پایگاه خبری صدای زنجان-
«وقتی هنوز از ظرفیت مؤثر آقای خاتمی در جریان اصلاحات به قدر کفایت و توان بهره
نگرفته ایم، چگونه انتظار داریم سایر افراد در مقام ریش سفیدی قرار بگیرند.»؛ این
پاسخی است که محمدعطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران به پیشنهاد منتجب نیا
برای تشکیل شورا و مجمع ریش سفیدان اصلاح طلب می دهد. او معتقد است امروز دیگر نمی
توان به مدل لویی جرگه و میانجی گری ریش سفیدان کارها را پیش برد.
او در بخش دیگری از این مصاحبه
که بخش اول آن پیشتر منتشر شده است، گریزی نیز به سرلیستی عارف در انتخابات مجلس
دهم زد و گفت «عارف برای هدایت اصلاح طلبان در مجلس، انتخاب دقیقی نبود و متاسفانه
عدم توفیق عارف در مجلس شورای اسلامی قابل پیشبینی بود.» او رفتار اصلاحطلبان با
عارف را به رفتار قوم بنی اسرائیل تشبیه می کند.
عطریانفر گلایه هایی نیز از
نامه سرگشاده آیت الله موسوی خوئینی ها به رهبر انقلاب دارد و می گوید: «بهتر بود
این شخصیت برجسته مجمع روحانیون مبارز مدل انتقال پیام به رهبر انقلاب را تغییر میداد
و در یک دیدار خصوصی مسائل مدنظر خود را با معظم له در میان میگذاشت.»
آنچه در ادامه میخوانید مشروح
قسمت دوم گفتگو با محمد عطریانفر فعال سیاسی اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی حزب
کارگزاران سازندگی است؛
آقای عطریانفر! فکر میکنید
اصلاح طلبان حامی آقای عارف ایشان را به انفعال و سکوت کشاندند یا خود ایشان در
وضعیتی که امروز دارند، نقش داشتند؟
بنده تمایل و بنا ندارم در
خصوص افراد صحبت کنم. اما در پاسخ به این پرسش شما باید بگویم هر دو طرف در وضعیت
پیش آمده مقصر هستند. به این معنا که جناب آقای عارف باید به تکالیف معناداری که
برعهده داشتند پایبندی بیشتری نشان میدادند و هم اینکه تیم حامی آقای عارف باید
نقش منطقیتری در قبال ایشان اتخاذ میکردند.
آیا عارف گزینه مناسبی برای
سرلیستی مجلس بود؟
متاسفانه یک بیماری در عالم سیاست
ورزی ایران وجود دارد و آن اینکه افراد را در یک جایگاه مدیریتی نصب و رها میکنند
و انتظار دارند همه نواقص موجود از سوی فرد منصوب، رفع شود. آقای عارف در حوزه فردی
انسان فوق العاده شاخصی است، اما سوال اینجاست که آیا ایشان به عنوان یک سرلیست در
انتخابات مجلس گزینه مناسبی بود؟
رفتار اصلاح طلبان با عارف شبیه
قوم بنی اسرائیل بود
رفتاری که اصلاح طلبان با آقای
عارف، شبیه رفتاری است که قوم بنی اسرائیل با حضرت موسی (ع) کردند. به این معنا که
ایشان را به تنهایی به عرصه منازعه فرستادند و همکاری لازم را با ایشان نکردند.
بنده معتقدم انتخاب آقای عارف
برای هدایت اصلاح طلبان در مجلس، انتخاب دقیقی نبود و این امکان وجود داشت که از ایشان
در کابینه بعدی به عنوان عضو شاخص و یا حتی رئیس جمهور استفاده شود. متاسفانه عدم
توفیق آقای عارف در مجلس شورای اسلامی قابل پیشبینی بود.
فردی که در مقام هماهنگی کارهای
پارلمانی قرار میگیرد باید شاخصههایی داشته باشد که آن ویژگیها در آقای عارف به
طور اقناع کننده وجود نداشت. کمااینکه این وضعیت در خصوص آقای قالیباف نیزجاری است
و ایشان نیز نمیتواند همانند شخصی مانند علی لاریجانی مجلس را اداره کند.
فکر میکنید چه کسی باید به جای
آقای عارف به عنوان سرلیست اصلاح طلبان قرار میگرفت؟
به نظر بنده آقای سیدحسین مرعشی
دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که در نهاد قانونگذاری میتوانست بسیار موفق
باشد. در مجلس پنجم شاهد بودیم که ایشان در طرحها و لوایح حتی میتوانست با نمایندگان
جناح اصولگرا ارتباط گیری کرده و موضوعات مدنظر خود و جناح اصلاحات را با حسن وجه
پیش ببرد. اما چنین ویژگی در آقای عارف دیده نشد. حتی شاهد بودیم برخی اصلاح طلبان ایشان را آزار میدادند.
برخی اصلاح طلبان معتقد هستند
که میتوان با بهرهگیری از ظرفیت برخی ریش سفیدان درون جریان اصلاحات، دوباره
فعالان این جریان را حول یک محور گرد هم آورد، نظر شما در خصوص این پیشنهاد مطرح
شده چیست؟
شاید پیشنهاد آقای منتجب نیا
در گذشته کارکرد میداشت، اما امروز دیگر این روشها مورد توجه قرار نمیگیرد. در
روزگاری که به صورت رسمی وشفاف توصیه می شود که رقابتها باید در خانواده احزاب
شکل بگیرد و کرسیهای مسئولیت بدون هیاهو و جنجال و تنها با منطق جا بجا شود، به
نظرمیرسد طرح جایگزینی ظرفیت ریش سفیدان نوعی بازگشت به عقب است و نمیتوان آن را
در مقام اجرا به کار بست. زیرا این مدل از دعوتها بیشتر به اختلافات دامن میزند
و ایجاد نزدیکی نیز نمیکند.
هنری کیسینجر که دشمن جمهوری
اسلامی است، جمله معروفی دارد با این مضمون که؛ عصر کنونی رقابتهای سیاسی همانند
بازی شطرنج است و بازی «پوکر» نیست، در روزگار کنونی حل مسائل درمنازعات همچون بازی
شطرنج پیش میرود. مفهوم جمله بیان شده این است که در عالم سیاست باید هنر بازی را
خوب بلد بود وکار با فریب وشبیخون پیش نمی رود. براساس داشتهها و کارآمدی خود و
حریف، باید قدرت پیشبینی داشت واهداف را پی گرفت.
مشکلاتی که امروز نسل جوان در
دو جریان سیاسی با پدران خود دارند، ناشی از این مسأله است که مشکلات موجود در
گذشته حل نشده و دیگر نمیتوان با مدل «لویی جرگه»ای و بهرهگیری از میانجیگری ریش
سفیدان کارها را پیش برد.
امروز در جریان اصلاحات فردی
در تراز محبوبیت، معنویت و نفوذ کلام و همچنین اخلاق مدارتر از آقای سید محمد خاتمی
نداریم، اما در همین جریان اصلاحات برخی افراد به همین شخصیت برجسته و کم نظیر
نقدهای جدی و حتی اعتراض آمیز وارد میکنند و انتظار دارند ایشان مشکلات را حل
کند، سوال این است وقتی هنوز از ظرفیت مؤثر آقای خاتمی به قدر کفایت و توان بهره
نگرفته ایم، چگونه انتظار داریم سایر افراد در مقام ریش سفیدی قرار بگیرند.
مدتی پیش نامهای از سوی آقای
موسوی خوئینیها
خطاب به رهبر انقلاب نگارش شد. شما تا چه میزان موافق محتوای مطرح شده و همچنین
نوع انتشار نامه هستید؟
نسبت به نامه آقای موسوی خوئینیها
دو رویکرد افراط و تفریطی شکل گرفت. برخی از نیروهای آرمان خواه اصلاح طلب نامه
مذکور را اقدامی تاریخی، شکوهمند و در قد و قامت اشغال سفارت آمریکا دانستند که این
بیان، نگرش کاملا افراطی وناموجه بود. نقطه مقابل برخی اشخاص رادیکال اصولگرا از این
نامه به عنوان دروازه ورود به رویکرد براندازی و حتی خروج ایشان از قطار انقلاب
نام بردند که این نگرش نیز صحیح نبود.
کسانی که از روابط درون گفتمانی
اصلاحات، مجمع روحانیون مبارز و همچنین روابط فی مابین جبهه روحانی اصولگرا و
اصلاح طلب با رهبری و حاکمیت خبر داشتند، هر دو نظریه بالا را رد میکنند.
بنده در جایگاه محدود و از
موضع انتظار شخصی خود، یک درخواست از حضرت آقای موسوی خوئینیها داشتم که ایشان در
خصوص این نامه و به خصوص فراز پایانی آن رمزگشایی کنند. مفاد نامه تا قبل از فراز
پایانی اش دارای ایراد نیست، و به نظرمیرسد سیرنامه گفنگویی شفقت آمیز با عالی ترین مقام در کشور
است. اما فراز آخر تردید آمیز وبا روند کلی نامه ناسازگار است.
موضوع نامهنگاری به
رهبرانقلاب بارها و از سوی اصلاح طلبان رخ داده است. حتی ضرورت نامهنگاری با رهبری
از سوی مجمع روحانیون مبارز، پیشتر در این مجمع مطرح شده بود و برخی از اعضای مجمع
از آقای موسوی خوئینیها برای نگارش نامه درخواست کرده بودند که ایشان مقاومت کرده
و حتی سایر اعضا را از اقدام مشابه باز میداشتند. دلیل مطرح شده از سوی آقای موسوی
خوئینیها این بود که نامهنگاری دردی از دردهای اصلاح طلبان را دوا نمیکند.
نکته حائز اهمیت در ماجرای
نامهنگاری به رهبر انقلاب این است که تنها شخصیتی که در درون اصلاحات مجال دیدار
مستقیم با رهبر انقلاب و ارتباط سهل الوصول با دفتر ایشان را داشته، شخص آقای موسوی
خوئینیها بوده است. در حالی که این موقعیت نه تنها برای سایر اعضا مجمع روحانیون
مبارز، بلکه برای آقای سید محمد خاتمی نیز وجود نداشته است.
سوال اصلی اینجاست که چرا آقای
موسوی خوئینیها به جای دیدار مستقیم، اقدام به نامهنگاری کردهاند و پیام خود را
از موضع حضوری و اثربخش ترانتقال ندادهاند؟ موضوع دیگر این است که چرا نامه،
سرگشاده ارسال شده است؟ این سوالات برای بسیاری از شخصیتهای عالم سیاست همچنان بی
پاسخ مانده است و تنها شخص ایشان میتوانند به آنها پاسخ داده و کسی حق ندارد بی
دلیل این شخصیت را مورد هجمه قرار دهد.
بنده مطلع هستم که آقای موسوی
خوئینیها همواره درمجمع روحانیون مبارز در مقابل نقدهای تند اعضا موضع میگرفتند
و دربرابرتندرویهای جناح اصلاحات ایستادگی میکردند. اما سوال اینجاست که چگونه این
نامه برخلاف عقیده قبلی خود ایشان نگارش شده و به این طریق ارسال شده است.
خبرآنلاین
انتهای پیام