وقتی که خیلی کوچک و کودک بودم، به صداهای افراد و اطرافم، دقت بیشتری میکردم.
از جملهی این صداها، صدای:" آب حوض، خالی میکنیم! یخیه یخیه، یخ! نان خشک میخریم! نمکیه،نمکی! برف پارو می کنیم !چینی بند زن اومده، چینی بند می زنیم! و الخ"
پایگاه خبری صدای زنجان نیوز/ وقتی که خیلی کوچک و کودک
بودم، به صداهای افراد و اطرافم، دقت بیشتری میکردم.
از جملهی این صداها، صدای:" آب حوض، خالی میکنیم!
یخیه یخیه، یخ! نان خشک میخریم! نمکیه،نمکی! برف پارو می کنیم !چینی بند زن اومده،
چینی بند می زنیم! و الخ"
اما اثربخش ترین و ترس زاترین
این صداها، صدای دو رگه و دلخراشِ نفتی محله بود که در حین عبور از کوچه و پیاده رو و بازار،
به تکرار با صدایی بلند داد میزد: " نفتیه، نفتی،نفتی نشید!نفتی نشید!"
ما هم چون لباس اضافی و زاپاس
نداشتیم ، از ترس نفتی شدن و کتک خوردن ، از گاری دستی نفتی که بیست لیتری های دربه
داغانِ پر از نفت،
در رویش بهم می خوردند و نفت را به بیرون می پاشیدند؛ دور می شدیم و مواظب بودیم که
نفتی نشویم.
همیشه ی خدا،صدایِ
"نفتی نشید"در ذهنم دوران و پژواک داشت تا اینکه بزرگ و بزرگتر شدم و فهمیدم
و دیدم که ای دلِ
غافل ،آن نفتی زمخت و خشن،چه زیبا و با معنا می گفته که نفتی نشوید!
دقیقا از آن روزی که (در
زمان مظفرالدین شاه )،ویلیام ناکس دارسی، سر به داخل خاک و چاه های ایران زمین فرو برد تا نفت بیابد؛ فقر و بیچارگی و
استبداد داخلی و خارجی هم ما را یافت و با فواران نفت، مصیبت و توطئه هم فوران کرد.
تمام زر داران و زور داران و تزویرمداران دنیا، با چرب
دستان و چرب زبانان بی وطن داخلی، به غارت
و تقسیم کردن نفت و ایران و تاریخ و فرهنگ و سلامت و آینده ی ایرانی ها پرداختند و
نگذاشتند که یک روز خدا، آبِ خوش از گلوی ملت بلاکش ایران، پائین برود و همچنان
باز، به تکرار، در این اهداف و راستا ، با ناراستیهای شان،پیچیدهتر از قبل، برنامهریزی،
طراحی و اقدام به عمل میکنند.
تاریخ و کشور و مردم ما نفتی شده است! و بوی شدیدِ نفت از همه
جا و همه کس ساطع میشود.
ماجرایِ تاریخ و مردم و کشور
نفتی شدهی ما، شده ماجرای مرغ بیچاره ،که هم در عروسی سرش را میبرند و هم در عزا!
این نفتمندها، شب و روز با
هست و نیست ایران و ایرانی بازی میکنند و نمیگذارند، خودمان باشیم و خودمانی به خودمان
برسیم.
الانه، همه جا و همه چیزِ
ایران نفتی شده است و حتی بنا گردیده، نفت یا پولش از داخل سفرههای زیر زمینی، به
داخل سفرههایِ غذای مردم راه و تسری یابد که می دانم نان را هم از داخل سفرهها برداشته،
به داخل آشغالدانیها خواهند ریخت تا برخیها، غذا و روزیشان را از داخل آشغالدانیهای
شهر و شهرداری بجویند و بیابند!
سیاست ایران زمین بد جوری
نفتی شده است، اقتصاد و تولید ملی نفتی شده است، فرهنگ و آموزش و بهداشت نفتی شده است،
ورزش نفتی شده است، ارتش و ارزش نفتی شده است! اصلا یکی نیست که بیاید بگوید چی و چی
نفتی نشده است؟
تا وقتی که نفت هست، مسئول،
محصول میشود و محصول،مسئول! و آفتابه چی، متولی و مسئولِ طلوع و تشعشع آفتاب می شود
و دانا، نادان، و نادان، دانا!
و هر کسی می تواند رئیس جمهور
و وزیر و استاندار و مدیر کل و رئیس و معاون و کارمند و تاجر و کارخانه دار و پدر و
مادر و چه و چه بشود.
اگر بنا باشد مقام و مسئولی،
بدون اتکا کردن به درآمدِ نفت بتواند با برنامهریزی و مدیریت کارآمد و بهرهورانه
،یک روستای کوچک را اداره کرده و موفق گردد، قطعا بدانید که ایشان مدیری موفق و قابل اتکاست
و می تواند وزیر هم بشود. در غیر اینصورت ظلم و گناه است حتی اگر اداره ی یک مهد کودک
یا خانواده را به ایشان بسپارند.
بوی نفت و بوی خون و بوی
جنون، همه جای دنیا را فراگرفته است و قفسها و نفسهای نفتی؛ آدمها را از هم و از آدمیت
و از زندگی واقعی و خدا دور کرده است!
کاشکی، قبل از اینکه نفتی
بشویم، آدم میشدیم.