زاده نخستين روز خزان بود و همه زندگياش رنگي از پاييز داشت. مردي كه او را يكي از قلههاي بنام غزل معاصر نام دادهاند، درگيرودار زندگي روزمره و بالا و پايينهاي هميشگياش نبود
پایگاه خبری صدای زنجان- زاده
نخستين روز خزان بود و همه زندگياش رنگي از پاييز داشت. مردي كه او را يكي از قلههاي
بنام غزل معاصر نام دادهاند، درگيرودار زندگي روزمره و بالا و پايينهاي هميشگياش
نبود. شوريده بود و شيدا و هر شعرش خود گوياي اين شوريدگي بود. شاعري كه شعرش
برآمده از نحوه سلوك او با زندگي بود. جوشيده از عواطف و احساسات رقيق، همانهايي
كه رشته زندگياش را از هم گسيخت. شعر كمتر شاعري به حد منزوي ناشي از دغدغهها و
فراز و فرودهاي زيست شاعر است، زندگياش سلسلهاي از ناكاميها و نامراديهاست و
همواره درگير روزمّرگيهاي جاري زندگي بود اما دغدغه اصلياش يعني خلق آثاري
ماندگار هيچگاه از ذهنش حتي در اوج درماندگيها به در نرفت. تصويري كه به ويژه در
ساليان پاياني عمرش از او در ذهنها مانده، مردي آشفته حال و پريشان و از هم
گسيخته بود كه هيچ قرابتي با وجه هنرمندانه او نداشت.
شهری که با شاعرش چندان مهربان نبوده است
حسین نجاری، شاعر و روزنامهنگار
زنجانی در خصوص او میگوید: حسین منزوی متولد ماه مهر است. او در یک مهر ۱۳۲۵ در
زنجان زاده شد و در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ در تهران به ملاقات مرگ برآمد. منزوی با همهی
گلهمندی از همشهریانش، شیفتهی زنجان و کوی و برزن شهرش بود. او در نهایت نیز با
خاک شهرش در آمیخت. او در مقدمهی کتاب «از خاموشیها و فراموشیها» مینویسد:
«شهر من با شهروند شاعرش چندان مهربان نبوده است.» ولی در ادامه میگوید:«با تمام
بیمهریهایی که از دیار مادر دیده و چشیدهام امروز بسیار خرسندم که دوازدهمین
کتابم در زنجان و توسط یک ناشر زنجانی منتشر میشود.» و مهمتر اینکه منزوی در
موخرهی این مقدمه، کتابش را به همشهریانش پیشکش میکند: «مجموعهی حاضر را به
شهر و دیارم_آباد یا خراب_و همشهریها و همدیارانم_بیمهر یا مهربان_ پیشکش میکنم.»
وی ادامه میدهد: منزوی در نیمهی
دههی چهل (احتمالا ۴۴- ۴۵) وارد دانشگاه تهران شد و در رشتهی ادبیات به تحصیل
پرداخت. وی از دانشجویان خوشسلوک پرویز ناتل خانلری، ذبیحالله صفا و سیمین
دانشور به شمار میرفت. منزوی دلبستهی خانلری و شیفتهی سیمین بود و تنها کسی است
که در بین همکلاسیهایش، در درس «زیباییشناسی» از سیمین دانشور، نمرهی ۲۰ میگیرد.
زندگی در حاشیه شعر
این شاعر میافزاید: منزوی اما
به سلک سلف خود استاد شهریار، دانشگاه را در نیمه راه رها کرد و با تمام شیدایی با
معشوقهی غزل همآغوش شد. شوریدگیهای این شاعر مانع از تن دادن وی به زیست معمول
و نظام یافته شد. او برای رسیدن به شعر، نظم بزم خویش را مستانه بر هم زد. نصرت
رحمانی میگوید: «بعضیها در حاشیهی زندگی شعر هم مینویسند ولی ما در حاشیهی
شعر، زندگی هم میکنیم.» منزوی از این عیار و تبار است. او مثل کوهنوردی بود که
برای رسیدن به قله، هر آنچه را که با خود داشت، به تدریج در مسیرهای سخت و صعبالعبور
پرتاب کرد و به مقصد و مقصود خود دست یافت. تی.اس.الیوت بر این باور است: هنر
عرصهای است که هر که در آن باخت، برنده میشود. بر این اساس منزوی در قمار زندگی
بر آن بود که بازندهی هوشیار آن باشد و هوس باختن به شکل شگفتانگیزی در منزوی به
تطاول برخاسته بود، باختی آگاهانه که نشانهی وفاداری و دلسپردگی وی به شاهد شیرین
شعر و شاعری بود.
نجاری خاطرنشان میکند: منزوی
در دورهی دانشجویی به محافل شعری تهران پیوست و جای پایاش را در انجمنهای مهم و
مرجع آن روزگار گذاشت. مجید شفق، شاعر و خواهرزادهی مهدی سهیلی میگوید: «در سال
۴۵ مهدی سهیلی در دفترش انجمن شعر داشت، در آن انجمن، ادبای روزگار از جمله نادر
نادرپور و سیمین بهبهانی و دیگران بودند و منزوی نیز جوانترین شاعر این انجمن
بود، وقتی محمد پیمان، حسین منزوی را برای شعرخوانی دعوت کرد، منزوی با اولین شعرش
همه را متحیر ساخت، مهدی سهیلی ایشان را تحسین نموده و به رادیو دعوت کرد.» بعدها
هم خود منزوی به رادیو راه یافت و به گروه ادب به سرپرستی نادر نادرپور پیوست. در
این گروه افرادی چون لیلی گلستان، اصغر واقدی و داوود رمزی و قطبالدین صادقی هم
بودند. منزوی صدای پرطنیناش را به موجهای رادیو سپرد ولی دیری نپایید چون موجی بیقرار
به سینهی ساحل رسید و از صحنهی رادیو بیرون آمد.
شاعر سرشناس عرصه غزل
وی میافزاید: منزوی علاوه بر
غزل در قالبهای قصیده و نیمایی و سپید نیز به آفرینشگری پرداخته ولی منزوی شاعر
سرشناس عرصهی غزل است، او سوارهای است که با سمند سرکش غزل به تاخت و تاز
برخاسته و دامنهی غزل را تا دوردستها برده است. بنابراین آفرینههای ادبی او در
ساحت شعر سپید و آیینی و حتی نیماییهایش توان همپروازی با سیمرغ غزلهای وی را
ندارد.
در انزوای شعر منزوی
نجاری خاطرنشان میکند: اغلب
غزلهای منزوی عاشقانه است و گاهگداری به اروتیزم نجیب منجر میشود. این نوع نگاه
بیانگر زمینی بودن عشق و درهمآمیزی شعر و معشوق در جهان جذاب منزوی است. بسامد
بالای شعرهای لیریک در آثار منزوی و نگاه ستایشگرانهی ایشان نسبت به انسان و بویژه
زن و عنصر زنانگی، از نگاه زیباییشناسانهی وی پردهبرداری میکند. اگر چه این طیف
از شعرها را اغلب اثری یونیورسال نمیدانند، ولی تئودور آدورنو میگوید: شعر غنایی
غیر اجتماعیترین نوع شعر است و حاصل غوطهور شدن در امر فردی است، اما این غوطهور
بودگی برای تبدیل شدن به اثر هنری باید به مرتبهی جهانشمولی ارتقاء یابد، آیا
جهانشمولی میتواند امری غیر اجتماعی قلمداد شود؟ با اتکا به این نظریه به نظر میرسد
منزوی توانسته است آثار ادبی ارجمندی را خلق کرده و در نمودار آدورنو معدل مقبولی
را کسب کند. آدورنو اضافه میکند: وقتی میتوان حرف شعر را فهمید که بتوان صدای
انسان را در انزوای شعر شنید. از این رهیافت میشود گفت صدای اندوهگین انسان امروز
فارغ از هر مرز و محدودهی جغرافیایی خاص در انزوای شعر منزوی جاری است. صدایی که
از اعماق انسان عاشق و آزاده بر میخیزد. بر این اساس راوی غزل منزوی انسانی معاصر
است و دغدغه و عواطف و احساسات انسان امروز را دارد.
نیمنگاه منزوی به وقایع روز
شاعر کتاب «مورچهها بوی عرق میدهند»،
ادامه میدهد: همچنین سرودههای اجتماعی و حتی سیاسی نیز در میان آثار وی به قدر
متوسطی به چشم میخورد و این نشان میدهد که منزوی نیمنگاهی به وقایع روز و
رخدادهای اجتماعی، سیاسی داشته و خاموشوار از کنار این اتفاقات نگذشته است. همینطور
منزوی با بهرهگیری از اسطورههای ترکی فضاهای تازهای را در غزل فارسی معاصر ایجاد
میکند.
وی خاطرنشان میکند: شکستن
هنجارهای دستوری زبان و به کارگیری اصطلاحات امروزی، تقید به دکلماسیون طبیعی کلام
و حتی اهتمام آگاهانه به اجرای سکتههای وزنی از خصیصههای روشن شعر موزون منزوی
است. همچنین برخی از آثار منزوی از صبغهی معنوی روشنی برخوردارند و این عاشقانهنویس
هر از گاهی نگاه هستیشناسی و اعتراضی به خلقت دارد.
در آینه شعر منزوی
وی اظهار میکند: اگر چه با
استناد به تکههای شعر یک شاعر نمیتوان دستگاه فکری و منظومهی ذهنی وی را معرفی
نمود، چون شعر مجموع رفتارهای گسستهای است که شاعر دارد و طبیعی است که نگاه و
حالات یک شاعر در تمام زندگی او یکنواخت و یکسان نیست. به ویژه اینکه در دنیای
امروز به خاطر سرعت تحولات و تغییر وضعیتها، گسستهای محسوسی در نگاه شاعران به
چشم میخورد. بنا بر این در مورد یک شاعر نمیتوان با استناد به پارههایی از شعرش
حکم صادر کرد اگر چه در اثر مطالعه و مداقهی نظر میتوان به یک دریافت کلی از
آثار شاعری دست یافت و سایه روشنی از آن شاعر را معرفی کرد.
نجاری ادامه میدهد: منزوی مثل
فروغ و شاملو ذهن مدرنی ندارد و جهان منزوی جهان افسونزدایی شده نیست و این نکته
را میتوان از خلال آثارش دریافت، زیرا جهان مدرن جهان اسطورهزدایی شده است و
اسطورهها با همهی عظمتشان یک نسل رو به انقراضند در حالی که منزوی حتی خود غزل
و عشق را به اسطوره بدل میکند، اما شهود و تخیل منزوی چیزی نیست که بتوان به
انکار آن پرداخت. کارل پوپر در عقلگرایی انتقادی میگوید اگر چه عقلباوران عقل
را منبع نهایی شناخت میدانند و تجربهگرایان تجربه را، اما ما نباید برای یکی از
منابع شناخت، حق ویژه قائل شویم، یعنی از تمام منابع از مشاهده و عقل و شهود عقلی
گرفته تا قوهی تخیل و سنت وغیره باید سود ببریم. بر اساس همین سخن، تخیلی که در
شعر منزوی هست تخیل سرکش و الهامبخشی است و میتواند یکی از منابع شناخت تلقی
گردد.
شعر منزوی سهلالوصول نیست
این شاعر اظهار میکند: از ویژگیهای
دیگر غزل منزوی، باسوادی آن است، شعر او شعر سهلالوصولی نیست، منزوی با اینکه از
زبان مردم عادی بهره میگیرد اما با تحکیم زبان و بیان و تکنیکهای شاعرانه
ساختمان غزل را مستحکم بنا میکند. ادبیات کلام او بالا و زبان شعری او تمیز و
تراز اول است.او ظرافت و ظرفیتهای زبان و صور خیال را در کلام شاعرانه میپیچد.
منزوی اگر چه نگاه نیمایی به جهان امروز ندارد ولی شاعر مقلد و مریدی هم نیست.
همچنین شكستن هنجارهای دستوری زبان و به کارگیری اصطلاحات امروزی، تقید به دکلماسیون
طبیعی کلام و حتی اهتمام آگاهانه به اجرای سكتههای وزنی از خصیصههای روشن شعر
موزون منزوی است. بر اساس تمامی این گفتهها حسین منزوی شاعری است که ناماش در
خاطر تاریخ خواهد ماند.
منزوی؛ غزلسرای متجدد
وی میافزاید: منزوی غزلسرای
متجددی است که در اقتفای شاعران نواندیش و نویسندگان روشنفکر عصر مشروطه، ظهور کرد
و نهضت مشروطه اگر چه مبدأ تحول سیاسی-اجتماعی در ایران آن زمان بود اما در اثر
فعل و انفعالات درونی جامعه زاده شد که یک سوی آن در بیرون از جغرافیای ایران بود
و با وزش نسیم تجددخواهی از غرب، این بیداری داخلی به وقوع پیوست، بنابراین ادبیات
نیز به تاسی از این دگردیسی دچار دگرگونی و تجدد شد. بدیهی است که هیچ یک از مکاتب
ادبی دنیا انتزاعی و منفک از رویدادهای جامعه نبوده و در طی جریانها و تحولات
اجتماعی- تاریخی شکل گرفتهاند.
کشفهای شاعرانهی منزوی
این روزنامهنگارمیافزاید:
نکتهی دیگری که در کارنامهی منزوی تا به امروز حائز اهمیت بوده است، موضوع مربوط
به اوزان عروضی و وزنهای ابداعی است که همچنان محل مناقشه است، عدهای آن را
منتسب به منزوی و عدهای دیگر متعلق به سیمین میدانند ولی به نظر میرسد این اوزان
ابداعی متعلق به هر کدام از این دو شاعر هم باشد باز اتفاق چندان موثر و ماندگاری
در ساحت شعر و ادبیات رخ نداده است چرا که عصر بازیهای فرمی و ساختاری اینچنینی
گذشته است. ادبیات غرب خاستگاه این کارها بوده و هر چه در این زمینهها پیش برویم
نمیشود از خود غربیها جلوتر رفت و در غایت ما به نسخهی دوم شاعران پیشرو غرب
بدل میشویم که ارزش چندانی ندارد. زیرا عصر بازیهای تکنیکی در ادبیات جهان به سر
آمده و در شعر باید حرف تازهای برای گفتن باشد و جهان جدیدی در شعر کشف و تکوین
شده باشد تا ماندگار شود. شعر یک سفر اکتشافی است و تا کشفهای شاعرانه در شعر رخ
ندهد محکوم به نیستی است. بنابراین ارزش کار منزوی در نوع جهانبینی و کشفهای
شاعرانه ایشان است که نام منزوی را در غزل نئوکلاسیک ممتاز کرده است.
روزنامه صدای زنجان
انتهای پیام