نخستین دوسالانه جایزهی ملی
غزل حسین منزوی در ۲۸ دیماه ۱۴۰۰ برگزار شد.
نخست اینکه مراتب تقدیر خود را
از دستاندرکاران و مجریان این جایزه، به خاطر توجه و قدرشناسی از شاعری که حیات
خود را فدای شعر و شاعرانگی کرد تا خون تازهای در رگهای فرتوت غزل بدواند، اعلام
میدارم ولی بلافاصله یادآور میشوم حسین منزوی از سلک شاعران معترض و مستقل معاصر
بود که با همهی مرارتها، صدایش در گنبد مینای عشق و آزادگی میپیچید. شاعری که میگوید:«شعر
من از قبیلهی خون است، خون من/ فواره از دلم زد و آمد کلام شد.» نیاز به مصادیق
مستزاد دیگری ندارد، او خود و هنرش را در یک بیت ساده و صمیمی معرفی میکند. اگرچه
میتوان او را بهوفور در خیلی از بیتهایش دید و شناخت. بنابراین باید بهطریقاولی
جایزهای مستقل به نام ایشان تدارک دیده میشد تا شأن شعر و شاعرانگی او نزد
بزرگان ادبیات خدشهدار نشود.
او شاعری بود که جز در برابر
الههی عشق و شعر و شور و شیدایی زانو نزد و با گردنفرازی و بیحوصلگی از مقابل
خدایگان قدرت و سلسلهی هر صلهای عبور کرد. زیرا او به معنای واقعی شاعر بود،
شاعری که اعراض و اعتراض به نظمِ پریشانِ نظمِ موجود در نگاه بلندپروازِ او متجلی
بود. حال سؤال این است: چرا باید شاعری با چنین بینش و منشی را در ساختار متصلب
دولتی محدود کرد و جایزهی منسوب به وی را با مُهر و نشان دولتی رقم زد؟ همانگونه
که در آستانهی این وجیزه اشاره کردم، با مجریان این جایزه، کاری ندارم، سؤال بنده
باکسانی است که قدر و منزلت منزوی را به ارزنی میفروشند و اجازهی دولتی بودن جایزهای
را بانام او صادر میکنند. تردیدی نیست برگزار نشدن جایزهای با چنین شکل و شمایلی
بهتر از برگزار شدن آن بهصورت ملکوک فعلی است.
من نمیخواهم از منزوی، شاملوی
دیگری بسازم، نه اساساً چنین چیزی ممکن نیست و شأن شاملو در سدهی اخیر اجل از هر
شاعر دیگری است و توصیف آن مجالی مجزا و موسع میطلبد ولی کوفتن ستارهی دولتی بر
شانهی بلند منزوی نیز کار نسنجیدهای بود که به لطف بستگانش به وقوع پیوست.
جان و جهان منزوی هرگز در
کالبد تنگ و تاریک قدرت نگنجید و او همواره باجان شیفتهاش در آثار درخشان خود سیهکاران
کوتهفکر را نهیب زده و طردشان کرده است و سزاوار نبود بعد از مرگ وی، بیرقش را در
اردوگاهی دیگر برافرازند. مضافاً اینکه دبیر جشنوارهی نخستین دوسالانهی جایزهی
ملی غزل حسین منزوی چرا از شاعرانی که علاوه بر معاشرت با منزوی، اسمورسمی هم در
وادی غزل دارند برای داوری و همراهی به این جایزه دعوت نکرده است.
آیا قرار بود جایزهی منزوی،
مبتنی بر ذائقهی ناگوار دبیر آن رقم بخورد! وی چه نسبت شعری و فکری با منزوی
دارند که استراتژی محکومبه شکست خود را در ذیل نام منزوی تدوین نمودهاند. جان
کلام اینکه اگر این جایزه ساختار غیردولتی داشت به چنین ابتذالی مبتلا نمیشد.
موفقترین سیاست در برگزاری جایزهای
به نام منزوی این بود که باهمت و حمایت یکی از ناشران کتابهای ایشان بهویژه نشر
«نگاه» به برگزاری آن اهتمام میشد. اگر تصمیم گیران و سیاستگذاران همیشگی آثار ایشان
مصمم به طراحی و اجرای جایزهای به نام منزوی بودند با طرح این موضوع با یکی از
ناشران صاحبنام، در تحقق این هدف ناکام نمیماندند.
برگزاری جایزهای بانام و
نشانِ ناشری چون «نگاه» کجا و سپردن جایزهای بانام منزوی به دست دستگاهی دولتی با
اقتضائات خاص خود و شاعران مخصوصِ خود کجا؟
اگر جایزهی منزوی بهصورت
مستقل و غیردولتی برگزار میشد، با انتصاب دبیری شایسته و وجیهالمله امکان انتخاب
داوران درجهیک فراهم میشد و نفس این مسئله به کیفیتر شدن جایزه منجر میشد.
بدین ترتیب برای تکوین و تکمیل
این فرایند بالنده میشد از شخصیتهای برجستهی معاصر که متخصص شعر و ادبیات کلاسیک
فارسی هستند، بهره برد. بزرگانی چون هوشنگ ابتهاج و دکتر شفیعی کدکنی و... و از
آنان خواست به همین مناسبت پیامی صادر کنند. با چنین تمهیداتی همشأن و منزلت منزوی
آنگونه که بود پاس داشته میشد هم اعتبار و ساختار جایزه از استحکام بیشتری
برخوردار میشد و این سرمایهگذاری سنجیدهای برای دوستداران غزل و حسین منزوی
بود.
انتهای پیام/