پروژههای فلق شیپ شهری( city flagship projects)، همانهایی هستند که میتوانند نظام
فضایی خاصی را با استفاده از کاربریهای پشتیبان شهری بوجود آورند. به عبارت دیگر
این پروژهها بدون آن کاربریهای پشتیبان امکان فعالیت و تداوم کارکردی ندارند و
هیچ پروژه فلق شیپ به صورت یکه و جزیرهای نمیتواند به عنصری تأثیرگذار در
بازساخت کالبدی و فضایی شهر تبدیل شود. نه تنها پروژههای فلق شیپ بلکه حتی
خردترین کاربری موجود در شهر مانند کاربری مسکونی یا خدمات آموزشی یا فرهنگی بدون
کاربریهای کالبدی پشتیبان امکان کارکرد اپتیمم و بهینه ندارد.
کاربریهای
شهری علاوه بر کارکردهای معمولی خود و ارتباط فضایی با سایر عناصر شهری، تأثیر
ویژه خود را متأثر از دو چیز بسیار مهم هستند:
-
کارکرد - ویژه
-
موضع - ویژه
کاربریهای
شهری کارکرد ویژه و درونی دارند به این معنی که مثلاً کاربری مسکونی یا کاربری
تجاری در یک شهر بزرگ یا کوچک به این دلیل مسکونی است که کارکرد ویژه آن به دنبال
رفع نیازهای سکونت و مسکن انسان است و سایر کاربریها هم همچنین. بنابراین سازه و
ساختمان فیزیکی و کالبدی آن باید به گونهای طراحی شود که هم از منظر فرهنگی و هم
از نظر مقررات توسعه شهری و سایر مناظر، حامل چشمانداز رفع آن نیاز ویژه و خاص
باشد در غیر این صورت آن فرم کالبدی مشخص، بیمعنی و بیمحتوی میشود. معمولاً
فقدان تعلق مکانی و یا آن چه که در افواه عمومی شهروندان، " مکان بیروح"
گفته میشود همین عدم انطباق فرم و محتوای کاربریهاست که علاوه بر این که آن نیاز
ویژه مثلاً مسکونی را مرتفع نمیکند بلکه همچنین میتواند به قول هایدگر «معنویت
انسان مدرن » را به همین ترتیب مخدوش سازد. ما در شهرهای ایران اغلب با این پدیده
روبرو هستیم. من اسم آن را، « اسکیزوی کالبدی شهر» میگذارم. انسانهای
اسکیزوفرنیک تولید همچون فرمهای کالبدی اسکیزو هستند.
اما
این منتهای داستان نیست. عامل دیگر، موضع - ویژه یا specified location of land use هستند. کاربری مسکونی، علاوه بر اینکه
باید فرم و محتوای کالبدی متناظر بر هم داشته باشد( فرم کالبدی غیر اسکیزوفرنیک)،
همچنین باید از کاربریهای پشتیبان بهرهمند باشد. به این معنی که کاربری مسکونی
نمیتواند در بیابان ایجاد شود بلکه حتماً باید با سایر کاربریها هماهنگ و یا compatible باشد. بنابراین موضع - ویژه آن مهم است.
پروژههای
فلق شیپ، متفاوت هستند. یعنی هم باید کاربریهای پشتیبان موجود باشد و هم کاربریهای
غایب، ایجاد شود. یعنی این پروژهها، میتوانند محرک توسعه هم باشند. اما!.. پروژههای
فلق شیپ، با هزینههای عمدتاً یک میلیارد دلاری و بیشتر، که به برند مکانی هم
تبدیل میشوند، اگر در موضع - ویژه خود نباشند، بسیار زیانآور میشوند. در این
صورت، فقدان عملکرد بهینه مخصوصاً اقتصادی و فضایی این کاربریها، سرمایههای شهر
را تبدیل به داراییهای ثابت و غیر سیال و غیر قابل تغییر میکنند که برای شهر و
ساختار اقتصادی آن در دراز مدت بسیار زیانبار میشود.
سبزه
میدان زنجان، پروژهای با نقطه صفر پانزده ساله، دارای حساسیت ویژهای هست. علت
عمده این حساسیت از موضع مکانی - فضایی آن برمیخیزد: " مرکزیت". این
محدوده در قلب تجاری یا C.B.D شهر قرار دارد
که نمیتواند تبدیل به دو چیز شود:
-
رقیب بازار سنتی شهر: رقابت اقتصادی( economical
competitiveness)،
در
بستر یک شهر سرمایه داری و نئولیبرال، به معنای انتظام « همه چیز» بر بنیان
عقلانیت ابزاری و یا به قول آدام اسمیت،« دست پنهان بازار»، است اما انتظام شهرهای
ما نه از دست پنهان بازار که از دست آشکار سیاست ( نه در معنای توسعه سیاسی)،
متأثر میشود بنابراین در این بستر، پروژه سبزه میدان نباید به رقیب بازار سنتی
شهر تبدیل شود. با توجه به رکود تورمی سالهای اخیر و تأثیر تحریمهای مختلف بر
پیکره اقتصادی شهر، میتوان حدس زد که افزودن سازه تجاری جدید بر بدنه اقتصادی
شهر، امر ناکارآمد و نامطلوبی است.
-
پروژهای صرفاً مکان مبنا:
پروژههای
مکان مبنا، آنهایی هستند اولاً حجم توده ساختمانی بزرگی دارند که سازگاری چندانی
با عرصه عملکردی و محیط بلافصل خود ندارند و دوم اینکه فضامند نیستند، یعنی نمیتوانند
با المانهای فضایی دیگر شهر در ارتباط متقابل باشند( مثلاً پل خیام).
پروژه
سبزه میدان باید متضمن توجه به این دو ظرافت عملکرد - ویژه و موضع - ویژه باشد. در
غیر اینصورت با توجه به تحولات گسترده و سرعت تغییرات فناورانه، خیلی زود به معضل
بزرگ شهر تبدیل شده و یا اینکه نهایتاً به سرنوشت پروئیت ایگو دچار شده به نماد
" تخریب" تبدیل میشوند "تخریب غیر خلاق".
#
عیسی پیری؛ سبزهمیدان؛ فلق شیپ