صبح ساعت شش و نیم از روزهای زمستانی بهمنماه، نگاهم با بارش
برف دانهها تلاقی پیدا کرد، محو تماشای بارش زیبای برف شدم. چنان محصور شدم یادم
رفت میخواهم سرکار بروم!
با توجه به بارش شدید برف یقین پیدا کردم که مدارس حداقل مقطع
ابتدایی تعطیل خواهد شد. با همین تصور به تماشای بارش برف نشسته بودم که جهت اطمینان
خواستم نگاهی به اخبار بیندازم، در کمال ناباوری بله تعطیل نشد!
واقعاً متعجبم از طرز استدلال این مدیران و مسئولان تصمیمگیرنده.
آقا چرا تعطیل نشد؟ با این وضعیت آب و هوایی که وجود داشت فکر میکنم مسئولان یا
در زنجان نیستند یا از وضعیت آب و هوایی و جادههای زنجان و مهمتر از رفتوآمد همکارانشان
خبری ندارند!
سؤال اساسی اینجاست مسئولین آموزش و پروش کجا هستند دقیقاً؟!
سلامتی دانشآموز و معلم مهمتر است یا باز بودن مدرسه؟ یعنی آموزشوپرورش
حتی برای جان معلمان مدارسش ارزشی قائل نیست؟
به فکر سلامتی بچههای مدرسهای نیستید به فکر جان همکارانتان
که در مناطق دورافتاده و صعبالعبور رفتوآمد میکنند، باشید!
یاد گزارشی از تعطیلی مدارس استان تهران افتادم که چند روز پیش
پخش شد که گلایه میکرد از تعطیلی مدارس به خاطر سرما و صحبت مدیرکل و مقایسه با
برخی کشورهای سردسیر که توجیه میکرد در کشورهای دیگر به خاطر سرما مدارس تعطیل نمیشود!
آقای مدیر زنجانی عزیز آن صحبت برای تهران بود نه زنجان. مدیر
عزیز، شما چطور خود را با کشوری مقایسه میکنید که در مقام مقایسه: حقوحقوق
کارمندان، وضعیت خودرو، جادهها و مهمتر از همه متد تحصیلی و آموزشی قابل قیاس با
آن کشورها نیست.
به خیابان که آمدم ترافیک سنگینی بود، سرمای سوزان، باد سرد
همراه با بارش برف بسیار لذتبخش بود ولی تا همینجا لذتبخش بود، تصور جادههای یخی
و تردد کودکان خردسال با این برف و بوران و سرما، سالم و سلامت به مدرسه برسند و
آنجا هم به خاطر همین یک روز سرما، دچار سرماخوردگی نشوند تا یک هفته در استعلاجی
درمان در خانه بمانند ذهنم را درگیر کرده بود. چند هفته پیش این تجربه در خود
استانمان رخداده بود ولی باز مدارس در این سرما تعطیل نشد. جدای از اینها در این
وضعیت بیشتر قشر فرهنگی که در مناطق دورافتاده تدریس میکنند هم باید به محل خدمت
خود برسند؛ البته با این بارش شدید برف!
از همین امروز حساب کنید، اکثر فرهنگیان و معلمان عزیز با خودرو
شخصی که معمولاً ارزانترین و کمهزینهترین خودرو که پدیدهای به نام پراید شناختهشده
و خودرو رایج اکثر مردم است برای رفتوآمد
بین مدرسه و منزل که گاهی مسافتی چند صد کیلومتری را برای رفتوبرگشت در برمیگیرد
استفاده میکنند.
اگر کمی از جغرافیای این استان آشنا باشید متوجه خطرات این مسیرها
چه ازنظر جاده و چه خودرویی در وضعیتهای ناپایدار جوی خواهید شد.
استان زنجان جزو مناطق سردسیر و کوهستانی است و عمده این مسیرهای
مناطق دورافتاده جادهای فرعی، اغلب خاکی و خراب و در بعضی مناطق صعبالعبور است.
و خودروهایی از رده خارج مثل پراید یا در بهترین حالت خودرو پژو سواری، خودرویی که
۳۰ سال از چرخه تولیدش در اروپا گذشته، و
با معیارهای امروزی کمترین ایمنی و درجه کیفی که
با فرغون برابری میکند را دارا است.
وای به روزی که این مسیر با ترکیب جدید به نام نامساعد بودن هوا
ترکیب شود.
در وضعیت جوی که در خود شهر زنجان به قول خودمان اندازه دانه
برف بهاندازه خرما است شما تصور کنید در گردنهها و جادههای کوهستانی چه وضعیتی
بحرانی به وجود خواهد آمد.
اگر ندانسته کارمندانتان را در این بحرانها به جادههای ناایمن
سوق میدهید که صحبت جدایی است، ولی اگر صرفاً در خانه و محل کار کنار بخاری و
شوفاژ نشسته و این تصمیمات را اتخاذ مینمایید پیشنهاد میکنم قبل تصمیم حداقل تا پلیسراه
با خودرو شخصیتان رفته و برگردید سپس تصمیمگیری نمیآیید.
لازم به ذکر است که این معلمان مناطق بسته به مسافت و دشواری مسیر
مجبورند چندین ساعت زودتر به سمت مدرسه و محل کار خود حرکت کنند پس اطلاعرسانی زودتر
مساوی حفظ جان و مال کارمندتان است.
هر سازمان وظیفه دارد حامی کارکنان خود باشد، آموزشوپرورش یکی
از مهمترین ارگانهای این نظام اسلامی است و توجه به وضعیت فرهنگیان قطعاً از وظایف
مدیران و مسئولان ذیربط است. از همه مهمتر اخذ تصمیماتی است که موجب حفظ جان،
مال و سلامتی کارکنان باشد.
با روندی که امروز دیدم تصور کردم شاید مسئولان محترم خودشان در
این شرایط برای تدریس راهی روستایی دورافتاده نشدهاند و این مسیر مشابه را طی نکردهاند
تا شاهد باشند تعداد کثیری از معلمان هرروز با خودرو شخصی گاهی حتی بیش از صد کیلومتر
جاده خاکی و فرعی را طی میکنند تا به روستا یا
شهر محل تدریس بروند و باز همین راه را طی کنند تا به آغوش خانواده
برگردند.
شاید هم فرزندی یا آشنایی هم ندارند که در یک روستای دورافتاده
در حال تدریس باشد تا برایشان روشن شود چقدر طی این مسافت سخت و دشوار است. اصلاً
همه اینها یکطرف شاید پای درد دل همکار زیرمجموعه خود هم ننشستهاند تا از ترکیب
سمی: سختیهای راه، خودرو بیکیفیت، نبود سرویس ایاب و ذهاب، کمبود امکانات، سرهمبندی
رتبهبندی، حقوق کم و ... هزاران مشکل دیگر برایشان بگوید!
یادآوری باشد از جانبرکف بودن این قشر مظلوم فرهنگیان که روزی
روزگاری شاید گرچه از بعد مالی صاحبامتیاز نبود ولی از بعد فهم و شعور انسانی ،
بنام قشر فرهنگی زبان زد بود، مصداق اینکه در سالهای نهچندان دور در روستاهای
دور و نزدیک همین جوانان که گاهی سنشان به بیست سال هم نمیرسید بهعنوان بزرگ آن
روستا و امین و در خیلی موارد بهعنوان شورای حل اختلاف روستا انجاموظیفه میکردند.
حتی حرفشان از ریشسفید روستا هم برش بیشتری داشت!
ولی حالا شما نگاه کنید،
معلم مظلومتر از همیشه.
باید به این قشر بیشتر بها داد. این قشر مسئولیت پرورش آیندگان
ما را دارد، اینها سرمایه اجتماعی ما را پرورش میدهند. ثابتشده است سرمایه گزاری
روی معلم و فرهنگیان جامعه بهترین نوع سرمایه گزاری برای جامعه است.
معلم امروز باید به فکر آموزش و خلاقیت نسل آینده باشد نه اینکه
اژدهای چند سر اقساط، فکر خانهدار شدن، داشت شغل دوم جهت کمک به معیشت، ماشین پراید
دوگانهسوز برای ایاب ذهاب، مسافر برای مسیر و سرویس مدارس و ... هزاران مشکل دیگر
که از توان نویسنده خارج است توان، خلاقیت و انرژی معلم ما را ببلعد.
به نظرم پارادوکسی است از شروع کار فرهنگیان که در آغاز کار در سالهای
ابتدایی خود اوج توان و فکر و خلاقیتش را در روستاهای دور خرج میکند تا وقتی به
مدرسه داخل شهر برسد فرسوده و بیحوصله و بدون خلاقیت آموزشی باشد.
فکر دگر باید بر این سرمایههایی که پرورشدهنده سرمایههای ما هستند
و خواهند بود داشت!
در مقابل برخی بدخلقیها نسبت به این قشر شاید همین جمله کافی
باشد که آیا مهمتر از فرزندان و تربیت آنان، چیز مهمتر دیگری هم داریم؟ همین
دوران کرونا اثباتی بود از ارزشمندی و مهم
بودن شغل این قشر خدوم و ثابت کرد آموزشوپرورش چقدر سخت و درعینحال مهم است.
چه چیزی مهمتر و باارزشتر از پرورش نسل آینده؟
انتهای پیام/