.
چرا؟ چون عدم تعادل وجود دارد. »
آنچه که در ادامه میخوانید،
بخش اول گفتوگو با سیامک قاسمی است.
بحث را از بازار ارز شروع میکنیم.
با توجه به تغییرات قیمت ارز، مردم به نرخ دلار خیلی حساس شدهاند؛ چراکه دائما
باعث تغییر قیمت کالاهای دیگر میشود. در حال حاضر نرخ دلار در بازار به حدود ۲۲
هزار تومان افزایش یافته است. شما دلیل این افزایش قیمت را چه میدانید؟
واقعیت این است که بنیانهای
اقتصادی و دلایل فاندامنتالی که اواخر سال ۹۶ و اوایل سال ۹۷ منجر به نوسان شدید
در بازار ارز ایران شد -دلیل آن هم آغاز دور جدیدی از تحریمها و به طور مشخص تحریم
نفتی، بانکی و کاهش شدید درآمدهای ارزی بود- در شرایط فعلی همه آنها پابرجاست. یعنی
اتفاقی از منظر بنیانهای اقتصادی ایران از جهت درآمدهای ارزی نیفتاده است. نکته اینجاست
که ما اگر در دورهای با ثبات بازار روبهرو هستیم، بیشتر باید درباره آنها صحبت
کنیم؛ نه اینکه ببینیم قیمت دلار چرا افزایش پیدا میکند.
در حال حاضر عرضه ارز و
کانالهای ورود ارز به اقتصاد ایران محدود شده است و ارز کمتری به اقتصاد ایران میآید.
طبق گزارشهایی که مسوولان دولتی ارائه میکنند، اقتصادی که سالانه ۸۰ میلیارد
دلار درآمد ارزی داشته، در سال گذشته با درآمد حدود ۸ میلیارد دلار روبهرو بوده و
این نشان میدهد که درآمدهای ارزی ۱۰ درصد ۸۰ میلیارد دلار گذشته بوده است. بر این
اساس، ورودیهای ارز به اقتصاد ایران کم شده و این جریان ادامه دارد.
واقعیت این است که در این
سالها و بعد از رشد شدید نرخ ارز در سال ۹۷، بازارساز و سیاستگذار تلاش کرد با
مدیریت تقاضا، جلوی افزایش تقاضای ارز را بگیرد؛ چه در حوزه سفتهبازی و چه در
حوزه تقاضای واقعی که همان مدیریت واردات است، تا در یک حدی بتواند تعادل را برقرار
کند. به عبارتی، زمانی که عرضه ارز کم میشد، همزمان بتواند حجم واردات را کم کند
و تعادل نسبی بین عرضه و تقاضا ایجاد کند. دولت تا یک حد زیادی هم در سال ۹۸ موفق
بود. سال ۹۸ تقریبا سال باثباتی را در حوزه ارز سپری کردیم و نوسانات محدود بود،
اما اتفاقی که افتاد، این بود که درآمدهای ارزی ایران باز هم از آن سطحی که بود،
کاهش پیدا کرد.
به دلیل کرونا؟
یک بخشی به دلیل کرونا بود،
بخشی هم بهدلیل کاهش قیمت نفت رخ داد. در عین حال، تحریمهای ایران قویتر شده و
دائما سطح افزایش تحریمها بیشتر میشود. بر همین اساس، هم حجم صادرات نفتی پایین
آمده است.
بهتر است به حوزه صادرات غیرنفتی
برگردیم. واقعیت این است که بخش زیادی از درآمدهای ارزی روی دوش صادرات غیرنفتی
است، اما اتفاقی که در ماههای گذشته رخ داد، این بود که بهدلیل کرونا هم حجم
صادرات غیرنفتی و هم قیمتها پایین آمد. در حال حاضر پتروشیمیها حجم کمتری صادرات
میکنند، زیرا تقاضا در سطح اقتصاد جهانی به دلیل رکود گسترده کاهش یافته و نیز قیمتها
بهدلیل کاهش قیمت نفت پایین آمده است. هر چند تحریمهایی همچون تحریمهای بیمهای
و کشتیرانی روی صادرات غیرنفتی نیز تاثیر میگذارد.
بههرحال ورودیهای ارز به
کشور کاهش یافته است. زمانی که ورودیهای ارز محدود میشود و جامعه نیز این نشانهها
را میبیند، در نتیجه قدرت بازارساز برای دخالت در بازار کم میشود. کاهش شدید
درآمدهای ارزی چه در حوزه نفتی و چه در حوزه غیرنفتی، یک آیتم بسیار مهم است.
آیتم دیگر هم این است که
دسترسی ایران به منابع ارزی خارج از کشور که حاصل صادرات سالهای گذشته بوده،
محدود شده است و ایران اجازه دسترسی به منابع ارزیاش را ندارد. ایران ممکن است در
کشورهای مختلف منابع ارزی داشته باشد، اما امکان انتقال منابع ارزی را ندارد.
بههر جهت، ورودیهای ارزی
به کشور مختل شده است و از آن طرف، تقاضا برای ارز هم از یک حدی پایینتر نمیتواند
بیاید. پارسال بانک مرکزی بازار ارز را به خوبی مدیریت کرد، اما تا کجا میشود
تقاضای ارز را پایین آورد؟
در حال حاضر یکی از انتقادات
به سمت صادرکنندگانی است که ارز صادراتی را به چرخه اقتصادی کشور برنمیگردانند.
اخیرا رییسجمهور هم اولتیماتوم داده که گروه اندکی که با هدف سوءاستفاده از این
شرایط و به قصد سوداگری، ارز صادراتی خود را به چرخه اقتصاد کشور برنمیگردانند،
مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند و با هماهنگی اتاق بازرگانی، فعالیت آنها محدود میشود.
این داستان وجود دارد. شما میدانید
وقتی نظام ارزی چند نرخی ایجاد میشود، یا اینکه در بازاری مثل نیما، قیمت ارز در
یک محدودهای نگه داشته میشود و در عین حال، صادرکننده میبیند قیمت ارز در بازار
آزاد یک نرخ دیگر است، با نگاه به این شکاف، مقاومت میکند تا بتواند ارز را با قیمتهای
بالاتری عرضه کند.
به نظر من تا زمانی که کانالهای
ورود به ارز در کشور مختل باشد، نوسانات ارز سر جای خود خواهد بود. به عبارتی، در
دورههایی ثباتهای نسبی را در بازار تجربه میکنیم، ولی دوباره این فضا شکننده میشود.
از سوی دیگر، موضوعاتی مثل ورود به لیست سیاه افایتیاف بیتاثیر نبوده، چراکه
نقل و انتقالات پولی و بانکی که از طریق سیستم بانکی انجام میشده، ادامه نخواهد یافت.
این موضوع هم تاثیر خود را روی بازار گذاشته است.
همه اینها اثرات بنیادین روی
بازار ارز است. یک آیتم هم در حوزه سفتهبازی وجود دارد.
سهم سفتهبازی در افزایش نرخ
ارز چقدر است؟
سهم سفتهبازی در بازار کاغذی
زیاد است. خیلی موقعها رییسکل بانک مرکزی و سایر مدیران میگویند که سهم دلار
کاغذی از کل تقاضای عرضه و تقاضای ارز پایین است. این حرف درست است، اما یک نکته
گفته نمیشود که قیمت آن تعیینکننده است. یعنی اگر ۵ درصد مبادلات ارزی هم کاغذی
باشد، ولی این قیمت برای سایر مبادلات تعیینکننده است. به عبارتی، نرخ بازار، قیمت
لیدر است و وقتی جلو میرود، بقیه قیمتها را به سمت خود میکشاند. شما وقتی به
بازار لوازمخانگی مراجعه میکنید، میبینید که همه خود را با قیمت بازار تطبیق میدهند،
نه با قیمت نیما.
بههرحال سفتهبازی در بازار
ارز وجود دارد و در کنار آن، عدم توازن عرضه و تقاضا وجود دارد. خبرهایی که وجود
دارد، این است که عرضه ارز برای واردات بسیار محدود شده و تقریبا ارزی تخصیص داده
نمیشود؛ حتی برای کالاهای اساسی. خیلی موقعها واردکنندگان برای تامین ارز به
سراغ بازار آزاد میروند. این عدم توازن در کنار یک موج کوچک سفتهبازی که در بازار
ارز ایجاد میشود، کافی است که بازار را دچار عدم توازن کند. من قبلا میگفتم که
درست است دلار در حدود ۱۵ هزار تومان است، اما این عدد خیلی شکننده است و با هر
تلنگری، این عدم توازن بههم میخورد. همین اتفاق هم افتاده است.
در این میان، اتفاقات سیاسی
هم شکل گرفت، مثل داستان شورای حکام. همانطور که میدانید، بازاری مثل ارز،
بازارهای انتظاری هستند و همه اتفاقاتی که در آینده میافتد، سریع روی بازار تاثیر
میگذارد؛ صبر نمیکند که تحریم اتفاق بیفتد و بعدا تاثیر بگذارد. در بازار انتظاری،
هر اتفاقی در همان لحظه اثر خود را میگذارد. برای همین افزایش ریسک سیاسی با توجه
به تحریمهای تازه، کاهش شدید درآمدهای ارزی کشور، عدم دسترسی به منابع ارزی و نیز
انتقال بخشی از جریان سفتهبازی به بازار ارز، باعث شده که بازار ارز روزهای
پرنوسانی را سپری کند.
شما معتقدید دولت هر چقدر هم
بازار ارز را مدیریت میکرد، با توجه به این شرایط نمیتوانست جلوی افزایش قیمتها
را بگیرد؟
واقعیت همین است؛ اگرچه دولت
در سالهای گذشته اشتباههای زیادی در بازار ارز داشته و بدترین آنها، دلار ۴۲۰۰
تومانی بود. شما میدانید که منشا فساد، بهطور عمده دلار ۴۲۰۰ تومانی بوده است.
در تکتک پروندههای فسادی که امروز مطرح است، شما میبینید در جایی یک گروه دلار
۴۲۰۰ تومانی گرفتهاند و به قیمت آزاد فروختهاند. این موضوع در هر پروندهای
تکرار میشود. ما وقتی به اصول اقتصاد بیتوجه باشیم، همین میشود. یک دانشجو وقتی
در ترم ۴ اقتصاد نظامهای ارزی را میخواند، استاد به دانشجو میگوید یکی از شاخصهای
نظام ارزی چند نرخی، فسادآور بودن آن است. این را همه میدانیم، اما باز هم این
تصمیمات تکرار میشود.
اما اینکه نمیشود بازار
ارز را کنترل کرد و یا اگر کنترل هم بشود کرد، خیلی شکننده است، الزاما ضعف سیاستهای
دولت نیست. در حال حاضر ورودیهای ارز به کشور کم شده و تحریم اثر خود را در
اقتصاد میگذارد. این واقعیت در اقتصاد کشور است.
در سال گذشته در حوزه صادرات
غیرنفتی تا دیماه نزدیک به ۳.۵ میلیارد دلار صادرات غیرنفتی داشتیم، اما برآوردها
برای امسال این است که اگر صادرکنندگان غیرنفتی خیلی هنرمندانه هم عمل کنند، این میزان
به حدود ۲.۲ میلیارد دلار میرسد. یعنی درباره نزدیک به ۳۵ تا ۴۰ درصد کاهش صادرات
غیرنفتی صحبت میکنیم. زیرا تحریمها در این حوزه عمیقتر میشود و هم اینکه
کرونا و رکود جهانی به طور طبیعی اجازه نمیدهد به طور گسترده صادرات داشته باشیم.
از سوی دیگر، به دلیل رکود جهانی، قیمتها در حوزه صادرات غیرنفتی پایین میآید.
همه اینها ورودیهای ارزی به کشور را محدود کرده است.
بر این اساس، ما شاهد هستیم
که داستان نوسان نرخ ارز در دورههایی داغ میشود. ممکن است الان دلار روی ۲۰ هزار
تومان به یک تعادل نسبی قیمت برسد، اما باز هم این تعادل، نسبی است؛ تا زمانی که
مشکل جریان ورودی ارز حل شود و یا اینکه مشکلی پیش نیاید. برای مثال، اگر در
انتخابات ریاستجمهوری نوامبر در آمریکا با هر احتمالی ترامپ رییسجمهور نشود، تاثیر
آن را همان فردای انتخابات روی بازار ارز ایران میبینید، چون بازار انتظاری است،
چراکه با توجه به خوشبینیهایی که بازار خواهد داشت، خود را اصلاح نسبی میکند.
شرایط امروز بازار نشان میدهد
که در حال حاضر دلار قبله خیلی از بازارها شده است و قیمت همه کالاها را به سمت
خود میکشاند. فکر میکنید چرا حساسیت برای تغییر قیمتها با توجه به قیمت دلار اینقدر
بالا است؟
ما ابتدا باید ببینیم تغییرات
قیمت در اقتصاد ایران چگونه اتفاق میافتد و نقش دلار چیست. من فکر میکنم این
موضوع از آن دسته مسایلی است که کمتر درباره آن صحبت میشود. ریشه تورم در اقتصاد
به طور عمده دو گونه است. یکسری تورم در اقتصاد وجود دارد که تورمهای سمت تقاضا
به آن گفته میشود. این تورم زمانی شکل میگیرد که حجم پول در اقتصاد خیلی زیاد
باشد و وضع مردم خوب باشد و سطح درآمدها نیز بالا رفته باشد، در این حالت، مردم به
بازار هجوم میآورند و قیمتها افزایش پیدا میکند. به عبارتی، وقتی نقدینگی بالا
رود، درآمدها افزایش پیدا کند و وضع مردم بهتر شود، این تورم شکل میگیرد.
تورم دیگری که ما در اقتصاد
داریم، تورم فشار هزینه است. در تورم فشار هزینه، اصلا مهم نیست که مردم برای
مثال، یک فنجان را میخرند یا نمیخرند. قیمت فنجان بالا میرود، زیرا نهادهها و
مواداولیه و ورودیهای ساخت این فنجان، هر روز گرانتر میشود. اقتصاد ایران مدتهاست
که دچار تورم فشار هزینه شده است. شما میبینید که برای مثال، یخچال و فریزر
معامله نمیشود، اما قیمت آن دائما بالا میرود. یا اینکه در میان مردم این
اصطلاح را شنیدهاید که کسی نمیخرد، اما قیمتها بالا میرود. زیرا تورم فشار هزینه
اتفاق افتاده است. وقتی قیمت ارز بالا میرود، به طور طبیعی در اکثر صنایع با توجه
به وارداتی بودن مواداولیه، هزینه مواداولیه بالا میرود. حتی اگر قیمت ارز هم
بالا نرود، میزان واردات کم خواهد بود، بنابراین قیمت مواداولیه به دلیل عرضه کم
بالا میرود و هم اینکه قیمت ارز روی آن اثر میگذارد. اقتصاد در دورهای که با
تورم فشار هزینه روبهرو است، با افزایش قیمت کالاها روبهرو میشود.
این صحبت شما درست است. ما
هر بار با جهش ارزی در سالهای گذشته روبهرو بودیم، دلار بازار لیدر میشده و
شروع به حرکت میکرده و همه بازارها، خود را با دلار تنظیم میکردند؛ چه بازار
کالایی و چه بازارهای سرمایهگذاری. در همهجای دنیا اینگونه است. یعنی در اقتصادهایی
شبیه اقتصاد ایران که اقتصادهای مواداولیه پایه هستند، ارز جهانی همیشه این اثر را
دارد. تورم هم وقتی از نوع تورم فشار هزینه باشد، حتی اگر مردم قدرت خرید نداشته
باشند، باز هم هر کاری کنید قیمتها بالا میرود.
یک سوال مردم همین است که قیمتها
تا کجا بالا میرود؛ مگر مردم میتوانند بخرند.
تا زمانی که تورم فشار هزینه
باشد، قیمتها بالا میرود. کسی هم نتواند بخرد، اما باز هم قیمتها بالا میرود،
زیرا سازنده، تولیدکننده و واردکننده اگر با قیمتهای قبلی بخواهد بفروشند، باید
با زیان بفروشند. خیلی موقعها تولیدکنندگان حاشیه سود خود را کنار میگذارند، برای
مثال با دلار ۲۰ هزار تومانی محصولشان ۱۰ هزار تومان میشود، اما با قیمت ۹ هزار
تومان میفروشند.
در واقع در زمانی که قیمت
ارز نوسانی باشد و عدم توازن بین عرضه و تقاضا وجود داشته باشد، تورمهای فشار هزینه
خواهید داشت. به نظر من امسال، از آن سالهایی خواهد بود که با تورم فشار هزینه
روبهرو هستیم، زیرا اصلا قدرت خرید وجود ندارد. در این بازار رکود وجود دارد و
معاملات انجام نمیشود، ولی قیمتها بالا میرود. به این شکل که اقتصاد ایران نرخهای
رشد منفی و تورم بالا را تجربه میکند. شما اثر رکود تورمی را میتوانید در تکتک
بازارها ببینید.
در این شرایط، دولت هدفگذاری
تورمی ۲۲ درصدی را در برنامههای خود اعلام کرده است. فکر میکنید چطور سیاستگذار
میتواند با افزایش قیمت دلار، کاهش تورم را هدفگذاری کند؟
من بارها گفتهام که سیاست
عملیات بازار باز که بانک مرکزی در پیش گرفته است، یک سیاست بسیار مدرن و خبر خوشایندی
بود. اما نکته اینجاست که یک سیاست درست در بدترین زمان ممکن پیاده میشود، زیرا
متغیرهایی که روی هدفگذاریها تاثیر میگذارد، الزاما فقط سیاستهای پولی نیست.
ما چه زمانی میتوانیم هدفگذاری
تورمی داشته باشیم، وقتی که تورم از نوع «کشش تقاضا» باشد. وقتی کشش تقاضا باشد،
با مدیریت حجم پول در جامعه، میشود هدفگذاری تورمی داشت. ولی وقتی تورم شما،
تورم «نهادهها» است، احتمال شکست اینگونه هدفگذاریهای تورمی بسیار زیاد است.
به یک نکتهای هم توجه کنید که در اقتصاد ایران تورم را میشود پایین آورد، اما
گرانی را داشته باشیم. ما وقتی درباره تورم صحبت میکنیم، درباره سبدی صحبت میکنیم
که ۳۸۶ قلم کالا و خدمت در آن وجود دارد که این کالاها و خدمتها هم مشخص است. بیشترین
ارز دولتی طی ماهها و سالهای گذشته به همین کالاها تخصیص پیدا کرده است. یعنی میشود
با هر لطایفالحیلی کاری کرد که این سبد
افزایش قیمت پیدا نکند. ولی افزایش قیمت در سایر کالاها بسیار زیاد باشد.
این نکته هم وجود دارد که در
حال حاضر کالایی که وارد میشود حتی با ارز دولتی، در بازار با نرخ ارز بازار
فروخته میشود.
داستان همینجاست. در حال
حاضر تمرکز دولت روی کالاهای اساسی است و اگر قرار است رانتی هم داده شود، فقط به
این چند قلم کالا است. من مدتهاست که میگویم تورم را میشود پایین آورد، ولی
گرانی را خیر. چون گرانی یک اصطلاح عامیانه درباره افزایش قیمت در همه کالاهاست.
در سبد تورمی، یخچال فریز خارجی که نیست. یک برند خاصی وجود دارد که احتمالا میشود
با یکسری تسهیلات خاص، مدیریت قیمت روی آن داشت. برای همین است که تورم را شاید
بتوان کنترل کرد، اما افزایش قیمتها را خیر.
مساله اینجاست که برای مدیریت
سبد تورمی، وقتی تورم «فشار هزینه» باشد و از افزایش قیمت نهادهها نشات بگیرد،
احتمال شکست هدفگذاری تورمی بسیار جدی است. برای همین است که میگویم این سیاست
درست است و بانک مرکزی باید مبادلات پولی خود با بانکها را از طریق عملیات بازار
باز انجام دهد و نیز از طریق فروش اوراق که یک اصل بدیهی است و در همه جای دنیا
اتفاق میافتد، اما زمان آن بسیار نامناسب است، زیرا میتواند منجر به این شود که
استقراضی که دولت همیشه بهطور کلاسیک از بانک مرکزی داشته، با اسم جدید دیگری
انجام شود.
در حال حاضر ما با فشار رشد
نقدینگی هم روبهرو هستیم که پارسال نرخ رشد نقدینگی حدود ۳۰ درصد بود. آخرین آمار
هم نشان میدهد که ۲ هزار و ۴۰۰ هزار میلیارد تومان حجم نقدینگی است. شما فکر میکنید
رشد نقدینگی چقدر روی بازار ارز فشار وارد کرده است؟
ببینید، ما پارسال ۳۱ درصد
نرخ رشد نقدینگی داشتیم که از متوسط ۴۰ ساله گذشته که ۲۵ درصد بوده، انحراف جدی
داشته است. در رابطه بررسی نقدینگی باید ببینیم اجزای نقدینگی به چه شکل است. طبق
آنچه که وجود دارد، نقدینگی جمع پول و شبهپول است. پول، حاصل جمع اسکناس و مسکوک
و سپردههای جاری یا حسابهای جاری مردم و جمع کل سپردههای بانکی است.
طبق آمارهای بانک مرکزی، بخش
زیادی از این نقدینگی در قالب سپردههای مدتدار در سیستم بانکی خوابیده است.
البته این یک خبر خوب است که درست است که عدد نقدینگی بسیار بزرگ شده، ولی همچنان
سهم قابل توجهی از آن در سیستم بانکی کشور است و سهم کمی در قالب پول و شبهپول
است. اتفاقی که در این میان میافتد، این است که این سهم کم که بخش پول است و ما
به آن نقدینگی موثر میگوییم، دارد بزرگ میشود. توجه کنید وقتی درباره ۲ هزار و
۴۰۰ هزار میلیارد تومان نقدینگی صحبت میکنیم، ۱۰ درصد آن، ۲۴۰ هزار میلیارد تومان
و ۵۰ درصد بودجه دولت میشود. اما این عدد اینقدر بزرگ شده که حتی اگر ۱۰ درصد
نقدینگی از بخش سپردهها به بخش پول بیاید، خودش ۵۰ هزار میلیارد تومان میشود. یعنی
این عدد اینقدر بزرگ است که جابهجاییهای اندک هم باعث تغییرات شگرف در اقتصاد ایران
میشود.
نکتهای که وجود دارد، این
است که نقدینگی به دلیل عدم توزیع مناسب در اقتصاد، منجر به تحریک تقاضا نمیشود،
زیرا نقدینگی بهطور متناسب در اقتصاد ایران توزیع نشده و بخشی از جامعه اقتصاد ایران
که صدکهای بالا هستند، درصد زیادی از این نقدینگی را در اختیار دارند و در مقابل،
بخش زیادی از جامعه ایران نیز اصلا دسترسی به نقدینگی ندارند.
رشد نقدینگی در اقتصاد ایران
منجر به تحریک تقاضای واقعی نمیشود، اما جابهجاییهای اندک یک و دو درصد که از
بخش شبهپول به بخش پول صورت میگیرد، خود را در بازارهای سفتهبازی تسویه میکند.
برای همین است که من این روزها بارها پیشنهاد دادهام که اقتصاد ایران برای کنترل
جریان سفتهبازی در بازارهای مختلف، به یک سلسله سیاستهای انقباض پولی نیاز دارد.
اما همه به من میگویند اگر انقباض پولی اتفاق بیفتد، به رکود میرویم، اما نکته اینجاست
که ما در رکود قرار داریم. اصلا انبساط پول در دوره رکود تورمی، منجر به این نمیشود
که رکود از بین رود، بلکه تورم را بالا میبرد. رکود تورمی، ریشه در تحریم دارد.
جریان تحریم در کشور ما باید به یک سرانجامی برسد و اقتصادمان از رکود خارج شود،
آن زمان است که میتوان سیاستهای انبساطی را در پیش گرفت. وگرنه در حال حاضر سیاستهای
انبساطی نهتنها باعث رونق تولید نمیشود، بلکه منجر به افزایش سفتهبازی در
بازارهای مختلف میشود و این شرایطی که امروز در اقتصاد ایران میبینید، شکل میگیرد.
یکی از پیشنهادات در این
حوزه، افزایش نرخ سود بانکی است.
در حال حاضر اقتصاد ایران باید
دو سه کانال بالاتر در حوزه سیاستهای انقباضی بیاید؛ مثل نرخ سود بانکی. نرخ سود
۱۵ درصدی در شرایطی که مرکز آمار ایران، تورم را ۳۰ درصد اعلام میکند، این پیام
را برای مردم دارد: «پول خود را در بانک نگذارید. » ما یک نرخ بهره اسمی و یک نرخ
بهره واقعی داریم. وقتی نرخ سود بانکی ۱۵ درصد و نرخ تورم ۳۰ درصد است، یعنی نرخ
سود بانکی واقعی در اقتصاد ایران منفی ۱۵ درصد است. به عبارتی، وقتی شما پولتان
را امسال در بانک بگذارید، سال دیگر از ارزش واقعی آن ۱۵ درصد کم شده است. وقتی
پول در بانک سپردهگذاری نشود، این پول یا باید به بخش تولید برود که در شرایط
رکودی و ترس از کرونا که تقاضا به شدت کاهش یافته و نیز وجود تحریمها و نبود فرصت
صادرات، عملا ضایع میشود. در حال حاضر بسیاری از شرکتهای تولیدی با ظرفیت خالی
کار میکنند. وقتی فردی به سراغ تشکیل سرمایه ثابت میرود که ظرفیتها پر شده
باشد. در این شرایط، زمانی که پول در جهت تشکیل سرمایه ثابت حرکت نمیکند، به سمت
سفتهبازی میرود. در حال حاضر نشانهای که اقتصاد ایران در حوزه سیاستهای پولی
به مردم میدهد، این است که به بازارهای مختلف بریزید.
فکر میکنید دلیل مقاومت برای
افزایش نرخ سود سپرده بانکی چیست؟
به نظر من دولت برای جبران
کسری بودجه، از این داستان استفاده میکند. وزیر اقتصاد میگوید ۱۴۰ هزار میلیارد
تومان کسری بودجه داریم. مرکز پژوهشهای مجلس هم از عدد ۱۸۵ هزار میلیارد تومان
صحبت میکند. در عین حال به دلیل شرایط رکودی، دولت نمیتواند مالیاتها را افزایش
دهد. در فصل اول سال به دلیل کرونا، کسی کاری نکرده و به نظرم این داستان ادامه
دارد و ما دوباره احتمالا با شبهکاهش فعالیتها روبهرو خواهیم بود. درآمدهای نفتی
هم دیگر اصلا وجود ندارد و ظرفیتهای دولت برای فروش اوراق خزانه محدود است. مگر
دولت چند هزار میلیارد تومان میخواهد اوراق خزانه بفروشد؟ دولت در بودجه امسال
۱۰۰ هزار میلیارد تومان قرار بوده اوراق خزانه بفروشد که برای همین هم تردید وجود
دارد که تقاضا برای آن باشد. برای همین بانک مرکزی، عملیات بازار باز را تعریف
کرده که بانکها را مجبور کند تا اوراق دولت را بخرند.
دولت آن زمان باید خصوصیسازی
را به جدیترین شکل ممکن انجام دهد و یکی از پلتفرمهای خوب برای خصوصیسازی،
جذابیت بازارهایی مثل بازارهای سرمایه است؛ مثل صندوق یکم. دولت با این نگاه عمل میکند
که از جذابیت این بازارها برای جبران بخشی از منابع بودجهای خود استفاده کند و
متاسفانه بسیار مسیر خطرناکی است. در حال حاضر نشانههای خیلی بدی به اقتصاد ایران
از داغ شدن بازارهای موازی داده میشود و این عدم توازن و تعادل تا مدتها با ما
خواهد بود. اما دولت از این داستان نفع میبرد.
هماکنون شرکتهای دولتی بخش
زیادی از بودجههای خود را از همین بازار تامین میکنند. یعنی شرکتهای دولتی
کاملا مشکلات بودجهای خود را از طریق بازار سهام و داغ شدن آن حل میکنند. دولت نیز
با عرضه اولیهها میتواند این کار را انجام دهد. دولت تا جایی که بتواند، از این
بازارها حمایت میکند. ما هم با حمایت دولت مشکلی نداریم، مساله این است که حمایت
دولت باید منطقی باشد و حاشیه سودها را منطقی نگه دارد. بازار بورس ایران را کاملا
میشود مدیریت کرد، زیرا بورس، بازار دولتی و حاکمیتی است. امکان دارد شما خوشحال
شوید که شرکتهای دولتی یا حاکمیتی سودهای خوبی را میبرند، اما بعدها دومینووار
روی اقتصاد ایران اثر خواهد گذاشت.
این اثرات منفی چیست؟
ببینید، بخشی از اقتصاد ایران
سفتهبازی است. این بد نیست. من بارها دیدهام که سیاستگذاران درباره اقتصاد کاغذی
صحبت میکنند، اما واقعیت این است که بخش زیادی از اقتصاد ایران، اقتصاد سفتهبازی
و کاغذی است.
سهم سفتهبازی را در اقتصاد
ایران چقدر است؟
البته میشود یکسری شاخصها
پیدا کرد. برای مثال، نسبت ورودی سرمایه به بعضی از بازارها را به نسبت GDP مقایسه کنید. در بازارهای بینالمللی هم این سهم وجود دارد، زیرا
ورودی ارز در بازارهای مختلف شفاف است. شما در خیلی از بازارها مثل بازار ارز و
طلا واقعا نمیدانید چقدر سرمایه در حوزه سفتهبازی وجود دارد یا چقدر ارز در
گاوصندوقهای مردم وجود دارد. هیچکس هنوز این موضوع را در اقتصاد ایران نمیداند.
چندی پیش محمدرضا پورابراهیمی، رییس کمیسیون اقتصادی مجلس گفت ۲۰ میلیارد دلار ارز
در خانههاست، اما با این حال هیچکس این عدد را نمیداند.
مساله اینجاست که سفتهبازی
اصلا اتفاق بدی نیست و لازمه اقتصاد است و شفافیت میآورد، اما باید پلتفرمهایی
وجود داشته باشد که مردم آنجا سود کنند. در حال حاضر تنها پلتفرم رسمی دولتی و
حکومتی در اقتصاد ایران برای سفتهبازی، بازار بورس است. ما بازار دیگری نداریم.
سفتهبازی در بازار مسکن وجود دارد، اما بهطور طبیعی توسط دولت عرضه نمیشود.
بازار ارز که اصلا قاچاق محسوب میشود و بازار طلا نیز داستان خود را دارد.
بازار بورس محل خوبی برای
سفتهبازی است. اما نکته اینجاست که اگر یک کارهایی در بازار بورس صورت نگیرد و
فقط در بازار ثانویه گسترش پیدا کند، اگر شاخص ۲۰ برابر هم شود، یک شغل در شرکتها
ایجاد نمیشود و فقط متورم میشود.
مسوول رشد ۱۴۸ درصدی شاخص
بورس در فصل اول امسال دولت است. با توجه به ساختار بورس ایران، ۸۰ درصد بازار دست
سهامداران اصلی حقوقی است که تقریبا هیچگاه سهام عرضه نمیکنند و حداکثر ۲۰ درصد
بازار سهام شناور است که سهامداران حقیقی یا حقوقی در آن فعال هستند. وقتی در یک
بازار ۱۴۸ درصد در یک فصل سود ایجاد میکنید و اجازه میدهید بازار در این سطح رشد
کند و نمیآیید با یکسری ابزارها مثل عرضه اولیههای بسیار گسترده و ایجاد
ابزارهای جدید مالی، جلوی رشد را بگیرید، دو عدم توازن در اقتصاد ایران ایجاد میشود.
یکی عدم توازن بین اقتصاد واقعی و سفتهبازی است. یعنی وقتی در یک بازاری ۱۴۸ درصد
سود در یک فصل ایجاد میشود، در اقتصاد واقعی این معنا را میدهد که تقریبا هیچ
کسبوکاری نباید وجود داشته باشد.
همه به بورس بیایید.
بله، همه به بازار سرمایه بیایید.
به دلیل اینکه هیچ کسبوکاری غیر از کسبوکارهای سیاه و زیرزمینی چنین سودهایی ایجاد
نمیکند. یعنی اولین پیام این است که هیچکسی کارآفرینی نکند و کسی سرمایهگذاری و
تولید نداشته باشد؛ این در حالی است که قرار است امسال کاری کنیم که تولید رونق
داشته باشد. اما سیاستهای پولی، عکس رونق تولید است، یعنی ما دقیقا داریم به تولید
لطمه میزنیم، چون منطقی نیست سرمایهگذار حقیقی پول خود را به تولید بیاورد.
شما نمیتوانید به تولیدکننده
بگویید که رسالتت این است که تولید کنی! خیر، رسالت او این است که سود کند و این
حق را هم دارد. ما هستیم که باید کاری کنیم سود در بستر تولید ایجاد شود. اما وقتی
در بازار موازی که بازار سرمایه است، چنین سودی وجود دارد، ما اقتصاد واقعی را از
منظر حاشیه سود، به حاشیه میبریم و اصلا جذابیت نخواهد داشت. اینطور نیست که بگوییم
برای مثال این وضعیت را تابستان کنترل میکنیم و درست میشود. خیر، این تفکر در
ذهن سرمایهگذار و جامعه میماند. من سرمایهگذاران زیادی را میشناسم که کار تولیدی
انجام میدهند و سرمایه مازادشان در حد چند ده میلیارد تومان است، اما در فصل بهار
در بازار سرمایه سودی کردند که اصلا شغل اصلی خود را که تولیدی بود، رها کردند. این
عدم تعادل و توازن، ذهنیتها را در حوزه اقتصاد واقعی بههم میریزد. کسی در حال
حاضر درباره این موضوع صحبت نمیکند، ولی یک دغدغه است.
موضوع دیگر این است که وقتی
در یک بازار چنین سودی را ایجاد میکنید و داراییها در عرض یک فصل اینقدر متورم
میشوند، به بازارهای موازی پیام میدهید که این عقبافتادگی را آنها هم حق دارند
جبران کنند. یعنی فردی که صاحب ملک یا فعال بازار مسکن و سازنده است، میگوید اگر
من خانه خودم را فروخته بودم و به بازار سرمایه رفته بودم، ۱۴۸ درصد سود میکردم.
بنابراین حالا که از این سود عقب افتادهام، تا جایی که میتوانم، این سود را در
بازار مسکن جبران خواهم کرد.
اصلا هر سرمایهگذاری در
بازار بورس، ۱۰ درصد سودی را که میکند، بگوید من یک دارایی دیگر خواهم کرد، برای
مثال طلای آب شده بخرد، همین کافی است که بازار را برهم بریزد.
یعنی شما معتقدید که الان
بازار بورس، بازارهای طلا و ارز و مسکن را برهم ریخته است؟
در حال حاضر بازار بورس ایران،
لیدر سود شده است و همه بازارها را به دنبال خود میکشاند. چرا؟ چون عدم تعادل
وجود دارد. مسکن یک بازار واقعی بسیار بزرگ است. ما وقتی عدم توازن ایجاد میکنیم،
به سازنده و مالک زمین و ملک این پیام را میدهید که تا جایی که میتوانی، سود خود
را جبران کن. همین کافی است که بازار مسکن دچار عدم تعادل شود. ما دچار عدم تعادل
و انبساط پولی در بازارهای مختلف شدیم. حتی در حوزه کالا، فردی که تولیدکننده یا
واردکننده یخچال و فریزر باشد، تا جایی که میتواند، قیمت کالای خود را افزایش میدهد
تا بخشی از حاشیه سود را جبران کند، چون همه که در بورس نبودهاند.
بر همین اساس، من در عین اینکه
خوشحال هستم که بازار بورس ایران توسعه پیدا میکند و منطقیترین پلتفرم برای
سفتهبازی است، اما رشدهای غیرقابل توجیه، اقتصاد ایران را در بخش اقتصاد واقعی و
بازارهای موازی کاملا دچار عدم تعادل کرده و این عدم تعادل در اقتصاد ایران میماند.
در سال ۹۷ بازار ارز این عدم تعادل را ایجاد کرد و در حدود ۲۴۰، ۲۵۰ درصد نرخ ارز
رشد کرد، اما آن زمان کسی مسوول نبود و میگفتیم تحریم عامل رشد نرخ دلار بوده، ولی
الان چه؟ چرا بورس در یک فصل ۱۴۸ درصد رشد کرده است؟/ خبرآنلاین/ 940
انتهای پیام