انسانهای ارزشمندی را در همین
یک سال سیاه از دست دادیم. هزار و 176 نفر انسان( تا روز 19 اسفند) فقط در استان ما
اسیر خاک شدند. انسانهایی که هر کدام عزیز خانهای بودند؛ پدری که ستون خانواده
بوده و در نبودش چرخ اقتصاد خانواده لنگ میزند. مادری که کانون مهر و محبت بود و
در نبودش خانه سرد و بیروح شده. فرزندی که چشم و چراغ خانواده بود و حالا خانه
تاریک شده...
اوایل که در شوک بودیم و این
حجم مشکلات ناشی از درگیری با کرونا، غافلگیرمان کرده بود، بلد نبودیم با فرد مبتلا
چگونه رفتار کنیم که خودمان مبتلا نشویم. بلد نبودیم در سوگ عزیزانمان عزاداری
کنیم. بلند نبودیم چگونه در غم اطرافیانمان شریک شویم. ولی گذشت زمان و جبر زمانه
خیلی چیزها یادمان داد. ماسک پیدا نمیشد، احتکار میشد، گرانفروشی داشت، قاچاق
میشد. در جامعهای که اگر اندکی غفلت شود، پتانسیل هر نوع کژکارکردی در آن وجود
دارد، دستکش و الکل بازار سیاه پیدا کرد. اوایل برای پیدا کردن یک اسپری الکل جهت
ضدعفونی کردن سطوح، باید صف میایستادیم! همه ما این وقایع را به چشم دیدهایم و
کمتر از یکسال از این خاطره مشترک جمعیمان میگذرد و گفتنش شاید به درد کسی
نخورد ولی برای ثبت در تاریخ، گفتنش بد نیست تا کسانی که30 سال بعد خواستند به این
ایام مراجعه کنند، بدانند که اگر در ایام جنگ، محتکر و گرانفروش داشتیم، در ایام
کرونا هم کم نبودند فرصتطلبانی که دستکش نایلونی یکبار مصرف 3 هزار تومانی را تا
15 هزار تومان هم گران کردند و مردم مجبور و بیدفاع در برابر ویروس، خریدند!
و حالا دومین عید بعد از کرونا
رسیده است. عید سال قبل که هنوز در شُک بودیم و نمیدانستیم چه اتفاقی قرار است رخ
دهد، فکر میکردیم نهایتا این عید نشد، عید فطر که هست، جبرانش میکنیم، هم مسافرت
و تفریح نکرده را و هم دید و بازدید نداشته اقوام را. کمکم این امید که از بین
رفت، امیدوار به رسیدن تابستان و گرم شدن هوا و از بین رفتن ویروس شدیم که آن هم
تاثیری نداشت. پاییز که رسید، مدارس را به شکل مجازی شروع کردیم. بدشانس، کودکانی
بودند که کلاس اول ابتدایی و "بابا آب داد" را از صفحه گوشی مادر و پدر
یاد گرفتند و بدشانستر آنهایی بودند که همین گوشی را هم نداشتند و چشم به صفحه
تلویزیون و شبکه آموزش داشتند تا چیزی بفهمند و عمق فاجعه این آموزش ناگزیر را سالها
بعد بیشتر درک خواهیم کرد.
کمکم که زمزمههای یافتن
واکسن کرونا در کشورهای دیگر به گوشمان رسید، جرقه نوری در دلمان تابید که بلاخره
"بگذرد این روزگار تلختر از زهر"، هرچند برای ما دیرتر، چون کشورهای
دیگر نمیخواستند یا نمیتوانستند به ما واکسن بفروشند. خودمان هم دست به ابتکار
زدیم و چند واکسن تولید کردیم و حالا کی به مرحله تولید انبوه برسد و واکسیناسیون
عمومی شروع شود، خدا عالم است.
چند روز پیش، خبری منتشر شد که
آمریکا با واکسیناسیون عمومی روزانه 2 میلیون نفر در روز، پروژه حذف ماسک از کسانی
که دو دوز واکسن را دریافت کردهاند شروع کرده، تصورش هم برای ما به رویا شبیه است
که روزی بدون ماسک به خیابان بریم و مثل یک شهروند عادی، زندگی عادی داشته باشیم.
ما هنوز در سیاستهای چگونگی
گذر از تعطیلات عید با کمترین تلفات، با تناقضهای بیشمار دست به گریبانیم.
مسئولان بهداشتی کشور اصرار دارند که به مسافرت نریم ولی ستاد کرونا بر اساس رنگبندی
مناطق، مسافرت به شهرهای زرد و آبی را مجاز شمرده، آن هم فقط با وسایل حمل و نقل
عمومی!
مسئولان بهداشتی تذکر میدهند
اگر مسافرت را ممنوع نمیکنید لااقل وسایل حمل و نقل عمومی که میتواند مرجع
انتقال ویروس به مردم باشد را حذف کنید ولی باز هم ما سردرگمیم و گویی در روزهای
اول درگیری با این ویروس هستیم و داریم به شکل آزمون و خطا جلو میرویم. وزیر
بهداشت التماس میکند که مسافرت نرویم ولی پیشفروش بلیتهای قطار و ثبتنام در
تورهای گردشگری، گوشش به این توصیهها نیست. همه میدانیم که سه عید پشت سر هم در
خانه بودن و تعطیلات نرفتن چقد سخت است، عید 98 سیل آمد، عید 99 کرونا، عید 1400
هم کرونا قصد رفتن ندارد، ولی مصلحت برای حفظ جانمان میگوید که مجبوریم به این
شرایط تن دهیم. حتی شده با بیمیلی، حتی شده با افسردگی. مرگ، کسب و کار کروناست،
ما به این کسب و کار رونق ندهیم.
انتهای پیام/