کد خبر: 5431
1400/01/07 - 22:11


یاد ایام

معصومه نوروزی

پایگاه خبری صدای زنجان

«یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم

در میان لاله و گل آشیانی داشتیم »

لحظه‌ها گذشتند‌، ایام سپری شد‌، ثانیه‌ها و دقایق رقصیدند‌، ساعت‌ها تاختند‌، ماه‌ها و سال‌ها گذر کردند‌، با همه خوبی‌ها و قشنگی‌ها‌، با همه زشتی‌ها و کم و کاستی‌ها‌، با همه تنش‌ها و آرامش‌ها و با همه نگرانی‌ها و بیم و اضطراب‌ها‌. اکنون دغدغه رسیدن به لحظات پایانی سال در همه جای ایرانمان موج می‌زند‌، کمی پر رنگ‌تر از سال پیش‌، ولی نه به اندازه دو سال پیش‌. خاطرم هست در همین حوالی اسفندماه چه غوغایی برپا می‌شد در خیابان‌ها و گذرگاه‌ها و مغازه‌هایی که از هجوم مشتریان و سر و صدای شیرین خریداران جای نفس کشیدن نبود همه به دنبال خرید و تازه کردن خود و دیدارها بودند و رونقی که در بساط دستفروش‌ها بود و قیل و قال آنها در کنار پیاده‌روها‌. خیابان‌ها پر از مادر و دختر، پیر و جوان‌، پدر و پسر‌، مرد و زن‌، همه و همه سال‌های پیشین‌، از رسیدن بهار چه ذوقی داشتند‌، آن روز‌ها همه دسته پر خیابان‌ها را گز می‌کردند و با بسته‌ها  و جعبه‌ها و نایلون‌های دستی‌، تصویر شاد و دل‌انگیزی در خاطره‌ها به جا می‌گذاشتند .

دیدن این همه ذوق و نشاط و شادی در رگ‌ شهرها، زندگی را به جریان می‌انداخت بزرگ و کوچکی در میان نبود و این اشتیاق صرفا برای کودکان و یا گروه خاصی نبود و کسی از این قاعده مستثنا نبود! هر کسی به دنبال چیزی بود، یکی به دنبال نونوار کردن لباس و پوشاک و دیگری به طراوت بخشیدن منزل و خانه‌! برخی هم به دنبال خرید بلیت‌های مسافرتی بودند‌ تا تعطیلات نوروز را در سفرهای زیارتی و سیاحتی سپری کنند و اما مهمتر از همه، شور و شوق خریداران فروشگاه‌های آجیل‌فروشی و شکلات‌فروشی بود که وصف ناشدنی بود‌، دیدن تنگ ماهی نوار قرمز گره خورده که با رقص ماهیانش چشم را نوازش می‌داد و یا سبزی‌های روبان شده و یا تخم‌مرغ‌های رنگی شده‌، چه غوغایی به پا می‌کردند و البته باید یادی کنیم از فشفشه‌ها و  ترقه‌های بی‌خطر پنج ثانیه‌ای در شب تاریک چهارشنبه‌سوری و بوی هیزم آتش گرفته و روشنی زردی که از صاحب پرش می‌گرفت و سرخیش را به او هدیه می‌داد‌! آتشی با هرم دلپذیر و خاطره‌انگیز در شبی به بلندای باستانی و پرش‌های گاه و بیگاه کودکان و بزرگانی که از کودکی برای این صحنه دلشان غنج می‌رفت زیباتر می‌شد‌، دوره کردن خانوادگی دور آتش و بوی خوش شش‌انداز مادر از همه دل‌انگیز‌تر بود!

و اما... شروع عید سال پیش، شروع تازهتری بود، شروعی با سنت‌شکنی که رسم دیرین و کهن ایرانیان را زیر و رو کرد، دیدارها را از هم دریغ کرد‌، از قانون نانوشته‌ای صحبت کردند و از بایدها و نبایدهایی که ردیف کردند‌، دیگر از عید و چهارشنبه‌سوری‌های قدیم خبری نبود‌، همه را به خانه ماندن هدایت کردند‌، به دور شدن از هم و به فاصله‌ها !

هنگامی که توپ تحویل سال زده شد‌، تبریک و مبارک بادهای سال نو‌، چقدر بی‌رنگ و روح بود‌، نه خبری از  به در آغوش کشیدن بود و نه به آغوش کشیده شدن‌، جز بوسیدن دست بزرگان و بوسه زدن بر پیشانی کوچکترها! و دیگر نه رونقی در بازار  بود و نه ذوقی در خریدار، مکان‌ها خالی شدند‌، مادرها و کودکان‌، زنان و مردان پای بسته در خانه ماندند‌، دیگر نه دست‌فروشی بساط کرد و نه مغازه‌ای چراغانی‌! شهرها را سکوت فرا گرفت حتی پرنده‌ها هم از ترس سکوت حاکم شده در شهرها در آشیانه خود سکنی گزیدند و از این همه سکوت، ترس در جانشان رخنه کرد .

 و چه ساده سنت هزاران ساله‌مان شکسته شد‌، بخاطر داریم زمانی که ایرانیان سر سفره هم می‌نشستند و از نعمت‌های همدیگر تناول می‌کردند و تبریک و شادباش می‌گفتند و همدیگر را در آغوش می‌کشیدند‌، چگونه به یک‌باره رنگ باخت‌، دیگر کودکان منتظر عیدی نبودند و پدر و مادر بزرگ‌ها منتظر فرزندان و نوه‌هایشان نبودند  و همینطور از گرفتن اسکناس‌های تازه و تا نخورده خبری نبود‌! دیگر عیدی بچه‌ها در جلیقه پدربزرگ‌ها و دستان پر مهر مادر بزرگ‌ها جایی نداشت‌. اما آن سال به چه سان گذشت؟

بعد از گذشت قرن‌ها به جا آوردن سنت دیرین عید نوروز مثل همیشه نبود، مثل همیشه شروع نشد و مثل همیشه تمام نشد! آن سال در خانه ماندند همدیگر را از پشت پنجره‌ چند سانتیمتری قاب گوشی صدا زدند و تبریک و شادباش گفتند، نه به آغوش کشیدند همدیگر را  و نه میزبانی کردند همدیگر را. دعا کردند، اشک ریختند، نگران شدند، دلشان برای دیدار یک لحظه‌ای که داشتند پر کشید و لرزید، که موعدش فقط سر سفره هفت سین بود و شنیدن صدای دعای یا مقلب القلوب پدربزرگ‌ها بر سر سفره هفت سین که روحشان را جلا می‌داد و لب‌هایشان را به لبخند شادمانه شیرین می‌کرد، با یاد‌آوری این تصاویر‌، بی‌درنگ سخنی از شیخ اجل در ذهنم جولان می‌دهد: « شکر نعمت نعمتت افزون کند‌، کفر نعمت از کفت بیرون کند» .

آدم‌ها قدر بزرگترین نعمت‌، عافیت و سلامتی را ندانستند‌، عشق و محبت را و قدر خنده‌های از ته دل و آغوش کشیدن‌ها را‌! با آمدن سال جدید هنوز این محدودیت‌های از پیش تعیین شده به قوه خود باقی است‌، گفته‌اند در خانه بمانید‌، تا سالم بمانید. دیگر دل‌ها به ستوه آمدند و تنگ شدند به محافل شبانه‌، به شب یلداها و چهارشنبه‌سوری‌ها و روز پدرها و روز مادرها و تولدهای عزیزان، جشن‌ها و اعیاد مذهبی و بساط شام و شیرینی‌های خانوادگی .به جشن‌ها و اعیاد مذهبی و عزاداری‌های جمعی و ادعیه‌خانی‌های شب قدر در مساجد و حسینیه‌ها‌، به پیاده‌روی‌های اربعین‌، به دسته‌های عزاداری‌، به مراسم شله‌زرد پزون و هلیم‌پزون و آش نذری مادربزرگ‌ها و بستگان!

 اما باید تابع این قانون بود. قانونی که برای حفظ سلامتی عزیزان و برای همه شهروندان در نظر گرفته شده است. در همه شهرها و مکان‌ها و حتی برای همه کشورها‌! همه جهانیان در این مورد هم‌عقیده و هم‌رای شدند و نظر دادند بر اینکه در خانه بمانید تا زنجیره مشکلات پیش آمده پاره شود.

گفتنی‌ها گفته شد‌، از دوری و خلوت‌، از شادی‌های پنهان و از غصه‌های آشکارا، از هجوم مرگبار ویروسی که به فاصله چند سانتیمتری‌مان در جریان بود و در جریان است و هیچگاه نباید فراموش شود که این موجود ریز و ذره‌بینی در کمین میزبان جدید نشسته است و باید آگاه بود و با فاصله‌های تاکیدی از کنارش عبور کرد.

با تفاسیری که بیان شد، موضوعی در ذهنم کنکاش می‌کند‌، گویی خداوند می‌خواهد با تلنگری به انسان بگوید: ای انسان مغرور، ای انسانی که بی‌امان و با تمام قوا به دنبال کشف و در دست گرفتن همه جانبه دنیا و قدرتش بودی، به خود غره مشو، سال‌هاست که با گذر زمان و گذر قرن‌ها و گذر سال‌ها پیش رفتی و با مرکب زمان تاختی و با افسارگسیخته، زمان و مکان را بر هم بافتی، اکنون کجای این دنیا هستی و کجای زمین ایستادی؟ اکنون تو را چه شده است که این موجود ناچیز و نادیدنی که حتی قادر به دیدن او نیستی تو را از زندگی ساقط کرده است، که حتی حسرت لحظه‌های زندگی روزمره خود را می‌خوری‌؟ طوری ادعای قدرت داشتی که گوش‌هایت حرف‌های زبانت را نمی‌شنید‌! به خود بیا و بدان و آگاه باش که چقدر خوار و خفیف هستی در برابر عظمت و خواسته خداوند .

 به خود بیاییم. هیچ کار این جهان بی‌حکمت نیست چه بسا پیغامی باشد برای اینکه کمی با تفکر و تعقل به خود بیاییم و مسیری عاقلانه و عارفانه در پیش گیریم نه برای دیده شدن و بردن و اول شدن‌، بلکه برای زندگی کردن و شکرگزار نعمات خدا بودن !

ایام عمر کوتاه است و لحظه‌ها بدون هیچ تعللی در گذر است! نباید برای گذر کردن از این دنیای فانی بر خود و دیگر انسان‌ها سخت گرفت‌، زندگی اسباب تکامل است و به تکامل بیندیشیم. بیاد بیاوریم انسان‌هایی که با مهربانی و عطوفت و با معرفت و شهادت و با توکل بر خدا، دنیا را غالب شدند. آنها را باید برای خود و فرزندانمان الگو کنیم تا جاودانه بمانند برای آیندگانمان.

آخرین روزهای اسفند است، حوالی حلول سال ۱۴۰۰ پیش رویمان است، عیدی است که برای تمام شدن یک قرن را نوید می‌دهد، یک قرن با تمام تلخی‌ها و شیرینی‌ها و ... ! این عید می‌خواهد بگوید سالی که پیش رویمان است دیگر ۱۳ نیست رقمش کمی بزرگتر شده و تغییر قالب داده است و رقمش به 14 صعود کرده است، سال جدید سالی‌ست بسیار جدیدتر از همه سال‌های قبل !

روزهایی که رفتند در لابلای تقویم‌های کهنه گم شدند‌، مگر در دفتر خاطرات اندیشمندان و دختران شیرین‌سخن که لحظات تلخ و شیرین را به تصویر کشیدند،  آیندگان چه خواهند گفت در پاسخ به خاطرات تلخ دو سالی که رنگش به رنگ خاکستری بود نه سبز بود، نه آبی و نه سرخ بود و نه سرخابی! خاکستری بود، خاکستری خاکستری ! گویی جز از ترکیب رنگ سفید و سیاه رنگ دیگری نبود و جز این نمی‌توانست باشد، رنگ سیاه لباس هموطنانمان که در عزای عزیزانشان به سوگ نشستند و لباس سفیدی که بر تن کادر درمان چسبید و نفس را برایشان تنگ کرد، اگر چه این لباس به ظاهر سفید بود و بیرنگ، اما با فشار گرما و هرم نفس، کویری بیش نبود !

روزگار سختی گذراندیم و در کنار هم، این رنج‌ها و دردها دیدن اندوه هموطنان عزیز که علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با این ویروس منحوس، باید با تحریم و تورم نیز مبارزه می‌کردند !

امید است که با آمدن سال جدید، آدم‌ها نیز جدیدتر شوند، مهمان ناخوانده خانه‌ها نیز با بستن کوله‌بارش از زندگی آدم‌ها بیرون رود و زمین را از وجود نحسش پاک کند.

حرف بسیار است و زمان اندک‌! اکنون با شرایط موجود فقط با دعای خیرمان آرامش‌بخش همدیگر باشیم و در حق هم ظلم و جفا نکنیم تا رحمت خداوند نیز شامل حال‌مان شود و خیر و برکت در زندگی‌مان جاری گردد. چنانچه خداوند در قرآن می‌فرماید :«به اهل زمین رحم کنید تا اهل آسمان نیز بر شما رحم کنند».

انتهای پیام/

اقدام کننده: دبیر تحریریه

sedayezanjannews.ir/nx5431


درباره ما تماس با ما آرشیو اخبار آرشیو روزنامه گزارش تصویری تبلیغات در سایت

«من برنامه نویس هستم» «بهار 1398»