پایگاه خبری صدای زنجان نیوز:/ 1)حسین منزوی متولد ماه مهر است. او در یک مهر ۱۳۲۵ در زنجان زاده شد و در ۱۶ اردیبهشت
۱۳۸۳ در تهران به ملاقات مرگ برآمد. منزوی با همهی گلهمندی از همشهریانش، شیفتهی
زنجان و کوی و برزن شهرش بود. او در نهایت نیز با خاک شهرش در آمیخت.
منزوی در مقدمهی کتاب «از خاموشیها و فراموشیها»
مینویسد: «شهر من با شهروند شاعرش چندان مهربان نبوده است.» ولی در ادامه میگوید:«با
تمام بیمهریهایی که از دیار مادر دیده و چشیدهام امروز بسیار خرسندم که دوازدهمین
کتابم در زنجان و توسط یک ناشر زنجانی منتشر میشود.» و مهمتر اینکه منزوی در موخرهی
این مقدمه، کتابش را به همشهریانش پیشکش میکند :«مجموعهی حاضر را به شهر و دیارم_آباد
یا خراب_و همشهریها و همدیارانم_بیمهر یا مهربان_ پیشکش میکنم.»
۲)منزوی در نیمهی دههی چهل (احتمالا ۴۴_۴۵) وارد دانشگاه تهران
شد و در رشتهی ادبیات به تحصیل پرداخت. وی از دانشجویان خوشسلوک پرویز ناتل خانلری،
ذبیحالله صفا و سیمین دانشور به شمار میرفت. منزوی دلبستهی خانلری و شیفتهی سیمین
بود و تنها کسی است که در بین همکلاسیهایش، در درس «زیبایی شناسی» از سیمین دانشور،
نمرهی ۲۰ میگیرد. منزوی در سوگ «جلال» نیز شعری به سیمین پیشکش میکند:بانوی سیاهپوش
بانو جان/ سر بر کن از این شب سیاووشان.
منزوی اما به سلک سلف خود استاد شهریار، دانشگاه را
در نیمه راه رها کرد و با تمام شیدایی با معشوقهی غزل همآغوش شد. شوریدگیهای این
شاعر مانع از تن دادن وی به زیست معمول و نظام یافته شد. او برای رسیدن به شعر، نظم
بزم خویش را مستانه بر هم زد. نصرت رحمانی میگوید:«بعضیها در حاشیهی زندگی شعر هم
مینویسند ولی ما در حاشیهی شعر، زندگی هم میکنیم.» منزوی از این عیار و تبار است.
او مثل کوهنوردی بود که برای رسیدن به قله، هر آنچه را که با خود داشت، به تدریج در
مسیرهای سخت و صعبالعبور پرتاب کرد و به مقصد و مقصود خود دست یافت. تی.اس.الیوت
بر این باور است: هنر عرصهای است که هر که در آن باخت، برنده میشود. بر این اساس
منزوی در قمار زندگی بر آن بود که بازندهی هوشیار آن باشد و هوس باختن به شکل شگفتانگیزی
در منزوی به تطاول برخاسته بود، باختی آگاهانه که نشانهی وفاداری و دلسپردگی وی به
شاهد شیرین شعر و شاعری بود.
۳) منزوی در دورهی دانشجویی به محافل
شعری تهران پیوست و جای پایاش را در انجمنهای مهم و مرجع آن روزگار گذاشت. مجید شفق،
شاعر و خواهر زادهی مهدی سهیلی میگوید: «در سال ۴۵ مهدی سهیلی در دفترش انجمن شعر
داشت، در آن انجمن، ادبای روزگار از جمله نادر نادرپور و سیمین بهبهانی و دیگران بودند
و منزوی نیز جوانترین شاعر این انجمن بود، وقتی محمد پیمان، حسین منزوی را برای شعر
خوانی دعوت کرد، منزوی با اولین شعرش همه را متحیر ساخت، مهدی سهیلی ایشان را تحسین
نموده و به رادیو دعوت کرد.» (گفتگوی مجید شفق با نگارنده) بعدها هم خود منزوی به رادیو
راه یافت و به گروه ادب به سرپرستی نادر نادرپور پیوست. در این گروه افرادی چون لیلی
گلستان، اصغر واقدی و داوود رمزی و قطبالدین صادقی هم بودند. منزوی صدای پرطنیناش
را به موجهای رادیو سپرد ولی دیری نپایید چون موجی بیقرار به سینهی ساحل رسید و
از صحنهی رادیو بیرون آمد.
زمانی به عنوان ژورنالیست ادبی در مجلاتی مثل رودکی
و فصلنامهی هنر و غیره قلم چرخاند. دکتر قطبالدین صادقی میگوید: «حسین منزوی دبیر
بخش شعر بود و مقالات تحلیلی هم مینوشت، کمال حاج سید جوادی سردبیر فصلنامه هنر و
معاون امور فرهنگی هنری وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، از قدرت قلم منزوی شگفت زده بود.»(
گفتگوی قطبالدین صادقی با نگارنده)
منزوی همچنین در برههای (اواخر دهه هفتاد)دبیر صفحهی
ادب هفتهنامهی امید زنجان نیز بود و علاوه بر ادارهی صفحهی ادبی، محفلی هم در
این مطبوعه به راه انداخت و به تمشیت شاعران جوان پرداخت.
او در مقطعی نیز به ویراستاری اهتمام نمود ولی بیسر
و سامانیاش مانع از آن بود که در محدودهای مشخص ساکن شود. او از همهی این کاروانسراها
گذشت و در نهایت مقیم ماندگار قلعهی غزل شد.
۴) دفترهای شعری منزوی عبارتند از: حنجره زخمی تغزل (۱۳۵۰)، صفرخان
(۱۳۵۸)، ترجمهی منظوم حیدربابا (۱۳۶۹)، با عشق در حوالی فاجعه (۱۳۷۱)، از شوکران و
شکر(۱۳۷۳)، با سیاوش از آتش (۱۳۷۴)، از ترمه و تغزل (۱۳۷۶)، از کهربا و کافور
(۱۳۷۷)، با عشق تاب میآورم (نیمایی) (۱۳۷۷)، به همین سادگی (سپید) (۱۳۷۹)، از خاموشیها
و فراموشیها (۱۳۸۱). منزوی دفتر شعر آیینی هم دارد با نام«فانوسهای آفتابی» که بعد
از مرگش (۱۳۸۴) منتشر شد. همچنین یگانه اثر ترکی این ترک پارسیگو با عنوان «دومان»
(مه) در سال ۱۳۹۵ به همت و ترجمهی فارسی برادرش بهروز منزوی و با ویراستاری علی محمد
بیانی (روزنامهنگار و شاعر زنجانی) منتشر شد. همچنین او کتابی با عنوان
«صفیر سیمرغ» دارد که مجموعهای است از شعر شاعران غزلسرای زنجانی، این دفتر توسط
خود ایشان گردآوری شد ولی هنوز به چاپ نرسیده است.
۵) منزوی علاوه بر غزل در قالبهای قصیده
و نیمایی و سپید نیز به آفرینشگری پرداخته ولی منزوی شاعر سرشناس عرصهی غزل است، او
سوارهای است که با سمند سرکش غزل به تاخت و تاز برخاسته و دامنهی غزل را تا دوردستها
برده است. بنا بر این آفرینههای ادبی او در ساحت شعر سپید و آیینی و حتی نیماییهایش
توان همپروازی با سیمرغ غزلهای وی را ندارد.
دفتر فانوسهای آفتابی هیچ ارزش افزودهای در کارنامهی
منزوی ایجاد نکرده و برجستهترین غزل آیینی و حماسی منزوی که از قضا از شاهکارهای
عاشورایی تاریخ ادبیات فارسی به شمار میرود، این غزل است :«ای خون اصیلت به شتکها
ز غدیران/ افشانده شرفها به بلندای دلیران/ جاری شده از کرب و بلا آمده وآنگاه/ آمیخته
با خون سیاووش در ایران...» که با تلفیق حماسهی ایرانی-اسلامی نگاه دیگری به حادثهی
عاشورا انداخته و سرتاسر این قیام را حماسه میداند. وی در پایان غزل میگوید: «حد
تو رثا نیست عزای تو حماسه است/ ای کاسته شأن تو از این معرکهگیران» و این تنها شعر
آیینی اوست که در میان غزلهایش در کتاب«از کهربا و کافور» آرمیده است. (غزل شماره
۴۶)
۶) اغلب غزلهای منزوی عاشقانه است و گاهگداری به اروتیزم نجیب
منجر میشود. این نوع نگاه بیانگر زمینی بودن عشق و درهمآمیزی شعر و معشوق در جهان
جذاب منزوی است. بسامد بالای شعرهای لیریک در آثار منزوی و نگاه ستایشگرانهی ایشان
نسبت به انسان و بویژه زن و عنصر زنانگی، از نگاه زیباییشناسانهی وی پرده برداری
میکند. اگر چه این طیف از شعرها را اغلب اثری یونیورسال نمیدانند، ولی تئودور آدورنو
میگوید: شعر غنایی غیر اجتماعیترین نوع شعر است و حاصل غوطهور شدن در امر فردی است،
اما این غوطهور بودگی برای تبدیل شدن به اثر هنری باید به مرتبهی جهانشمولی ارتقاء
یابد، آیا جهانشمولی میتواند امری غیر اجتماعی قلمداد شود؟ با اتکا به این نظریه
به نظر میرسد منزوی توانسته است آثار ادبی ارجمندی را خلق کرده و در نمودار آدورنو
معدل مقبولی را کسب کند.
آدورنو اضافه میکند: وقتی میتوان حرف شعر را فهمید
که بتوان صدای انسان را در انزوای شعر شنید.از این رهیافت میشود گفت صدای اندوهگین
انسان امروز فارغ از هر مرز و محدودهی جغرافیایی خاص در انزوای شعر منزوی جاری است.
صدایی که از اعماق انسان عاشق و آزاده بر میخیزد.بر این اساس راوی غزل منزوی انسانی
معاصر است و دغدغه و عواطف و احساسات انسان امروز را دارد.
قطبالدین صادقی میگوید :«منزوی آخرین غزلسرای عاشق
روزگار مدرن ماست که از عشق و تغزل در دوران ما دفاع کرد و دوست داشتن را در شعرهایش
پاس داشت، او در جهان سرشار از نفرت و جنگ و کشتار ستایشگر عشق و انسان است.» (گفتگوی
قطبالدین صادقی با نگارنده)
همچنین سرودههای اجتماعی و حتی سیاسی نیز در میان آثار
وی به قدر متوسطی به چشم میخورد و این نشان میدهد که منزوی نیمنگاهی به وقایع روز
و رخدادهای اجتماعی، سیاسی داشته و خاموشوار از کنار این اتفاقات نگذشته است.
همینطور منزوی با بهرهگیری از اسطورههای ترکی فضاهای
تازهای را در غزل فارسی معاصر ایجاد میکند:
«عاشق جنون»(۱) گو، بشکند این بار سازش را/ کاسب سیاه «روشن»(۲) از ره داغدار آمد/ گیسو بِبُّرد، گو «نگار»(۳) از بیخ و فشاند/ بر خاک این صحرا که از
خونش نگار آمد.
یا «به خون خویش شوم آبروی عشق آری/ اگر مدد برساند
سرشت «بابک»یام (۴) و...
شکستن هنجارهای دستوری زبان و به کارگیری اصطلاحات امروزی،
تقید به دکلماسیون طبیعی کلام و حتی اهتمام آگاهانه به اجرای سکتههای وزنی از خصیصههای
روشن شعر موزون منزوی است.
منزوی گاهی اوقات با به کارگیری اصطلاحات ریاضی نیز
به افقهای بدیعی دست مییابد: «شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید/ مگر مساحت رنج مرا
حساب کنید/خط محیط دلم را شکسته رسم کنید/ خطوط منحنی خنده را خراب کنید» یا «حاصل
جمع آب و تن تو٬ ضربدر وقت تن
شستن تو/هر سه منهای پیراهن تو برکه را کرده حالی به حالی»
همچنین برخی از آثار منزوی از صبغهی معنوی روشنی برخوردارند
و این عاشقانهنویس هر از گاهی نگاه هستی شناسی و اعتراضی به خلقت دارد:«خدا به نیمهای
از خویش و نیمی از ابلیس/ در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟» یا « مگر تدارک این
شور و شر برای بشر/ همه به جزیهی دندان زدن به سیبی نیست؟» یا «چون بره میچرید بهشت
همیشه را/ آدم اگر که کار به کار خدا نداشت/ دیو و فرشته از ازل، همخانه بودهاند/
در خلوت کدام دل این هر دو جا نداشت؟» و...
اگر چه با استناد به تکههای شعر یک شاعر نمیتوان دستگاه
فکری و منظومهی ذهنی وی را معرفی نمود، چون شعر مجموع رفتارهای گسستهای است که شاعر
دارد و طبیعی است که نگاه و حالات یک شاعر در تمام زندگی او یکنو
اخت و یکسان نیست. به ویژه اینکه در دنیای امروز به
خاطر سرعت تحولات و تغییر وضعیتها، گسستهای محسوسی در نگاه شاعران به چشم میخورد.
بنا بر این در مورد یک شاعر نمیتوان با استناد به پارههایی از شعرش حکم صادر کرد
اگر چه در اثر مطالعه و مداقهی نظر میتوان به یک دریافت کلی از آثار شاعری دست
یافت و سایه روشنی از آن شاعر را معرفی نمود.
عبدالجبار کاکایی میگوید: منزوی انسان را حاکم بر سرنوشت
خود نمیداند و در سرنوشت او روزگار و خدا را دخیل میداند و انسان تنها بخشی از سرنوشت
است. این تفکر پشت اغلب غزلهای منزوی است و بر همین اساس بافتار ذهن منزوی کاملا نیمایی
نشده است، در حالی که شاعری مثل فروغ به شدت نیمایی و امروزی است.
وی میگوید: نکتهی دیگری که در شعر منزوی هست ساختار
جمالشناسی سنتی است که مبتنی بر معنویت و متافیزیک است، یعنی جهان تفسیر شده توسط
حکمای باستان که در آن قاعده و قانون و حکمت حاکم است، همچنان که سنایی و عطار و حافظ
و حتی شهریار هم اینگونهاند و منزوی هرگاه میخواهد برای تغییر وضعیت زندگی خودش در
غزل فکر کند در مواقعی به تقدیر و متافیزیک متوسل میشود، اما او در عین حال با یک
معشوق زمینی دیالوگ میکند و این حاصل تساهلی است که شخصیت منزوی را ساخته است.( گفتگوی
عبدالجبار کاکایی با نگارنده)
به گفتهی کاکایی، منزوی یک روشنفکر نواندیش شهری شدهی
دینی است و از این حیث منزوی به مکتب وقوع نزدیکتر است تا سبک عراقی. منزوی با توجه
به نشانههایی که از معشوقه میدهد او را از فرا زمینی بودن جدا میکند و این یک پارادوکس
آشکار در نگاه منزوی است. (همان)
کاکایی در جایی دیگر میگوید: اولین دریافتی که من از
شعر منزوی دارم، وفاداری منزوی به سنت تغزل است. غزل در حالتی اتفاق میافتد که انسان
تمامی اضطرابات و التهابات را در هر شرایطی میبیند و انگار میخواهد با معشوق دیالوگ
کند و رنگ آن دلشورهها را تغییر دهد، در چنین شرایطی در قالب یک دیالوگ عاشقانه دردهایش
را میگوید. در فیلم آژانس شیشهای، قهرمان فیلم یک آژانس را به گروگان گرفته بود و
پشتاش اضطراب پلیس و موتور سوارها و از جهتی جنجال داخل آژانس و...، آنجا پرویز پرستویی
به عنوان کاراکتر فیلم شروع کرد به نامه نوشتن به همسرش و آنجا غزل اتفاق افتاد. غزل
در اوج حماسه اتفاق میافتد و در جایی که قهرمان احساس میکند کسی را ندارد که با او
گفتگو کند و در یک جایی باید سرریز کند و بهترین مجرای آن مجرای غزل است و اساسا غزل
در ادبیات فارسی بار روانی شاعر را تخلیه میکند. در آنجا اعتراف به شکست و پیروزی
مجاز است، چون انسان با معشوقهاش گفتگو میکند و این رابطه عاشقانه سبب میشود تا
تمام حالتهای خود را با نزدیکترین کس در میان بگذارد. (گفت و گوی عبدالجبار کاکایی
با نگارنده)
۷)به نظر میرسد کاکایی شناخت واقعیتری از منزوی دارد و نگاه
سنتی منزوی به مباحث مدرن با نگاه نیمایی در تضاد است.
منزوی مثل فروغ و شاملو ذهن مدرنی ندارد و جهان منزوی
جهان افسون زدایی شده نیست و این نکته را میتوان از خلال آثارش دریافت، زیرا جهان
مدرن جهان اسطوره زدایی شده است و اسطورهها با همهی عظمتشان یک نسل رو به انقراضند
در حالی که منزوی حتی خود غزل و عشق را به اسطوره بدل میکند، اما شهود و تخیل منزوی
چیزی نیست که بتوان به انکار آن پرداخت. کارل پوپر در عقلگرایی انتقادی میگوید اگر
چه عقلباوران عقل را منبع نهایی شناخت میدانند و تجربهگرایان تجربه را، اما ما نباید
برای یکی از منابع شناخت، حق ویژه قائل شویم، یعنی از تمام منابع از مشاهده و عقل و
شهود عقلی گرفته تا قوهی تخیل و سنت و... باید سود ببریم. بر اساس همین سخن، تخیلی
که در شعر منزوی هست تخیل سرکش و الهام بخشی است و میتواند یکی از منابع شناخت تلقی
گردد.
از ویژگیهای دیگر غزل منزوی، باسوادی آن است، شعر او
شعر سهلالوصولی نیست، منزوی با اینکه از زبان مردم عادی بهره میگیرد اما با تحکیم
زبان و بیان و تکنیکهای شاعرانه ساختمان غزل را مستحکم بنا میکند.
ادبیت کلام او بالا و زبان شعری او تمیز و تراز اول
است.او ظرافت و ظرفیتهای زبان و صور خیال را در کلام شاعرانه میپیچد. منزوی اگر چه
نگاه نیمایی به جهان امروز ندارد ولی شاعر مقلد و مریدی هم نیست.
همچنین شكستن هنجارهای دستوری زبان و به کارگیری اصطلاحات
امروزی، تقید به دکلماسیون طبیعی کلام و حتی اهتمام آگاهانه به اجرای سكتههای وزنی
از خصیصههای روشن شعر موزون منزوی است. بر اساس تمامی این گفتهها حسین منزوی شاعری
است که ناماش در خاطر تاریخ خواهد ماند.
۸) منزوی غزلسرای متجددی است که در اقتفای شاعران نواندیش و نویسندگان
روشنفکر عصر مشروطه، ظهور کرد و نهضت مشروطه اگر چه مبدأ تحول سیاسی_اجتماعی در ایران
آن زمان بود اما در اثر فعل و انفعالات درونی جامعه زاده شد که یک سوی آن در بیرون
از جغرافیای ایران بود و با وزش نسیم تجددخواهی از غرب، این بیداری داخلی
به وقوع پیوست، بنا بر این ادبیات نیز به تاسی از این دگردیسی دچار دگرگونی و تجدد
شد.
بدیهی است که هیچ یک از مکاتب ادبی دنیا انتزاعی و منفک
از رویدادهای جامعه نبوده و در طی جریانها و تحولات اجتماعی_تاریخی شکل گرفتهاند.
و طبیعی است که اجتماع و ادبیات بر همدیگر تاثیر و تاثری متقابل دارند و تقی رفعت و
شمس کسمایی و... در این عصر متاثر از جریان شعر بیرونی و تجددخواهی درونی بوده که البته
در قفای آنها نیما با قدرت و فرصت بیشتری ظهور کرد و این شیوه را تبدیل به یک سنت
ادبی و جریان ماندگار نمود. ترجمهی صادق هدایت از کافکا و ژان پل سارتر و نیز آشنایی
نیما به زبان فرانسه در تحول ادبیات ایران تاثیر به سزایی داشت که نیما بر اساس این
آموزههای مدرن جریان شعر معاصر را به مسیر مدرن و متفاوتی دلالت نمود. چه کسی است
که نداند در ایران جدیترین وجه تفکر؛ ترجمه است و تاثیر ترجمهی شعر و داستان چه
تحولی در ادبیات ما ایجاد کرد و این صیرورت و دگرگونی به جبر شرایط تاریخی و جهانی
بر جامعه و اندیشهی ما تحمیل شد و ذهن و زبان ما را متحول نمود.
۹) نکتهی دیگری که در کارنامهی منزوی تا به امروز حائز اهمیت
بوده است، موضوع مربوط به اوزان عروضی و وزنهای ابداعی است که همچنان محل مناقشه است،
عدهای آن را منتسب به منزوی و عدهای دیگر متعلق به سیمین میدانند ولی به نظر میرسد
این اوزان ابداعی متعلق به هر کدام از این دو شاعر هم باشد باز اتفاق چندان موثر و
ماندگاری در ساحت شعر و ادبیات رخ نداده است چرا که عصر بازیهای فرمی و ساختاری اینچنینی
گذشته است. ادبیات غرب خاستگاه این کارها بوده و هر چه در این زمینهها پیش برویم نمیشود
از خود غربیها جلوتر رفت و در غایت ما به نسخهی دوم شاعران پیشرو غرب بدل میشویم
که ارزش چندانی ندارد. زیرا عصر بازیهای تکنیکی در ادبیات جهان به سر آمده و در شعر
باید حرف تازهای برای گفتن باشد و جهان جدیدی در شعر کشف و تکوین شده باشد تا ماندگار
شود. شعر یک سفر اکتشافی است و تا کشفهای شاعرانه در شعر رخ ندهد محکوم به نیستی است.
بنا بر این ارزش کار منزوی در نوع جهانبینی و کشفهای شاعرانهی ایشان است که نام
منزوی را در غزل نئوکلاسیک ممتاز کرده است.
۱۰) یکی از صفات ثبوتیهی منزوی در حوزهی اخلاق فردی، تکبر و تنهایی
او بود.
قطبالدین صادقی میگوید:«حسین منزوی، برای زندگی جمعی
و خانوادگی ساخته نشده بود. در دورهای هم که در گروه ادب امروز کار میکردیم، دوستان
چندان زیادی نداشت و آنهایی هم که بودند ذره ذره دورش را خلوت کردند. این تنهایی تا
آخر با حسین بود، انگار صلیباش را تنهایی به دوش میکشید که همدل و همسخنی به آن
صورت نداشت.» (گفت و گوی قطبالدین صادقی با نگارنده)
آنهایی که منزوی را میشناسند میدانند که وی با زندگی
معمولی انس و الفت چندانی نداشت و از این منظر در معیشت خود نیز دچار نوسانات متعددی
بود.
به گفتهی عمران صلاحی، منزوی در جایی میگوید:«شهریار
را تبریزیها شهریار کردند و منزوی را زنجانیها منزوی.» ولی اگر گفته شود خود منزوی
بیشتر از زنجانیها در انزوای خویش نقش داشت، سخن گزافی نیست، حتی بعد از مرگ منزوی
سلوک خانوادهی وی به گونهای نبود که او را از انزوا در بیاورد. تسهیل تعامل ادبی_اجتماعی
دوستداران منزوی با متعلقات ایشان از ضرورتهایی است که باید توجه ویژهای به آن نمود
کما اینکه تعبیه میلهها و موانع در سر کوچههای «هفت پیچ»اش(۵) از استقبال و اشتیاق دوستان و دوستدارانش
خواهد کاست.
البته تردیدی نیست که تبریزیها برای شهریار سنگ تمام
گذاشتند و اکثرا در برابر شهریار کلاه از سر برداشتند. به عنوان مثال سال ۱۳۴۶ بولود قرهچورلو
(سهند) برای شکستن انزوای استاد شهریار، شعر «شهریارا مکتوب» را مینویسد که یک شعر
بلند و زیباست و در عین حال در چند جا استاد شهریار را اکرام میکند. این شعر را سهند
از بهروز دولت آبادی به شهریار میفرستد و وقتی شهریار این شعر را میخواند منقلب میشود
و شعر پرفخامت «سهندیه» را خطاب به سهند مینویسد که در زبان ترکی یک شاهکار است.
والت ویتمن؛ شاعر امریکایی میگوید :«برای داشتن شاعران
بزرگ، باید مخاطبان بزرگی داشت.» بر این اساس، این استراتژی تاثیرگذار یک مخاطب بزرگ
است که دیوار انزوای شهریار را در هم میشکند. در حالی که در زنجان چنین مناسباتی
حاکم نبود، شاید هر دو سوی ماجرا مقصر بودند ولی به هر صورت مناسبات حاکم بر فضای ادبی
زنجان با رهبری منزوی از توفیق چندانی برخوردار نبود و ما نیز مخاطبان بزرگی برای منزوی
نبودیم.
پانوشتها:
۱) عاشق جنون، عاشق مخصوص کور اوغلو یا کور اوغلی بوده و عاشق یا
«آشیق» در زبان ترکی به کسانی میگویند که در مراسم سرور و شادی، ساز میزنند، قصه
میگویند و آواز میخوانند.
۲)روشن: نام اصلی کور اوغلی، قهرمان حماسی مشترک در میان ترکان
آذربایجان و ترکیه و ترکمن است.
۳)نگار: نام همسر کور اوغلو است
۴)بابک خرمدین، رهبر اصلی مبارزان ایرانی است که بعد از مرگ ابومسلم
بر خلافت عباسی شوریدند. بابک قبل از این که توسط معتصم اعدام شود، دست و پایش بریده
میشود و او صورتش را با خون خود سرخ میکند تا گمان نرود که زردی چهرهاش از ترس است.
۵)هفتپیچ (یئدی بوروخ)نام محله و محل زندگی حسین منزوی در زنجان
بود.