هنگامی که از توسعه شهری سخن میگوییم
اولین چیزی که به ذهن شهروندان میرسد آسایشی است که باید در زندگی روزانه داشته
باشند. این آسایش و راحتی از زمانی که از خانه خارج میشود تا زمان باز گشت را
شامل میشود. اما آیا شهروند زنجانی این راحتی را حس میکند و از آن بهرهمند
است؟!
زندگی در شهرهای بزرگ حتی در مدرنترین
آنها نیز با مشکلات خاص خودش همراه است. ریز و درشتش را نوع مدیریت شهری تعیین میکند.
در شهری چون زنجان به عنوان مرکز استان اما این دادهها تا چه اندازه در تسهیل
زندگی شهروندانش موثر بوده موضوعی است که سالهاست درباره آن سخن گفته شده و شکی
نیست که در طی این سالها تغییرات بسیاری نیز شاهد بودهایم. این که این تغییرات
چه میزان از خواست و انتظار عمومی را برآورده کرده موضوع این یادداشت کوتاه برای
اولین شماره نشریه صنعت و تجارت است.
از آغاز به کار اولین دوره شورای شهر
همواره دغدغه اصلی منتقدان کارآمدی شورا در تشخیص معضلات مهم شهری و تعیین اولویتها
و مهمتر از همه اجرایی کردن برنامههایی ست که برای حل آنها نوشته شده است. آنچه
در ۴ دوره تمام شده و دوره پنجمی که در آغاز راه است شاهد بودهایم فاصلهای دور
با نیازها و خواستههای مردمی است که گاه در درگیری با شرایط سخت به فریاد میرسند!
اگر بنا باشد در این مجال کوتاه تک تک
مشکلات شهرنشینی در زنجان را یادآوری کنم هرگز این یادداشت تمام نمیشود! بنابراین
گفتن تکراری از مشکل سنگین و عصبیکننده ترافیک مرکز تجاری شهر یا از پلی که ۸ سال
از عمر و انرژی و توان شهر را گرفته و هنوز به اتمام نرسیده یا همه پروژههای نیمهکاره
یا هنوز آغاز نشده و صدها معضل ریز و درشت در گوشه گوشه شهر، از جنوب آن تا شمالش
نمیتواند حق مطلب را ادا کند.
استان و مرکز استانی که در توسعه آن تنها
چیزی که از شهرکهای صنعتیاش به آن رسیده نگرانیهای فراوان آلودگی و بیماری بوده
و از شعارهای همه ادوار انتخابات شوراهای شهر و روستای آن جز مشتی وعده در ته جیبش
نمانده است! تلخ است اما گفتنش شاید تنها باری از سخنان نگفته از دوش بردارد.
زنجان و مرکزش نیاز به انقلاب دارد و هر
انقلاب به فردی انقلابی نیاز دارد. اما شاید نکتهای که در این داستان دور و دراز
فراموش شده و به آن توجه نشده است این موضوع باشد که برای توسعه موزون و هدفمند
نیاز به همافزایی بزرگی است که حلقه مفقوده ما میتواند باشد. همافزایی از مردم
تا نوک هرم مدیریت ارشد و تا این اتفاق نیافتد نباید انتظار معجزه را داشت و به
همین اندک و حرکت عقبتر از لاکپشت بسنده کرد و قانع بود.
وقتی از هماهنگی بین ارکان مدیریت سخن میگوییم
منظور تعیین اهداف روشن و قابل دسترسی است که همه اجزا متفقالقول برای اجرایی
کردن و رسیدن به آن هستند.شکلی از تعیین اهداف با نظارتی دقیق برای اجرا تا جایی
که تغییرهای فصلی در مدیریتها نیز نتواند در روند اجرای آن خلل ایجاد یا آن را
متوقف کند. بسیاری از پروژههای زمین مانده حاصل تصمیمهایی غیرکارشناسی و حتی از
روی احساساتی آنی و موضعگیریهای سیاسی است و تا زمانی که منافعی از این دست بر
منافع عمومی ارجح باشد آش و کاسه هم همین خواهد بود. فراموش نکنیم همافزایی نیازی
به هماهنگی سیاسی ندارد و اصولن اگر اصل منافع عمومی باشد همه در آن شریک و از
منافعش بهرهمند میشود و بدون شک رقابت سیاسی در استان و شهری توسعهیافته زیباتر
خواهد بود! همین اتفاق نیاز به حرکتی انقلابی در اندیشهها و نگاهی دارد که انتهای
آن عبارت معروف «به من چه» شده است!