تربیت امری تخصصی است.
تعارف بردار نیست. شرایط و اقتضائات خاص خود را دارد. تحت تاثیر احساسات پدرانه و
مادرانه قرار نمی گیرد. معلمان ما تنها قشری هستند که همیشه باید خود را به روز
نگه دارند تا از دانشآموز و زمانه دانشآموز عقب نمانند باید به پیشرفتهترین و
به روزترین تکنولوژی ارتباطی و رسانهای مسلط باشند و این یعنی پاسخ امروزی برای
نسل امروز توسط نسل دیروز و این بسیار کار صعب و دشواری است. تربیت هزار راه نرفته
و هزار توی پیچیده دارد که از دید عموم مردم و اولیا پنهان است و این واقعیت، خود
دلیلی است بر این که بسیاری از افراد از جمله اولیا به خود اجازه دخالت در امر
تربیت و آموزش به کلاس فرزند خود را میدهند. معلم باید در کلاس، اقتدار داشته
باشد تا حرف اول را در تربیت بزند آن هم با مشورت والدین و نه دخالت والدین.
برخی پدران و مادران، با
دخالت در فرایند آموزش و تربیت فرزندانشان، کار تربیتی و تخصصی معلمان را تحت
تاثیر قرار میدهند. به جای معلم، خود برای فرزندشان تصمیم میگیرند. الگوی تربیتی
معلم را دچار اختلال میکنند. در بدترین نوع از نازپروری، فرزند خود را لاقید و
بالاتر از هر محدودیت و قانون و حد و حدودی بار میآورند و ناخواسته خود را گرفتار
در دامی میکنند که خود و آینده خود را محصور در آن خواهند دید. امپراطورانی ساختهاند
که با هیچکدام از چهارچوبهای مرسوم اخلاقی و فرهنگی رایج، سازگار نیستند.
دخالتهای بیش از حد
برخی والدین که بیش از حد معمول نسبت به تربیت فرزندشان حساساند و نیز فضاسازیهای
رسانهای در خصوص نحوه برخورد معلم با دانشآموز و ضرورت احترام به دانشآموز و
بسیاری عوامل دیگر دست به دست هم دادهاند تا معلم را به موجودی دست بسته در مدرسه
تبدیل کنند. موجودی که به جای نقشآفرینی در کلاس، باید تابع دانشآموزان و اولیا باشد و جایگاه
اثرگذار تربیتی خود را از دست رفته ببیند.
نسلی را برای آینده
تربیت میکنیم که والدینشان حاضر به پذیرش واقعیتها و مقتضیات تربیتی امروز
نیستند و یا در مراتبی دیگر به دلیل متارکه و یا طلاق عاطفی و... عملا در کنار و
همراه فرزندشان نیستند و در این شکل، مسئولیت کل تربیت برعهده مدرسه نهاده میشود.
اگر چنین روندی پیش برود، نسل آینده با بحرانهای متعدد مواجه خواهد شد. شاهد نسلی
خواهیم بود که نه توان اداره خود را خواهند داشت، نه همسر و نه خانوادهشان را.
این امپراطوران کوچک، دو نفر فرمانبردار را همیشه کنارشان دارند و در این حکومت،
مدرسه و معلم و نظم و انضباط، محلی از اعراب ندارد. چون همه چیز را توسط پدر و
مادر، حاضر و آماده دیدهاند. رنجی و زحمتی برای داشتههایشان نکشیدهاند و فکر
نمیکنند بدست آوردن راحتی، زحمت و مشقت و تلاش میخواهد.
پدر و مادر مشق مینویسند، طرح جابر کار میکنند،
تحقیق و خلاصه مینویسند، کاردستی درست میکنند و اگر لازم بود برای رفاه
فرزندشان، مانع نوشتن مشق شبانه فرزندشان هم میشوند تا در آرامش و بیقید و بند
قانون و مدرسه، زندگی را سپری کنند.
از طرفی مدرسه نیز با
معضلات خاص خود مواجه است. حجم بالای مطالب درسی و زمان اندک برای آموزش کافی و
موثر، انتظارات بیشمار اولیا از معلمان، بیانگیزگی نیروی انسانی، طرحهای موازی
بیشمار که هر روز متولد میشوند و همه اینها معلم را اسیر خود کرده است. به دلیل
حجم زیاد مطالب درسی، کار آموزش و یادگیری، بین والدین و معلمان تقسیم شده است .
معلم با 30 دانشآموز زمان را برای یاددهی موثر و مفید کم میآورد. ناچار بخشی از
آموزش خود به خود به خانه و در نهایت به والدین واگذار میشود. اگر چنین روندی
اصلاح نشود، دانشآموزمحوری و معلممحوری و مدرسهمحوری جای خود را به «اولیا
محوری» میدهند. پدیدهای که از یک زوایه مقوم آموزش و مدرسه و از طرفی آسیبرسان
به امر تعلیم و تربیت خواهد بود.