روز ملی زنجان که روز تولد شیخ شهاب الدین سهروردی نیز بود مصادف شد با رونمایی از کتاب سفرنامه رالینسون با ترجمه استاد دکتر رامین سلطانی این سفرنامه در 180 صفحه با عکس هایی ستودنی به تعداد 24 قطعه توسط انتشارات عنوان به سال 1402 بزیور چاپ آراسته گردیده است
پایگاه خبری صدای زنجان نیوز/ روز ملی
زنجان که روز تولد شیخ شهاب الدین سهروردی نیز بود مصادف شد با رونمایی از کتاب
سفرنامه رالینسون با ترجمه استاد دکتر رامین سلطانی این سفرنامه در 180 صفحه با
عکس هایی ستودنی به تعداد 24 قطعه توسط انتشارات عنوان به سال 1402 بزیور چاپ
آراسته گردیده است.
این
سفرنامه شامل یادداشت های سفر از تبریز از مسیر کردستان ایران به خرابه های تخت
سلیمان و از زنجان و طارم به گیلان در اکتبر و نوامبر 1828 است که هنری کرزیک
رالینسون ماهرانه و دقیق آنرا به رشته تحریر در آورده است و دکتر رامین سلطانی با
دقیق و عمیق آنرا به زبان فارسی ترجمه کرده است.
در پیش
گفتار ناشر می خوانیم که: سده نوزدهم میلادی را باید سده جهانگردان و سیاحان نام
نهاد. سده شناسایی و کشف هر چه بیشتر سرزمین های دور و ناشناخته اقصی نقاط عالم به
سده استعمار و بهره برداری از منابع کشف ناشده سرزمین های دور که احیاناً زیر نفوذ
دولت های قدرتمند اروپایی بودند یا به خاطر داشتن منابع سرشار از مواد خام، منابع
طبیعی یا توسعه یافتگی، همراه با داشتن موقعیت خاص ژئوپلیتیک، عنوان بازار هدف
محصولات کارخانه های پر رونق اروپایی، در مسیر شکوفایی صنعتی غرب، به آنها توجه شد
در این سده نیاز به شناخت هر چه بیشتر شرق، آفریقا، قاره های قطبی و آمریکای مرکزی
و جنوبی که پایه آن در سده های دهم و یازدهم میلادی نهاده و در سده های هفدهم و
هجدهم با جدیت بیشتری دنبال شد، به اوج رسیده است.
سفرنامه از
صفحه 17 کتاب با عنوان حرکت از تبریز آغاز می شود با ذکر تاریخ اکتبر 1838 به مقصد
سفر به گیلان از مسیر کردستان ایران آغاز می شود
که نویسنده با ذکر اینکه هدف عمده در پیمایش این مسیر غیرمستقیم جمع آوری اطلاعات
برای شناسایی و تعیین هویت شهر اکباتان در آتروپاتنیا بود می نویسد: از اردوگاه
نظامی بریتانیایی در حومه جنوب غربی شهر تبریز بیرون آمدم و هفت مایل تا روستای سر
درود راندم پس از دو مایل به سمت قریه کوچک لالا رفته که یک باغ و عمارت تابستانی
دارد و تبریزیان همواره در طول بهار و تابستان به آن روستا روی می آورند تا روزهای
خودرا در نشاط و طرب بگذرانند. نزدیک روستا یک
چشمه آب معدنی نیز هست که دارای برخی خواص درمانی می باشد. در زمستان دمای آب به
میزان قابل توجهی گرم است که بیشترها از این چشمه به عنوان حمام استفاده می کردند
و به همین سبب این چشمه را در گویش محلی ایستی سو (آبگرم) می گویند.
نا گفته
نماند که این مکان که بین کوه ها و دریاچه قرار گرفته بسیار حاصلخیز بوده و خاک
غنی از مواد آلی، آب فراوان و اقلیم نه چندان سخت گیر در زمستان، مزیت هایی برای
کشاورزی ایجاد کرده که نظیر آن به ندرت در ایران یافت می شود و این روستا پدیده کم
نظیر در زندگی اجتماعی است. بعد از سر درود به شیشوان رسیدم که متعلق به ملک قاسم
میرزا یکی از آخرین پادشاه ایران است و شاهزاده برای خود قصری به سبک اروپایی
ساخته و اغلب اینجا مقیم است.
دریاچه
ارومیه:
رالینسون
دربان این دریاچه می نویسد: جغرافیای تفصیلی دریاچه را یک مورخ ارمنی به نام سن
مارتین شرح داده است. بعد از شیشوان به بناب رسیدم و روستای عجب شیر که حدود نیم
مایل از شیشوان فاصله دارد و شهر با توجه به همسایگی با دریاچه، آب و هوای معتدل و
دلپذیری دارد که محصول زیادی تولید می شود که به تبریز صادر می شود از جمله انگور
آن.
بعد از
بناب به روستای چیللیک رسیدم که متعلق به ملک قاسم میرزا است. بعد از چیللیک به
داش تپه رسیدم که در آنجا تپه داش تپه به خط میخی را دیدم.
پس از عبور
بسیار سخت از جلگه میاندوآب به تپه های کم ارتفاعی رسیدیم که به دریاچه ارومیه
منتهی می شود وارد دشت سُلدوز شدیم. در نقشه های ما از آذربایجان، در جنوبی ترین
گردنه های دریاچه شهر سُلدوز افرادی از قبیله قره پاپاق قرار دارد اعضای این قبیله
ترک که بزر شهادت و دلاوری مشهور بوده و سوار کاران ماهری هستند، مدت های طولانی
در گرجستان ساکن بودند. قره پاپاق ها که حدود هشتصد خانوار بودند در سُلدوز با
خانواری از رعایا مواجه شدند که جملگی به کشاورزی مشغول بودند. اینجا حدود شصت
روستای بزرگ پراکنده هستند و شرایط نامی شان بسیار بهتر از نواحی همجوار است و
روستاهای عمده منطقه پس از نقده، جیانه، فرخزاد، علی بَگلی و دربند بالاتر از مرز
اُشنه.
امروز از
علی بگلی به اُشنه رفتم، چشم انداز اینجا به غایت بدیع و باشکوه بود اروپاییان به
ندرتاز دشت اُشنه بازدید کرده اند به همین دلیل اُشنه سزاوار شرح و توصیف است. شهر
اُشنه ده سال قبل حدود هزار خانه داشته، حدود پانصد خانوار مهاجر که سیصد خانوار
شاه از قبیله مکری و صد خانوار از بلباس و زیر نظر حکومت ارومیه بوده اند. اُشنه
یکی از نخستین مراکز استقرار مسیحیان در آذربایجان بوده است. از زمان مغولان کار
کلیسای مسیحی ایران صرفاً در ایالت آذربایجان رو به پیشرفت نهاد.
سلماس و
ارومیه دو شهری بودند که تبدیل به بزرگترین مکان زندگی نسطوریان شدند. اُشنه به
عنوان تابع ارومیه رویه و جایگاه اسقف ها را تا سده های گذشته حفظ کرده بود.
حمداله مستوفی تنها نویسنده ای بود که در سده چهاردهم به اُشنه اشاره کرده و گفته
که حدود بیست روستا تابع آن هستند. بعد از حرکت از اُشنویه به غفوریان رسیدیم ولی
به دلیل بدی هوا سرانجام تصمیم گرفتم برای صعود به کوهی تلاش کنم که می دانستم
کتیبه ای که در جست و جویش هستم بر فراز آن قرار دارد.
معتقدم در
میان گزارش های ناچیز تاریخ نویسان بیزانسی، می توان هم شاه رد پاهای هراکلیوس و
هم خسرو پرویز را در طول مسیر بین نینوا و آذربایجان یافت و شناخت، شاید بطلمیووس
همان خط مسیر را نشان داده است.
در این
قسمت نویسنده بطور دقیق و شیوایی زمان و مکان را در 15 صفحه ترسیم کرده است طوریکه
با خواندن آن خواننده خود را در همان حال و هوا و زمان و مکان احساس می کند و کیله
شین را درک می کند. حال نویسنده به روستای محمدشاه رسیده است. با هم بخوانیم؛
محمدشاه در
آخرین نقطه جلگه سلدوز واقع است. بلافاصله بعد از مرگ محمدشاه وارد سرزمین های
قبیله مکری شدم که مرکز آن ساوجبلاغ است دو روزی مهمان حاکم بودم از ساوجبلاغ به
نقطه ای رسیدم که دیدم در پای یک رشته کوه هستم در میان ریشه ها و شاخه هایی که
پیش از این هنگام ترک جلگه سلدوز از میان آنها گذر کرده بودم. بعد به لاهیجان
رسیدم که خاک حاصلخیز و مناسبی دارد و مرز بلاواسطه ای ایران و ترکیه است بعد به
میاندوآب رسیدم و از میاندوآب برای مشاهده خرابه های گیلان ناحیه ای که در آن بودم
بیس نامگذاری شده بود و یکی از تصرفات قدیمی مکرمی ها بود که عباس میرزا آنرا از
مکری ها پس گرفته بود. بعد به جاده ای که از صائین قلعه می آید نزدیک حصار دو شعبه
می شود مسیر راست به سمت یسنه مرکز اردلان می رود ولی من برای دیدار غار کرفتو به
تیکان تپه رسیدم پس از آن عازم بازدید از قلعه تخت سلیمان شدم. نویسنده تخت سلیمان
را در 15 صفحه به رشته تحریر در آورده است. شیدا و شگفت انگیز و سپس به محرک تپه
رفته و آنجا را هم به شوق وصف ناپذیر تحریر کرده است که خواندن آن خالی از لطف
نیست تا به انگوران می رسد و سپس به زنجان و آق کردک و طارم می رسد، خواندن این
همه شگفتی در زمان های دور و ترجمه شور انگیز و دلنشین آن بسیار جالب و شیوا است.
قسمت نهایی
یادداشت های مترجم بسیار عمیق و مستند و تاریخی از صفحه 125 کتاب تا 147 ادامه
دارد بطور کامل به مکن ها و زمان های کتاب اشاره دارد که با خواندن آن به وضعیت
کشاورزی، جغرافیایی و میزان آب و ارتفاع از سطح دریا و... می توان اشاره داشت. در
مجموع اشاره به رساله ای که حجم به صورت استاندارد و یکدست آورده شده بطوریکه
جغرافیایی، تاریخی، روستاها و شهرهای مورد بازدید نویسنده هنری کرزیک رالینسون در
دویست سال پیش قابل استفاده است.
در پایان بررسی
این کتاب در می یابیم که هنری کرزیک رالینسیون نویسنده ای توانا و بصیر و آگاه است
و چنان زمان گذشته را ترسیم می کند که خوانده خود را در آن زمان می یابد. به ویژه
ترجمه بسیار ماهرانه و مدیرانه دکتر رامین سلطانی یک یادگار بسیار خواندنی از سال
های دور را برای خواندن فراهم کرده است برای این مترجم توانا سلامتی و تندرستی و
شادکامی از خداوند منان مسئله داریم و آرزوی پایداری قلم توانای ایشان را می
طلبیم.