دیروز آخر وقت اداری یکی از
دانشآموزان خوب سال دوازدهمم با خوشحالی تمام به دفتر مدرسه آمده و گفت: «آقا
مژده بده، بالاخره فامیلمو عوض کردم و از شر چایباشی راحت شدم، گذاشتم پارسا مرام».
آقا لطفاً کاری کن دیپلمم با اسم
جدیدم باشه»
امروز با دو تن از کرجیهای با
اصالت جاده چالوسی (استاد سنبلی مدیر اسبق شهیدستان و همچنین استاد خشیجان معاون
آموزشی) خلوت کرده و گپی زدیم.
این عزیزان اصالت واریانی از
روستاهای پیرامون کرج دارند. جاده چالوسیها به درست و یا به غلو زبان خود را کرجی
میخوانند.
زبان روستاهای جاده چالوس تزویجی
از زبان طالقانی (تاتی) و مازنی بوده و هرچه به چالوس نزدیک میشویم به غلظت مازنی
افزوده میشود.
سنبلی میگوید در خاندانشان بهجز
خودش فقط خواهر بزرگترش هرازگاهی از زبان بومی استفاده میکند. در خانواده خشیجان
این زبان کلاً غایب بوده و فقط خودش آن را متوجه میشود.
این اوضاع زبان جاده چالوسیهای
مقیم کرج است و احتمالاً باید در یکی دو دهه آتی چنین گویش و زبانهایی را تنها در
کتب تاریخی جستجو کرد. سایر گویشها و زبانهای محلی و منطقهای نیز وضعیت بهتری
ندارند. ترکها که اکثریت جمعیت تهران و کرج را تشکیل میدهند نیز در مرگ تدریجی و
استحاله زبانی دستوپنجه نرم میکنند و هکذا سایر زبانها و اقوام ساکن در ایران
کوچک.
به عبارتی یک خانواده کرد یا
بلوچ معمولاً از آموزش زبان مادری به فرزندان امتناع کرده و اگر از فرزندانش در
خصوص هویتش پرسوجو کنیم اگر از موضع انکار وارد نشود خواهد گفت پدر و مادرم کرد و
یا بلوچاند، اما من خودم فارسم!
زبانشناسان معتقدند سالانه در
جهان 10 زبان خاموش میشود و اگر این روند ادامه یابد ۹٠٪ زبانها تا سدهی آینده
رو به خاموشی خواهند رفت. ازآنجاکه فرهنگ وابسته به زبان است، با زبان شکوفا میشود،
به حیات خود ادامه میدهد و منتقل میشود؛ با مرگ هر زبان، فرهنگ وابسته به آن نیز
در معرض نابودی قرار میگیرد. از سوی دیگر هر زبانی سازگاریهای ضروری با شرایط ویژهی
اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی را برای گویشورانش فراهم کرده و امکان شناخت هستی
از دریچهای ویژه را برای آنها میسر میسازد. لذا مرگ زبانها بهمثابه نابودی
همهی این امکانهای ضروری برای حیات اجتماعی و تداوم فرهنگ است.
در نابودی زبانها عوامل عدیدهای
دخیلاند که دارای ابعاد روانشناختی، جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بوده و
از جنبههای خرد مانند میزان علاقهی فردی کاربران به حفظ زبان مادری گرفته تا
جنبههای کلان مانند کاهش جمعیت گویشوران، عوامل طبیعی، استعمار، جهانیشدن، نقش
دولتهای ملی و... را شامل است. بنابراین حل این مسئله تلاشها و دگرگونیهایی همهجانبه
را در عرصههای خرد و کلان طلب میکند.
فریار اخلاقی، زبانشناس معتقد
است: «در بیشتر مناطق ایران، مردم دوزبانه هستند، یعنی در کنار زبان بومی خود زبان
دیگری را که معمولاً زبان رسمی است فراگرفته و از آن استفاده میکنند. در این شرایط
ممکن است زبان غالب کمکم حوزههای کاربردی زبان مغلوب را تصرف کرده و زبان مغلوب
به حاشیه برود. مسئله دیگر مهاجرت است که بهطورقطع میتواند در کاهش کاربرد زبان
بومی مؤثر باشد. عامل دیگری نیز که در بعضی کشورها باعث از بین رفتن زبانهای بومی
میشود، فشارهای سیاسی است».
اخلاقی در مصاحبه با خبرگزاری
ایرنا درباره راهکارهای حفظ زبانهای مادری و بومی میگوید: «باید در خانوادهها ایجاد
انگیزه کرد که با فرزندانشان به زبان مادری صحبت کنند، چراکه هیچ زبانی برتر از
زبان دیگری نیست و نباید اجازه دهیم که زبان رسمی جای زبان بومی را بگیرد. آ.پ و
رسانهها باید به کودکان بیاموزند که همۀ تنوعهای زبانی موجود در کشور ارزشمند و
جزو میراث ملی ما هستند و نباید مورد تمسخر و تحقیر قرار بگیرند.»
حرف آخر
پلورالیسم فرهنگی واقعیتی عینی
و مسلم در جهان متمدن بوده و انکار آن خاک پاشیدن به روی آفتاب است. ایران جامعهای
موزاییکی بوده و جدی گرفتن رنگینکمان فرهنگها و زبانهای موجود نهتنها تهدید
امنیت و تحدید زبان رسمی نبوده بلکه بر دوام و قوام آن میافزاید. لذا بهتر است
سررشتهداران فرهنگی بهدوراز حب و بغضهای رایج در کنار زبان رسمی اجازه نشو و
نمو به سایر زبانهای ایرانی دهند.
وقت آن رسیده که محفلنشینان و
منفعتطلبان فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی از خواب خرگوشی بیدار شده و از تنگنظری
و کاسبی فرهنگی دستبردارند تا با اجرایی شدن اصل مغفول و فراموششده ۱۵ قانون
اساسی خونی تازه و نفسی سرشار از همزیستی مسالمتآمیز زبانهای مختلف ایرانی در
کالبد مجروح و بیرمق فرهنگ و مدنیت این مرز پرگهر دمیده شود.
انتهای پیام/