اطلس منصف- تابش مستقیم آفتاب برسرشان، سوزش سرما بر تن نحیفشان،
گاری نارنجی رنگی همرنگ لباسهایشان، چهره آفتاب سوخته، چروکهای ریز و درشت که حکایت
از گذر سالهای عمرشان دارد.
برای پاکبانان هر برگی که به زمین میافتد، دستمالی که از جیب
شهروندان خارج میشود و در سطل زباله قرار نمیگیرد، هر بارانی که میبارد و جویها
شهر را مسدود میکند، هر عملیات عمرانی و غیر عمرانی و.... همه معنا و مفهوم دیگری
دارد.
تنها یک پاکبان میداند در نیمههای شب، حوالی صبح چقدر سخت
است کوچهای را آب و جارو کرد که چند ساعت قبل محل یک عملیات عمرانی بوده است.
شاید هیچگاه صدای خشخش جاروشان بر روی آسفالت نظرمان را جلب
نکرده باشد. صبحها حوالی ساعت 4 بیسر و صدا میآیند تا قبل از بیدار شدنمان شهر را
تمیز تحویمان دهند.
میانگین سنی پاکبانان پیر شهرمان 65 سال است که در این سن برای
کسب روزی حلال، کوچههای شهر را جارو میکشند.
ق- سپهری یکی از پاکبانان پیر شهرمان است، گوشش کمی سنگین میشنود.
پای صحبتهایش که مینشینم میگوید: قبلا در مخابرات کارگر بوده بعد از آنجا توسط پیمانکار
وارد شهرداری شده. در محلههای مختلف شهر رفتگری کرده اما الان اطراف سرجنگل داری سمت
مدرسه شاهد مشغول کار است.
سپهری میگوید: رفتگری بیخوابی دارد اما کارمان همین است چاره
چیست؟ ساعت 4 صبح میآیند تا ساعت 2 ظهر سرکارند، با همین کار و درآمد 7 نفر از بچههایش
را سر و سامان داده است.
گاری نارنجی رنگش را گوشه خیابان میگذارد، مینشیند کنار جدول
خیابان و میگوید: مدتی پیش تصادف کرده، 2-3 ماه خانهنشین شده، یکبار هم عمل
جراحی داشته است، الان وضعیت جسمیاش خوب نیست، پاهایش کمی اذیتش میکند، چندبار خواستند
به خاطر شرایطش به محل کاری راحتتری در شهرداری منتقلش کنند و به قسمت نگهبانی
برود، اما خودش نپذیرفته چون به این کار علاقهمند است، هم تمیزی را دوست دارد و هم
اینکه میترسد در این سن بیکارش کنند.
سپهری که 3 روز دیگر 60 ساله میشود منتظر بازنشستگیاش است.
بخاطر شرایط جسمانی که دارد، بیمه بازنشستگیاش را جلوتر میاندازد.
میگوید: قبلا دستی زباله جمع میکردیم اما الان بهتر شده است
اما به هرحال کار سختی خودش را دارد، بعد از تصادفی که کرده است هنگام جارو کردن کمی
سرگیجه دارد، اما بیشتر تلاش میکند تا زندگی ساده خود را بهتر کند.
وقتی از او راجع به اینکه از کارش راضی است پرسیدم میگوید:"مجبورم
راضی باشم به هرحال هرکسی باید متولی کاری باشد و به شیوهای امرار معاش و زندگی خانوادش
را تامین کند من هم مثل دیگر آدم ها".
م-آقاجانلو نزدیک 60 سال دارد، حوالی مجتمع ادارات شهرک کارمندان
کار میکند. وقتی سر صحبت را با او باز میکنم لباسهایش را میتکاند و بابت خاکی بودنش
معذرتخواهی میکند.
آقاجانلو میگوید: قبلا در روستاهای اطراف فرودگاه ساکن بوده
است، "در آنجا کشاورزی و دامداری میکردیم، آب نبود تمام زمینهایمان خشکید وقتی
آب نباشد زمین به چه دردی میخورد؟ آمدیم شهر تا کار کنیم و نان حلال در بیاوریم".
الان 15 سال است کارگر شهرداری است. باید 20 سال سابقه کار داشته باشد تا بازنشسته
شود. میگوید: "خدا را شکر تنم سالم است، سلامتی باشد تا هر وقت که شد کار میکنم".
وقتی پرسیدم خانوادهات باشغلت مشکلی ندارند با مهربانی میگوید:"نه
کار کردن عیب نیست، کار میکنم زندگی را بچرخانم و نان حلال بر سرسفره ببرم، نان درآوردن
آسان نیست، جوانهای الان زندگی را سخت گرفتهاند".
میگوید:"زندگی سخت است، برای شغل بهتر باید جوانتر بود
و سواد داشت ما که پیر و بیسوادیم اما راضی هستیم، امورات میگذرد".
زمستانها خیلی سخت میگذرد، از طرف شهرداری به ما اورکت میدهند،
بهرحال صبحهای زود هوا خیلی سرد است. فصلهای گرم هم آفتابش سوزان است اما هر شغلی
سختی دارد، همین که نتیجه کارمان خیابان و کوچههای تمیز است، راضی هستم.
میگوید: خیلی چیزها در هنگام جارو کردن پیدا کرده و به صاحبانشان
برگردانده، "یکبار یک قباله 6 دانگی پیدا کردم از روی آدرس آن را بردم ثبت اسناد
تحویل دادم تا برسانند دست صاحبش. پول هم پیدا میکنم 30- 40 هزار تومان، چند روزی
صبر میکنم سراغش را کسی نگرفت میاندازم در صندوق صدقات در راه رضای خدا".
آقاجانلو دل ساده و پاکی دارد، میگوید: محل کار من در
مجتمع ادارات است که رفت و آمد در زیاد است. در هنگام تمیزی و جارو گاریش را از کنار
خیابان میبرد تا وقتی مردم با ماشین رفت و آمد کرده یا میخواهد ماشین پارک کنند،
برایشان مشکلی پیش نیایید، همه ادارات او را میشناسند، گاهی برای رفع خستگی به او
چایی یا آب میدهند.
میگوید: تنها کار میکند اما بعضی مواقع در فصل سرما کسی را
برای نمکپاشی و کمک میفرستند.
یک میلیون و صد هزارتومان حقوقشان است. اضافهکاری، تعطیلات
و روزهای خاص سرکارند، حق اولاد، حق مسکن دارند و به حقوقشان اضافه میشود.
ح-جلیلی پاکبانان پیر دیگری است که 66 ساله سن دارد. حوالی منطقه
سبزهمیدان و امیرکبیر کار میکند و فارسی را بریده بریده و به سختی صحبت میکند. میگوید:
کار پیدا نکرده است و توسط پیمانکار به شهرداری آمده، 15 سال است کارگر شهرداریست،
5 بچه دارد که یکیشان عقب افتاده است.
وقتی از فرزندش حرف میزند نگاهی غمگین میکند و میگوید:
خرج زندگی با یک بچه عقب افتاده زیاد است زیاد اضافهکاری میکند تا مخارج درمان او
را بدهد، مدتی پیش 10 میلیون تومان خرج عمل او را داده است و فعلا قصد بازنشستگی ندارد،
با این سن و سال باید کار کند تا امورات خانوادهاش بگذرد.
جلیلی میگوید:"از شغلم راضیم، این کار را نکنم چی کنم؟
اما جاهایی که من جارو میکشم تردد مردم زیاد است. در طول سال هر هفته دوشنبهها مسجد
زینبیه مراسم برگزار میشود، به غیر از آن آخر هفته مردمی که سرخاک امواتشان میروند
این منطقه را خیلی شلوغ میکند. محرم و صفر
در مراسم عزاداری به عشق امام حسین(ع) کار میکنیم اما خیلی اذیت میشوم، حجم کاری
بالاست و نیرو کم. در امامزاده که کل هیاتها در آن جمع میشوند شما تصور کنید اگر
هر کدام فقط یه دستمال کاغذی زمین بیندازند زمین چقدر کثیف میشود.
در این مراسمها، نیرو در مرکز شهر کم است و کارها زیاد،
همکاران در این مواقع برای کمک، بدون هیچ چشمداشتی داوطلبانه به مساجد آمده و در مراسم
کمک میکنند که خدا خیرشان دهد".
جلیلی میگوید: این کار مزایای خوبی هم دارد، مردم خیلی به ما
اعتماد دارند، احترام میگذارند کسبه محل و بازاریان اطراف امیرکبیر و سبزهمیدان رفتگران
را میشناسند بدون هیچ ضمانتی اگر وسایلی برای منزل بخواهند میدهند.
جلیلی خیلی کمحرف و متواضع است، میگوید: کاش در مراسمهای
خاص و روزهایی که رفت و آمد زیاد است، مردم شهر بیشتر رعایت کنند و زبالهها را به
داخل سطل زباله بیندازند.
جلیلی در آخر میگوید: گرچه از کارم راضی هستم اما برخی مردم
زبالههایشان را در جوی آب میاندازند که این مسئله در فصل زمستان کارمان را سختتر
میکند، امیدوارم شهروندان بیشتر رعایت کنند.
از قدیم هم میگویند یک دست صدا ندارد و داشتن شهری سالم و تمیز
با همکاری مردم محقق خواهد شد.
# روزنامه صدای زنجان ، دیدگاه ، پاکبانان شهر