کد خبر: 17175
1404/09/22 - 10:58


یادداشت/فرهاد ناجی

سکه‌های بدون شیر!

قدیما زندگی قاعده‌ای ساده داشت؛ سکه را می‌انداختی، یا شیر می‌آمد یا خط. همین. نهایت پیچیدگی جهان همین بود که شانس، پنجاه پنجاه تقسیم می‌شد. نه ضریب داشت، نه تبصره، نه پیوست. آدم هم نهایتاً دو رو داشت؛ یا این‌طرفی بود، یا آن‌طرفی. یا می‌برد، یا می‌باخت. وسطی وجود نداشت

پایگاه خبری صدای زنجان

پایگاه خبری صدای زنجان نیوز/ قدیما زندگی قاعده‌ای ساده داشت؛ سکه را می‌انداختی، یا شیر می‌آمد یا خط. همین. نهایت پیچیدگی جهان همین بود که شانس، پنجاه پنجاه تقسیم می‌شد. نه ضریب داشت، نه تبصره، نه پیوست. آدم هم نهایتاً دو رو داشت؛ یا این‌طرفی بود، یا آن‌طرفی. یا می‌برد، یا می‌باخت. وسطی وجود نداشت.

اما حالا دنیا عوض شده است. سکه دیگر دو رو ندارد. سکۀ امروز شبیه یک چندوجهی ناشناخته است با تعداد بی‌شماری سطح، که اگر بخواهی بشماری‌شان، وسطش سرگیجه می‌گیری. یک وجهش شاید شیر باشد، آن هم اگر شرایط مهیا شود؛ اگر برق نرود، اینترنت قطع نشود، نرخ ارز نپرد، سامانه‌ها از دسترس خارج نشوند و احیاناً کسی از بالا تصمیم ناگهانی نگیرد.

بقیۀ وجه‌ها همه خط‌اند. فقط شکل خط‌ها فرق می‌کند. بعضی خط‌ها خط‌خطی‌اند، آن‌قدر پشت سر هم آمده‌اند که خودشان هم نمی‌دانند از کجا شروع شده‌اند. بعضی خط‌ها صاف و بلندند، آن‌قدر امتداد دارند که انگار از وسط زندگی رد شده‌اند و تا ثریا ادامه پیدا کرده‌اند. بعضی خط‌ها هم نامرئی‌اند؛ درست همان‌هایی که اول متوجه‌شان نمی‌شوی و وقتی می‌فهمی خط بوده، کار از کار گذشته است.

بدتر از همه آن خط‌هایی است که هنوز سکه را نینداخته، خودشان می‌آیند و بی‌هیچ مقدمه‌ای می‌افتند توی دستت. نه فرصتی برای انتخاب داری، نه حتی حق تعجب. فقط نگاه می‌کنی و می‌بینی یک «خطِ آمادۀ اجرا» نصیبت شده، با قابلیت تمدید خودکار و بدون امکان لغو.

گاهی اما، برای کسری از ثانیه، فکر می‌کنی این‌بار نوبت شیر است. دل آدم ناخواسته یک تکان جدی می‌خورد. همان لحظه‌ای که امید، یواشکی از گوشۀ دل سرک می‌کشد. آدم با خودش می‌گوید شاید این یکی فرق داشته باشد. شاید این بار واقعاً نوبت من باشد. شاید بعد از این همه خط، بالاخره یک شیر درست و حسابی دربیاید.

همان‌جاست که دقیق‌تر نگاه می‌کنی و تازه می‌فهمی اصلاً آن چیزی که دیده‌ای شیر نبوده. یک شیر آب بوده، آن هم از آن‌هایی که سال‌هاست به خاطر ناترازی خشک شده. نه از آن شیر می‌ریزد، نه آب؛ فقط کمی گرد و خاک بیرون می‌ریزد. تو با خیال شیرِ درندۀ افسانه‌ای جلو آمده بودی؛ با یال‌های طلایی و غرش فاتحانه. اما سهمت شیری شد که نهایت هنرِش این است که هر چند دقیقه یک‌بار روی صفحۀ خیال ظاهر می‌شود و یادآوری می‌کند روزگاری اینجا پنجاه پنجاه بوده است.

زندگی امروز دقیقاً همین جنس شوخی تلخ را با آدم دارد. به تو می‌گویند فرصت هست، اما وقتی جلو می‌روی، می‌بینی آن‌چه هست بیش‌تر شبیه صف است. می‌گویند راه باز است، اما وقتی قدم می‌گذاری، می‌بینی مسیر باز بوده، مقصد بسته است. وعده‌ها با صدای رسا گفته می‌شوند، اما تحقق‌شان با صدای خفه.

آدم هی سکه می‌اندازد، هی انتظار شیر دارد، و هی خط نصیبش می‌شود؛ آن هم نه خط ساده، بلکه خط‌هایی با حاشیه، با تبصره، با پیوست، با بندهای ریزتر برای بندبازی روی اعصاب.

کم‌کم آدم عاقل می‌شود. نه از سر بلوغ فکری، از سر خستگی. می‌نشیند با خودش معامله می‌کند. دیگر دنبال بردِ بزرگ نیست. معیار خوشبختی‌اش تغییر می‌کند. حالا خوشحال است اگر خطی که به او می‌رسد کمی کوتاه‌تر باشد، کمی نرم‌تر باشد، کمی دیرتر شروع شود. دیگر از شیرِ تمام‌عیار حرف نمی‌زند، به این فکر می‌کند که امروز چند خط کمتر نصیبش شده است.

و این‌جاست که فاجعۀ واقعی آرام‌آرام اتفاق می‌افتد. آدم یاد می‌گیرد با نباختن خوشحال باشد، نه با بردن. یاد می‌گیرد سقف آرزوهایش را آن‌قدر پایین بیاورد که به لامپ نخورد. یاد می‌گیرد برای اتفاق‌های معمولی ذوق کند و برای اتفاق‌های خوب، اول شک کند.

خلاصه این‌که اگر هنوز در زندگی دنبال شیر و خط می‌گردی، احتمالاً هنوز از قواعد بازی جدید خبر نداری. این‌جا دیگر کسی سکه را منصفانه نمی‌اندازد. این‌جا عصر چندوجهی‌هاست. عصر خط‌هایی که از هر طرف می‌آیند. عصر سکه‌هایی که قبل از رسیدن به زمین، جهت‌شان عوض می‌شود.

پس قدر خط‌های کوچکت را بدان. همان‌هایی که فعلاً سقف بالای سرت را نگه داشته‌اند. زیاد به شیر دل نبند. چون تجربه نشان داده فردا ممکن است نه شیر نصیبت شود، نه حتی یک خط معمولی؛ بلکه همان خطی که از ثریا آمده و قرار هم نیست به این زودی‌ها تمام شود، یقه‌ات را می‌گیرد و با یک لبخند نیش‌دار یادآوری می‌کند که زندگی هیچ‌وقت شیری نداشته!


اقدام کننده: مسئول تحریریه

صدای زنجانزندگیشیرو خط
sedayezanjannews.ir/nx17175


درباره ما تماس با ما آرشیو اخبار آرشیو روزنامه گزارش تصویری تبلیغات در سایت

«من برنامه نویس هستم» «بهار 1398»