زنان
ما در عصر حاضر بواسطه موقعیت و جنسیت خود، متحمل آسیبهای گوناگونی میشوند، از
آن جمله میتوان به مسئولیت تأمین مالی خانواده با خود اشاره داشت، این زنان با
عنوان سرپرست خانوار شناخته میشوند، در قوانین جمهوری اسلامی ایران، مطابق شرع و
عرف جامعه، مردان سرپرست خانوار بوده و مسئولیت تأمین اقتصادی خانواده را بر عهده
دارند، در حالی که کلیه زیرساختهای اقتصادی جامعه مردانه است و فرصت اشتغال
بانوان بسیار محدود است و به همین دلیل زنان سرپرست خانوار در جهت تأمین منابع
مالی خانواده دچار عسر و حرج و سختیهای فراوان میشوند.
آسیبهای
متوجه زنان سرپرست خانوار و خانواده آنها را میتوان از سه منظر مورد بررسی قرار
داد. دسته اول از لحاظ آسیبهایی است که ایجاد خانوادههای زن سرپرست را سبب میشود،
دسته دوم آسیبهایی است که توسط خانوادههای زن سرپرست تولید میشوند.
در
دسته اول ایجاد برخی انواع خانوادههای زن سرپرست، معلول علل پیشینی است، از آن
جمله میتوان به طلاق، اعتیاد، ارتکاب جرایم از جانب مردان و زندانی شدن آنان و
مسائل اقتصادی مانند بیکاری اشاره کرد.
اما
پس از بوجود آمدن این قبیل خانوادهها، مسائل پسینی ایجاد میشود که معلول ایجاد
خانوادههای زن سرپرست است. از جمله این مشکلات میتوان مشکلات اقتصادی، تأمین
معاش، انتخاب راههای غیرقانونی برای امرار معاش، مسائل مربوط به شخص زنان سرپرست
خانوار اعم از مشکلات روحی ـ روانی، مشکلات فرهنگی و ...... مسائل مربوط به
فرزندان این خانوادهها شامل مشکلات رفتاری، مشکلات شخصیتی، مشکلات تحصیلی آنان
اشاره داشت.
خانوادههای
زن سرپرست به نوعی، انحراف از خانوادههایی به هنجار در جامعه ایرانی است، در صورت
معمول خانواده، مردان نانآور خانواده تلقی میشوند و مسئولیت اقتصادی خانواده به
آنان محول شده است، خروج مردان از این مسئولیت بواسطه فوت یا طلاق، مسئولیت تأمین
اقتصادی خانواده بر عهده زنان قرار میگیرد.
در
حال حاضر در کشور 2 میلیون و پانصد خانوار زن سرپرست وجود دارد. این نسبت در فاصله
سالهای 85 تا 93 از 9.5 درصد به 12.5 درصد افزایش یافته است. 71 درصد از زنان
سرپرست خانوار همسر از دست داده و حدود 10 درصد از این خانوارها شامل زنان مطلقه
هستند. در حالی که آمارها در خصوص سن زنان مطلقه اشاره به جمعیت 12 درصد زنان
مطلقه زیر 30 سال و در 5 سال اول زندگی دارند.
خانوادههای
بدسرپرست دسته دوم از خانوادههای زن سرپرست است که آسیبهای خاص خود را داراست،
از جمله مهمترین علل ایجاد این قبیل خانوادهها، مردان معتاد، مردان زندانی،
مردان مفقودالاثر و مردانی که ناتوان، از کار افتاده یا سالمند هستند، است. در این
خانوادههای با وجود آنکه مسئول قانونی خانواده در قید حیات است اما قادر به
تأمین معاش خانواده نیست و عملاً مسئولیت خانواده با زنان است.
چنانچه
سن ازدواج دختران پسران را به ترتیب بین 20 تا 24 دختران و 25 تا 29 سال برای
پسران بدانیم. یک میلیون و 300 هزار مرد بالای 35 سال و زن بالای 30 سال داریم، از
این تعداد320 هزار نفر پسر و 980 هزار نفر دختر هستند که با توجه به سن تجرد قطعی
در زنان که 49 سال تعیین شده است.
نزدیک
به یک میلیون دختر به مرحله تجرد قطعی میرسید. براساس آمارهای پایگاه اطلاعات
جمعیتی کشور 152 هزار دختر و پسر هرگز ازدواج نکرده به سن تجرد قطعی یعنی 49 سال و
بالاتر رسیدهاند که از این تعداد 62 هزار نفر مرد و 90 هزار نفر زن هستنداز جمله
دلائل تشکیل گروه دختران سرپرست خانوار افزایش سن ازدواج است چرا که برای نخستین
ازدواج معمولاًمحدوده سنی خاصی را برای زنان مناسب میدانند.
سرشماری
سال 1390بیانگر آن است که12 درصد خانوارها زن سرپرست هستند و بیش از 180 درصد این
زنان فاقد شغل و درآمد بوده و سالانه 60 هزار زن به آنها اضافه میشوند شایع شدن
اصطلاح زنانه شدن فقر در اشاره به این گروه از زنان با شرایط پیش گفته امری دور از
نظر نیست.
فقر
فشارهای روانی تنهایی، ناامیدی و بر دوش گرفتن بار زندگی به تنهایی زنان را به
سمتی پیش میبرد که آنان را دچار انواع بیماریهای جسمی و روحی میکند زنان سرپرست
خانوار اغلب از افسردگی ناامیدی، بیماریهای دیگر رنج میبرند، فقر غذایی، بیماری مختلف جسمی
و از کارافتادگی از جمله مسائل شایع میان این گروه از زنان است. از دیگر مسائل
مشترک این زنان، فرزندان آنان است که با مسائل بیشماری روبرو هستند، آنان به دلیل
نداشتن فردی به عنوان پدر دچار مشکلات هویتی و رفتاری بیشماری هستند، در این میان
فرزندان زنان مطلقه از وجود پدر خود آگاهی دارند، اما از حمایت عاطفی و اقتصادی او
محروم هستند.
از
مجموع عوامل پیش گفته میتوان دریافت که مسئله زنان سرپرست خانوار از سه جنبه آسیبزاست.
آسیبهای متوجه زنان سرپرست خانوار در مجموعهای کلیتر از آسیبهای جامعه قرار
دارد وجود خانوادههای زن سرپرست مسئله جدیدی در جامعه و فرهنگ ایرانی نیست آنچه
آن را به صورت ویژهای نیازمند توجه میکند، ازدیاد این گروه از خانوادههاست.
نخست
وجود خانوادههایی است که یکی از اعضای اصلی را با خود ندارد و تأمین معاش روزمره
آنان را با چالش جدی روبرو میکند، در حالی که خود زن آمادگی دارد و از طرف دیگر
فضای جامعه نیز برنامهای برای آن ندارد. بعد آسیبزای سوم، فرزندان این خانوادهها
هستند که مشکلات چند جانبه و عمیقی را تجربه میکنند، کودکی و ناتوانی از درک
اتفاقاتی که در اطراف آنان اتفاق میافتد و مقایسه زندگی و شرایط خود با فرزندان
دیگر، آسیبهای عمیقی را در آنان ایجاد میکند که تأخیر خود را در سالهای آتی
نشان میدهد، به نظر میرسد در سالهای آینده شاهد موج جدیدی از مسائل اجتماعی میشویم
که آمادگی پیشینی را میطلبد.
در
ایران بیش از 90 درصد زنان مبتلا به اچ آی وی بدون اینکه آگاه باشند از طریق
همسرانشان مبتلا به HIV شدهاند به
دلیل اینکه از نظر اجتماعی بیماران زن بیش از مردان داغ ننگ میخورند، از خود
تمایل کمتری برای انجام آزمایش HIV نشان میدهند و
اگر آزمایش بدهند نتیجه آن را افشا نمیکنند، تعداد فزایندهای از مبتلایان جدید
زن کسانی هستند که اقداماتی جهت انتقال بیماری آمیزشی انجام دادهاند ولی این کار
را به شکل ناقصی انجام داده بودند.
مطالعات
نشان میدهند که بیشتر زنان مبتلایان به اچ آی وی بیسواد و یا دارای تحصیلات
ابتدایی هستند و از آنجایی که اطلاعات درباره اچ آی وی عموماً از طریق روزنامهها
منتشر میشود، این زنان اطلاعات کافی درباره نحوه مقابله با آن دریافت نمیکنند.
علاوه
بر این فقر نیز برخی زنان را به تن فروشی هدایت کرده که این نیز آنها را به صورت
پیوسته از خطر ایتلا به اچ آی وی قرار میدهد و همچنین در بین افرادی که که شغلشان
تن فروشی است، استفاده از مواد مخدر مرسوم است و این خطر ابتلا به اچ آی وی را دو
چندان میکند.
دختران
والدینی که به اچ آی وی مبتلا بودهاند جزء آسیبپذیرترین اقشار محسوب میشوند،
زیرا مردان کمی حاضر هستند با آنها ازدواج کنند، همچنین عموماً بدلیل والدینشان و
از دست دادن شغلشان.
به
رغم اینکه مردان در ابتدا بیشترین قربانیان این بیماری بودند، اما اکنون شاهد آن
هستیم که نرخ ابتلا به ایدز با سرعت بیشتری نزد زنان در مقایسه با مردان در حال
افزایش است.
در
واقع زنان بزرگترین قربانیان آسیبهای اجتماعی در جامعه به شمار میروند که تحت
تأثیر مشکلات موجود گاهی به دامان اعتیاد، تکدیگری، سرقت و ناهنجاریهای اجتماعی
پناه میبرند.
در
حال حاضر طبیعی است دولت به تنهایی قادر نیست آسیبهای اجتماعی را مهار کند و نیاز
به حمایت، مشارکت بین بخشی بین سازمانهای دولتی با یکدیگر از یک طرف و مشارکت
سازمانهای غیردولتی از طرف دیگر است.
خوشبختانه
نقش حضور و مشارکت فعالیتها و کارهای داوطلبانه و عامالمنفعه در طول تاریخ در
انسان ایرانی وجود داشته و انجام فعالیتهای جسمی و داوطلبانه در کشورها سابقهای
دیرینه دارد.
آموزههای
دینی ما همواره مؤمنین را به فعالیتهای خیرخواهانه ، نیکوکارانه، داوطلبانه،
دستگیری از نیازمندان، تشریک مساعی با دیگر مؤمنین توصیه و تشویق کردهاند و نیز
آموختهاند نسبت به دیگر همنوعان خود بیتفاوت نباشند. وقف، سنت خیرات و هبه و
.... از جلوههای بارز امور داوطلبانه و خیرخواهانه و مشارکت جویانه در آموزهها و
متون دینی است.
در
متون ادبی و اندرزنامهها و ادبیات منظوم و منثور ما همواره ادیبان و شعرا و امرای
کلام، انسان ایرانی را به فعالیت مصلحانه، خیرخواهانه و .... تشویق کردهاند.
در
حال حاضر وجود تشکلها و انجمنها و نهادهای مدنی، قانونی و شناسنامهدار و سازمانهای
مردم نهاد است که امروزه در سرزمین ما پرچمدار حرکات خیرخواهانه، مشارکت جویانه و
اصلاح و تغییر شدهاند که در جهت تحقق خیر اجتماعی فعالیت میکنند و موجب افزایش
سرمایه اجتماعی میشود. خوشبختانه امروزه حدود 17 هزار سازمان غیردولتی در کشور
وجود دارد که بیشتر آنها در امور خیریه مشغول به فعالیت هستند. مشارکت اجتماعی که
یکی از اصلیترین محور سرمایه اجتماعی است، استحکام بخش پایههای مردم سالاری در
هر کشور است، اعتماد متقابل مردم و دولت، مشارکت اجتماعی مردم و همچنین باورهای
فرهنگی و اجتماعی میتوانند جامعه را در راستای تحقق خروج از فردگرایی یاری کرد و
به منافع جمعگرایی سوق دهند. حضور سمنها و فعال بودن آنها، همواره مقیاس اندازهگیری
مردم سالاری و یکی از نهادهای اصلی آن است.
سمنها
به دلیل دور بودن از سیستم بوروکراسی بخش دولتی و چابک بودن آنها و از طرف دیگر
به دلیل واسط بودن آنها بین دولتها و بدنه جامعه، همواره بازوی قدرتمندی برای
دولتها محسوب میشوند.
نقش
بیبدیل سمنها و تعامل دو سویه دولت، ملت آنها باعث سلامت جامعه، افزایش امنیت
اجتماعی و کاهش آسیبهای اجتماعی میشود. سازمانهای مردم نهاد، در کنار نهادهای
آموزشی رسمی میتوانند به آموزش گروههایی از جامعه بپردازند که فرصتی برای بهرهمندی
از آموزشهای رسمی جامعه ندارند، بطور مثال آموزش افرادی که در سکونتگاههای
غیررسمی زندگی میکنند را به عهده گیرند.
آسیبهای
اجتماعی از ناهنجاریها، بینظمیها، نابرابریها، تبعیضهای موجود در جامعه بروز
میکند و با افزایش روزافزون جمعیت، مهاجرت، گسترش حاشیهنشینی، فقدان مهارتهای
زندگی در کلان شهرها، گسست پیوندهای عاطفی و خانوادگی تقسیم ناعادلانه منابع در
حال گذار بودن جامعه و برخی موارد دیگر در حال افزایش است.
بیماری
ایدز یکی از بزرگترین آسیبهای اجتماعی در ایران امروز واقعیتی غیر قابل کتمان است
و تنها یک نقص بهداشتی، پزشکی محسوب نمیشود، بلکه موضوعی فرهنگی، اجتماعی است که
تنها از طریق حساسسازی، برجستهسازی، آگاهیبخشی، آموزشهای رسمی و غیررسمی میتوان
پیشگیری نمود. با توجه به رشد روزافزون این بیماری طبیعی است دولت به تنهایی قادر
نیست اطلاعرسانی، آموزش و جریانسازی، رفع انگ و تبعیض از جامعه را به عهده بگیرد
و بالطبع نیازمند حمایت و مشارکت بین بخشی بین سازمانهای دولتی با یکدیگر از یک طرف
و مشارکت سازمانهای غیردولتی از طرف دیگر است.
وجود
17 هزار سازمان غیردولتی در ایران، پتانسیل بسیار مفیدی است که در صورت به رسمیت
شناخته شدن آنها از طرف دولت، بازوی توانمندی برای دولت محسوب میشود و قادر
خواهند بود در جهت افزایش سرمایه اجتماعی و کاهش آسیبهای اجتماعی قدمهای مثمر
ثمری بردارند.
ولی
جا دارد که خود سمنها با تعامل با یکدیگر در جهت هم افزایی و مشارکت بین همدیگر و
استفاده از تجارب یکدیگر به سوی ایجاد شبکههای تخصصی گام بردارند و از طرف دیگر
بتوانند ارتباط مستمر و سیستمی با دولت برقرار نمایند و امید است که دولت نیز با
به رسمیت شناختن سازمانهای غیردولتی با برداشتن قوانین دست و پا گیر و تدوین
قوانین تسهیلگری آسان گام مؤثری در جهت شتاب بخشیدن و به فعالیتهای سمنها
بردارد. و امیدواریم در آینده نزدیک کار داوطلبانه بعنوان یک ارزش از طرف دولت به
رسمیت شناخته شود و بعنوان امتیاز و عامل مهم در استخدامهای دولتی و غیردولتی
صورت رسمی و قانونی به خود گیرد.
امید
است با اعتماد متقابل بین دولت و ملت، سمنها و با همافزایی با یکدیگر دست در
دست یکدیگر در جهت ریشهکن نمودن، پیشگیری و درمان آسیبهای اجتماعی از جمله
بیماری ایدز اقدامات تأثیرگذاری انجام دهند.
#
آسیب؛ سرپرست خانوار؛ تأمین اقتصادی