بی سازمانی اجتماعی زمانی است که یک جامعه،
کمتر از آنچه که در واقع باید عمل کند کارایی دارد.
دیدگاه بیسازمانی اجتماعی بر شرایطی که موجب
ازهم گسیختگی و شکسته شدن ارزشها و نظام هنجاری جامعه میشود تاکید دارد. مهمترین
ملاک تشخیص بیسازمانی اجتماعی، فقدان هماهنگی در جامعه است که باعث تعارض و ستیز
بین برخی از جنبههای یک جامعه با جنبههای دیگر می شود. نظامگسیختگی یعنی ضعف
هنجارها در نظارت بر نقشها و رفتارهای افراد اجتماع. بنابراین تعریف میتوان نظامگسیختگی
اجتماعی را نتیجه و پیامد بیسازمانی اجتماعی دانست.
از نظر «دوركيم» تغييرات سريع اقتصادى-
اجتماعی، جامعه را با وضعيت آنوميك دچار كرده و سبب تضعيف نظام اخلاقی جامعه می
گردد. در وضعیت بی سازمانی اجتماعی بین نهادها، ارزشها، هنجارها و گروهبندیهای
اجتماعی ناهماهنگی بهوجود آید این امر موجب ایجاد مشکلاتی میگردد که جامعه را از
رسیدن به هدفهای خاص فرهنگی اجتماعی باز میدارد.
از نظر «مرتن» بیسازمانی اجتماعی یکی از
انواع مشکلات اجتماعی است که به وجود نارسایی و شکست در یک نظام اجتماعی دارای
پایگاهها و نقشهای مرتبط باهم مربوط میشود که اهداف فردی و جمعی اعضای آن کمتر
از یک نظام کارآمد دیگر، امکان تحقق مییابد.
به اعتقاد دورکیم، وظیفه اصلی جامعه متعادل
ساختن نیازهای بشر است. فرد اختیار خود را به دست جامعه می سپارد. زیرا جامعه را
تنها قدرت معنوی برتر از خود می داند و تنها جامعه است که قدرت لازم را برای تصریح
قانون و تنظیم ماده ای به این مضمون که هوس های انسان نباید از حد خود فراتر رود
را دارد. در شرایط استثنایی، یعنی زمانی که تغییرات سریع، جامعه را مختل می کند،
مهار کردن هوس های انسانی غیر ممکن می شود. بعد از آن است که حالت آنومی به وجود
می آید و این تغییرات باعث می شود تا جامعه نفوذ خود را در هدایت انسانها از دست
بدهد.
آیاجامعه ما نیز دچار «بی سازمانی اجتماعی»
است؟
پاسخ به این سوال نیازمند تدقیق در آسیبها و
معضلات اجتماعی است و تجربه کنشها و واکنشهای روزمره اجتماعی. وضعیتی که ما در آن به سر می بریم علاوه بر
وجود موارد متعددی از بی سازمانی در ساختار اجتماعی حاکی ازنوعی بی سازمانی «فکری»
و «روانی» و «عقیدتی» نیز هست. بی سازمانی عقیدتی به این معنی که سازمان خاصی بر
رفتارها و کنشهای شخصی ما حاکم نیست. رفتارها آغشته به پارادوکس های اخلاقی و ضد
اخلاقی است. تعارض رفتارها و نگرشها از جمله آسیبهایی است که روح و روان بسیاری از
افراد را آلوده می کند. ظهور و بروز رفتارهایی برخاسته از گرایشات اخلاقی و انسانی
و نوعدوستانه و در عین حال در مواضع و مواقعی دیگر رفتارهای ضد انسانی. علاوه برپارادوکسی که حاکی ازنوعی بی سازمانی
فکری وروانی افراد است، امروزه بی قانونی ها و کجروی های اجتماعی را از کسانی
شاهدیم که خود راملتزم به اخلاق دینی می دانند در عین حال اگر فرصتی فراهم شود
کنشها و رفتارهایی مغایر بامناسک دینی نیز مرتکب می شوند. افرادی که درظاهر ملتزم
به مناسک و الزامات دینی اند و درعین حال
اهل دروغ و سوء استفاده های مالی از موقعیت و کسب و کار و...
پارادوکسی که نتایج بیشتر پژوهش ها و آمارهای
جرم شناختی موید آن است. «نفاق» و «دورویی» ازجمله غالبترین این رفتارها در جامعه
هستند. لاپوشانی شخصیت درونی و حقیقی و تظاهر به انساندوستی ونوع دوستی. اینها
ادامه و منبعث ازهمان بی سازمانی اجتماعی دورکیم است. بی سازمانی این بار در کنشها
و عقاید.
وقتی سازمان و نظام فکری افراد در هم بریزد ،
شاهد «رفتارهای فله ای» و بدون پشتوانه و قالب از افراد خواهیم بود. رفتارهایی که
قالب و چهارچوب و مبنای عقلانی و منطقی ندارند.