پایگاه خبری صدای زنجان-
کرونا پنج ماهی است که به کشور ما آمده است و روزبهروز آمار ابتلا و مرگومیر
آن بیشتر میشود. در میان این همه مشکلی که کرونا بهوجود آورده است بیماران خاص
و مشکل تهیه داروهای آنها تقریبا به فراموشی سپرده شده است.
این در حالی است که روزانه
افراد زیادی به داروخانههای محدودی که برای تهیه داروی این بیماران در نظر گرفته
شده است مراجعه میکنند؛ افرادی که همگی دارای بیماری زمینهای هستند و هر لحظه در
خطر ابتلا به کرونا!
هر روز که به چهارراه طالقانی
و نزدیکی داروخانه هلالاحمر میرسم آدمهای زیادی را میبینم که در گرما دفترچههای
آبی رنگی در دست دارند کلافه و سردرگم بیرون میآیند. گاه از نزدیکیشان میگذرم و
میشنوم که به مخاطب پشت تلفنشان می گویند «اینجا هم گفتن نداریم. باید سری به 13آبان
بزنم بلکه پیدا بشه؛ دعا کن.»
البته گاه مسیرم به 13آبان
هم خورده است آنجا هم این داستان را زیاد دیدم؛ این هم شانس من است که نمیدانم آن
را خوشبختی یاد کنم که بهعنوان یک خبرنگار اجتماعی که در حوزه سلامت دغدغههای زیادی
دارد محل کارم نزدیکی این داروخانههاست یا غم بزرگ بدانمش چراکه هر روز شاهد
هزاران امید از دست رفته هستم و تقریباً هر روز پای درد و دل یکیشان نشستم و تمام
روز غصهدار بودم.کرونا برای افراد سالم خطرناک بوده و هست و ما شاهد مرگومیر و
ابتلای جوانان و کودکان نیز هستیم و برای افرادی که با بیماری زمینهای دستوپنجه
نرم میکنند تبدیل به غول ترسناکی شده است.
در این روزهای کرونایی که
متخصصان طب عفونی و وزارت بهداشت همواره تذکر میدهند که در اماکن شلوغ حضور پیدا
نکنید و از هرگونه تجمع خودداری کنید بیماران خاص با مشغله تهیه داروهای خود مچاندازی
میکنند.برای پی بردن به مشکلات تهیه دارو برای بیماران خاص کافی است سری به مراکز
فروش داروی بیماریهای خاص بزنید تا شاهد تجمع و صف بیمارانی که در پی تهیه داروی
خود هستند باشید.
افراد زیادی که بیشترشان با
ماسک چهرهشان را پوشاندهاند؛ دفترچه و پروندههای خود را در دست گرفتند و اگر
نزدیکشان شوید؛ شاهد چشمان نگران و پر اضطرابشان خواهید بود؛ پیر و جوان و حتی
سالمندان به امید تهیه دارو خود رهسپار این مراکز شدهاند.وقتی نزدیک صف پر تجمعی
که در جلوی یکی از باجههای تهیه دارو بود شدم سوالاتم را شروع کردم.
افرادی که در صف بودند تا
فهمیدن که خبرنگارم انگار جرقه امیدی در چشمانشان شکل گرفت که شاید مشکلشان حل
شود. خانم نسبتاً 40سالهای دفترچه به دست منتظر بود تا نوبتش فرا رسد. از حال و
روزش معلوم بود که بسیار خسته است و حتی قندش پایین آمده. چادرش را بر روی سر مرتب
کرد و گفت: 13سال است که با دیابت دستوپنجه نرم میکند و تا به حال مشکلات زیادی
برای تهیه انسولینهای قلمی خود داشته است و علیرغم اینکه در سامانه ثبتنام کرده
است هر ماه باید تأییدیه بگیرد تا بتواند انسولینهای قلمی را دریافت کند اما حالا
چند ماهی است که با کمبود انسولین مواجه شده است و هرماه باید مسافت زیادی را طی
کند و خود را به داروخانههای معین برساند تا بتواند داروی خود را تهیه کند.
صف کمی جلوتر میرود و زن از
من دورتر میشود اما همانطور صحبت میکند و میگوید الان درست پنجماه است که برای
جلوگیری از ابتلا به کرونا از خانه بیرون نیامدهام و فرزندانم نکات بهداشتی را بسیار
رعایت میکنند اما حالا مجبور شدهام برای تهیه دارو در این صف و این تجمع باشم؛
خدا خودش رحم کند!
مرد دیگری در آن نزدیکی صحبتهایمان
را میشنود و میگوید من از صبح به داروخانه مراجعه کردم، نوبت گرفتم اما از ترس
ابتلا به کرونا بیرون منتظر شدم حالا بعد از نیم ساعت مراجعه کردم میگویند نوبتم
رد شده است، تکلیف فرزند من که بر روی تخت بیمارستان چشم انتظار داروهایش است چه میشود؟
البته افراد زیادی در آنجا بودند که مثل این مرد با این مشکل مواجه شده بودند.
بیرون از داروخانه در میان
افرادی که منتظر بودند پیرمردی که لبه جدول نشسته و به عصای خود تکیه زده بود
توجهم را جلب کرد، لرزشی محسوس در سر و دستش مشخص بود، کلافه بود با همان دستان
لرزان ماسکش را بالا کشید، نتوانستم بیتفاوت از این صحنه عبور کنم، خودم را به نزدیکیاش
رساندم صورتش کمی قرمز شده بود، گرمای هوا آزارش میداد.
پرسیدم پدرجان دنبال دارویی؟
دفترچهاش را از کیسهای که در دست داشت درآورد، دردش را فهمیدم؛ پارکینسون،
جانباز جنگ بود و حالا علیرغم اینکه ریهاش خاطرات زیادی را با خود به دوش میکشید
با پارکینسون میجنگید. با دستان لرزانش داروخانه را نشانم داد و گفت نمیدانم
نوبتم شده است یا نه میترسم بروم داخل، خیلی شلوغ است. با این وضع ریه و کرونا نمیدانم
چه کنم، خدا کند نوبتم رد نشده باشد. پیگیر نوبتش شدم و به او اطمینان خاطر دادم
که میتواند مدت بیشتری را بیرون باشد.
درد احتکار و تحریم
همینطور
که بهدنبال جواب سؤالهای ذهنم برای مشکلات تهیه داروی بیماران خاص و نبود آن در
داروخانههای شهر میگردم میرسم به کلمه احتکار و تحریم؛ دو کلمهای که به جان بیماران
خاص افتاده است. احتکارکننده بیماری نیست که از ترس نبود دارویش چند بسته از آن میخرد
و گوشه خانه نگه میدارد؛ احتکارکننده آن آدمی است که وجدان ندارد وانبار، انبار
دارو را احتکار میکند.
افرادی که بعد از اینکه تاریخ
دارو میگذرد آنها را به ناصرخسرو میریزند و با چسباندن یک برگ تاریخ جعلی به دست
نیازمندی میرسانند که دیگر از همه جا بریده است. بگذریم از خطراتی که برای خرید
دارو در ناصرخسرو بیمار باید به جان بخرد و تازه اگر همه این خطرات را از سر
بگذراند دارو همانی باشد که میخواهد نه نمونه تقلبی و قاچاق و هزار چیز دیگر.
البته سازمان تعزیرات و
دستگاه قوهقضاییه با مشاهده چنین رفتارهایی به شدت برخورد میکند اما از همه اینها
که بگذریم میرسیم به کلمه انسانیت؛ کجای شرافت وانسانیت است که دارویی را از نیازمند
دریغ کنی و با سلامتی دیگران بازی کنی آن هم فقط برای اینکه از این راه سودی به جیب
بزنی.
از درد تحریم هم که نگوییم
چراکه واضح و روشن است که بسیاری از داروهای بیماران خاص باید از کشورهای دیگر
وارد شوند و این برای کشور ما با مشکلات اقتصادی فراوان هزینههای زیادی را به
همراه خواهد داشت. برای مثال برای واردات انسولینهای قلمی به گفته رییس سازمان غذا
و دارو سالانه مبلغ 600میلیارد تومان هزینه میشود.
حالا اما در این روزهای کرونایی
مشکلات دستبهدست هم دادهاند و نفس بیماران خاص را به شمارش انداختهاند؛ بیمارانی
که باید علاوه بر مشکلات اقتصادی هزینه بیماری خود، ترس و اضطراب ابتلا به کرونا
را هم با خود به دوش کشند و حالا تنها یک سؤال مشترک دارند چرا در این شرایط کرونایی
داروخانههای بیشتری را به بیماران خاص اختصاص نمیدهند تا آنها حداقل شاهد تجمع
و صفهای طولانیمدت برای انتظار و تهیه داروی خود نباشند؟ یا چرا امکان تهیه اینترنتی
داروی بیماران خاص فراهم نمیشود؟/ سلامتنیوز/ 940
انتهای پیام